مفهوم TRAUMA

مفهوم TRAUMA

برگرفته از مقاله ی Optimal Responsiveness & The Therapeutic Process (1985)

.Howard A. Bacal, M.D

ترجمه و تلخیص: دکتر الینا خدیوی زند

 

اولین مفهوم تروما به طور خاص بر حوادث منحر به فرد بر اغواگری های جنسی تاکید می کند. ایده ی تروما قبل از همکاری تئوریسین هایی مثل بالینت، وینی کات و مسعودخان به عنوان محصولی از فرایندهای مستمر به رسمیت شناخته نشده بود.

با این وجود همه موافقند که تروما شامل یک درجه از شدت می باشد که بزرگتر از آن است که ایگو بر آن تسلط یابد، و تاثیرات گسترده بر ساختار روانی دارد.

کریس(۱۹۵۶) بین Shock Trauma که تاثیر یک تجربه ی قدرتمند گسست  ((Impinging برکودک است و Strain Trauma که مجموعه ی تنش های ناکام کننده تمایز قائل است. با این وجود او بر کیفیت ارتباط تاکید نمی کند بلکه این رویدادها را به عنوان مواردی که که در مدل تخلیه-تنش-درایو (Drive-Tension-Discharge)  اتفاق می افتد، تصور می کند.

کوهات و سیتز(۱۹۶۳) نه تنها عامل کمی را به عنوان عنصر تشخیصی تروما درنظر می گرفتند بلکه معتقدند که عامل کیفی همچنین مهم و چشمگیر بوده است: تفاوت بین تجربه ی تروماتیک و ناکامی بهینه، تفاوت درجه است، تفاوت بین یک “نه” که یک مادر خشن می گوید یا یک مادر مهربان. یکی ممنوعیتی ترسناک و دیگری یک تجربه ی آموزشی است.

 تفاوت بین پدری که خشم کودک را با یک رفتار خصمانه مدیریت می کند و دیگری با برداشتن کودک و آرام کردن آن. تفاوت یک ممانعت مصالحه ناپذیر که فقط برآنچه کودک نباید داشته باشد یا ارائه جایگزین قابل قبول برای ابژه ی ممنوع یا فعالیت ممنوع است.

براساس دیدگاه بالینت، سه فاز مرتبط با وقوع تروما وجود دارد. اولین فاز فرایند تروماتیک، ارتباط بین کودک و ابژه ی آسیب زننده (Traumatogenic) است که باید با یک شدت خاص مشخص شود و ارتباطی از نوع قابل اعتماد و دوست داشتنی باشد.

تروما زمانی اتفاق می افتد که یک بزرگسال، یک بار و کاملا ناگهانی و یا مکررا کار هیجان انگیز، ترسناک و یا دردناکی را انجام دهد. ممکن است این عمل شامل محبت یا ظلم زیاد باشد، امور جنسی در آن دخیل باشد یا نباشد، و احتمال دارد که منجر به هیجان زیاد کودک شود و اگر نظرات کودک درنظر گرفته نشود منجر به ناامیدی عمیق او شود.

۲ فازی که بالینت مطرح می کند، لازم هستند اما برای ایجاد تروما کافی نیستند. برای اینکه یک تروما اتفاق بیفتد باید یک  بزرگسال به تجربه ی کودک بی تفاوت عمل کند. فرضیه بالینت فراتراز ملاحظات کمی مرتبط با سطح و شدت تجربه ی تروماتیک به سمت مطالعه ی کیفیت روابط ابژه می رود.

بالینت کار فرنزی را گسترش می دهد، شک واقعی که کودک با آن مواجه شده، خیانت بزرگسال به اعتماد کودک است.

تروما از این واقعیت ناشی می شود که تمایلات یا عشق بازیگوشانه کودک با سوء تفاهم مواجه می شود و  اینطور فهمیده می شود که شهوتی در آن هست بنابراین به شکل جنسی به آن پاسخ می دهند و یا طردش می کنند.

با این حال روانکاوی کلاسیک نتوانسته است تفاوت معنی داری را بین تجربه ی بیماری زا (Pathogenic) و تجربه ی بیماری زایی که تروماتیک هم هست، قائل شود، تمایزی که به نظر من از اهمیت زیادی برخوردار است. این عدم موفقیت در بخش های روانکاوی کلاسیک و تئوریسین های روابط ابژه فعلی از تلاش آنها جهت فهمیدن تاثیرات محیط در زمینه ی موقعیت تئوریکال نظری ناشی می شود که لزوما  روانشناسی یک نفره است، در جایی که تنش های افراطی یا آسیب شناسانه به عنوان تعیین کنندگان و عاملان سایکوپاتولوژی درنظر گرفته می شوند.

از دیدگاه سلف سایکولوژی، مسئله این نیست، چرا که این فرضیه تصور می کند که سایکوپاتولوژی ناشی از شکست در پاسخ های محیطی به نیازهای سلف رشدیافته ی کودک است. اگرچه وینی کات این موقعیت را پذیرفته است، به طور سیستماتیک اهمیت بالینی آنرا کشف نکرده است.

از طرف دیگر سلف سایکولوژیست ها، اخیرا این بینش تئوریسین های روابط ابژه اولیه از قبیل بالینت را با توجه به کیفیت خاص ارتباط بین یک کودک خاص و والدین خاص به عنوان موقعیتی بیماری زا و بین یک درمانگرخاص و یک بیمار خاص به عنوان بافتی که در آن پاتولوژی قابل حل است، پذیرفته اند.

در هر دو حالت، ارتباط محصول تقابل دو آسیب پذیری و دو ظرفیت است که مرتبط با والدین و کودک و بعد از آن روانکاو و بیمارش است.

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه