درمان روابط موضوعی کوتاه‌مدت

درمان روابط موضوعی کوتاه‌مدت

خلاصه‌ای از مقدمه، فصل اول و دوم کتاب (درمان روابط موضوعی کوتاه‌مدت)

اثر مایکل استادتر

مترجم: الهام نجارپور

 

مقدمه

 یکی از دلایلی که باعث شد کتاب درمان روابط موضوعی کوتاه‌مدت را بنویسم، این بود که متوجه شدم در نوشته‌های مربوط به درمان‌های کوتاه‌مدت، به‌طور قابل‌توجهی تأکید کمی بر رابطه درمانی صورت گرفته است. درمان‌های دارای یک رویکرد نظام‌مند و اعتبار تجربی می‌توانند منجر شوند که رابطه درمانی مورد غفلت قرار گیرد و فرایند درمان، به‌سادگی، کاربرد تکنیک و فرایندها در نظر گرفته شود.

من در طول این کتاب، این فرض‌های روابط موضوعی را موردتوجه قرار خواهم داد:

  • یگانگی درمانگر، بیمار و رابطه درمانی‌ای که آن‌ها به آن شکل می‌دهند. رابطه‌ای که در نقطه خاصی از زمان کلیدی است.

  • مطالعه تکرار الگوهای قدیمی ناهشیار در روابط درون و بیرون درمان مورد تأکید قرار می‌گیرد.

  • توجه به انتقال و انتقال متقابل که فهم بیمار و رابطه با او را ارتقا می‌بخشد و موجب بهبود روند تغییر می‌شود.

  • از جهتی در درمان روابط موضوعی، فهم رابطه، راهی برای ارتباط است.

  • رابطه درمانی اساسی برای قدرت شفابخش درمان است. این مسئله آن‌قدر اساسی است که تأثیر هر نوع مداخله تکنیکی به ماهیت و عمق ارتباط درمانی بستگی دارد و نسبت به آن در درجه دوم قرار می‌گیرد.

بعد زمان

بعد زمانمند و بعد غیر زمانمند

 دو حالت ادراک زمان وجود دارد. بعد زمانمند، زمان مرکز است. وقتی‌که ما از درمان و سپری شدن آن آگاهیم؛ و وقتی در قلمرو ساعت‌ها، تقویم‌ها و برنامه‌ها هستیم، در حالت زمانمند قرارگرفته‌ایم. اشاره کردن به دیر شدن، زود بودن، به‌موقع بودن و تمام شدن وقت در این حالت اتفاق می‌افتد. درمانگر و بیمار به این توجه می‌کنند که مثلاً آن جلسه پنج دقیقه دیر شروع شد. جلسه خیلی کند می‌گذرد و تا زمان انتهای درمان فقط سه جلسه باقی‌مانده است. این آگاهی می‌تواند آرامش‌بخش باشد و یا باعث اضطراب غم و مانند این‌ها شود. کارکرد بعد زمانمند به ما کمک می‌کند که حسی از ادامه داشتن خود و ادامه داشتن جسمانی داشته باشیم و همچنین راهی برای مدیریت تأثیر تغییر در طول زمان فراهم می‌کند.

 بعد غیر زمانمند، برعکس، یک تجربه بی‌زمان و بی‌پایان است. جایی که سپری شدن و طول زمان موردتوجه قرار نمی‌گیرد. حالت‌های غیر زمانمند ذهن یک یا هردوی این ویژگی‌ها را دارا هستند: اول: سپری شدن زمان، مدت و سرعت زمان موردتوجه قرار نمی‌گیرند. دوم: زمان به‌صورت خطی و یک مسیره تجربه نمی‌شود و گذشته و یا آینده ممکن است در حال تجربه شوند و حال توسط آن‌ها تغییر داده شود و یا حتی مورد دست‌کاری قرار بگیرد. انتقال و انتقال متقابل مثال‌هایی از بعد غیر زمانمند هستند که در آن‌ها گذشته وارد حال و آینده می‌شود. مثال‌های دیگری از بعد غیر زمانمند این‌ها هستند: کاملاً مجذوب تجربه اینجا و اکنون شدن، تداعی آزاد، فراموش کردن درمانگر از اینکه جلسه را به‌موقع تمام کند، رویای روز و فانتزی‌ها.

 برای داشتن زندگی (و فرایند روان‌درمانی) غنی و مؤثر، ما نیاز داریم که تعادل یا نوسانی بین این حالت‌های زمانی برقرار سازیم. فرایند و ساختار روان‌درمانی می‌تواند تحریک حالت‌های زمانمند و غیر زمانمند را تسهیل و یا بازداری کند. هرکدام از این‌ها می‌تواند برای درمان، کمک‌کننده یا زیان‌آور باشند. من پی برده‌ام که درمان کوتاه‌مدت گرایش به این دارد که درمانگر و بیمار را به سمت حالت‌های زمانمند ذهن هل بدهد. آگاهی از تأثیر این کشش می‌تواند زمانی که درمانگر روان‌درمانی کوتاه‌مدت تلاش می‌کند تا تعادل مؤثری بین این دو حالت زمانی ایجاد کند، مفید باشد.

 درمانگران روان‌درمانی کوتاه‌مدت در یک ماتریکس زمان محدود به بیمارانشان کمک می‌کنند تا گذشته‌شان را پردازش کنند؛ حالشان را زندگی کنند و به سمت آینده‌ای مثبت حرکت کنند.

فصل اول

درخواست درمان کوتاه‌مدت

 چیزی به نام نوع مشخصی بیمار، در درمان کوتاه‌مدت وجود ندارد. به‌هرحال گستره متنوعی از افراد با نشانه‌ها و ساختارهای شخصیت وجود دارند که درمان کوتاه‌مدت را شروع می‌کنند و از آن سود می‌برند.

 متشابها تعداد مختلفی از عوامل باعث می‌شوند که درمان، دارای محدودیت زمانی شود: ۱- انگیزه محدود بیمار ۲- ترس بیمار از روابط صمیمانه ۳- جهت‌گیری درمانگر ۴- محدودیت‌ها و سیاست‌های موسسه‌ای ۵- حرکت درمانگر یا بیمار به محیط جغرافیایی دیگر ۶- هدف‌های درمانی محدود هم از جانب درمانگر و هم از جانب بیمار ۷- مقاومت بیمار نسبت به کشف و کاوش مسائل دردناک ۸- منابع مالی محدود

اثرگذاری

 آیا درمان کوتاه‌مدت مؤثر است؟ این سؤال گسترده‌ای است که جواب معنادار دادن به آن بسیار سخت است. منظور ما از تأثیر چیست؟ با چه بیمارانی؟ با در نظر گرفتن این شرایط ما می‌توانیم با اطمینان نتیجه بگیریم که بیشتر بیمارانی که در یک اپیزود درمان کوتاه‌مدت بوده‌اند، منفعت معناداری دریافت کرده‌اند. کریستوف (۱۹۹۲)، یک فرا تحلیل دقیق، روی یازده مطالعه به‌خوبی کنترل‌شده درمان روان پویشی کوتاه‌مدت اجرا کرد و فهمید که در مقایسه با لیست انتظار که هیچ درمانی دریافت نکرده بودند، بسیار مؤثر بوده است؛ ۱- کاهش نشانه‌های باهدف مشخص ۲- کاهش سطح کلی نشانه‌های روان‌پزشکی ۳- بهبود کارکردهای اجتماعی

اسمیت و همکاران (۱۹۸۰)، ۳۷۵ مطالعه را در مورد تأثیر روان‌درمانی بازبینی کردند. بیشتر این مطالعات نشان دادند که درمان مؤثر است. به طرز جالبی متوسط تعداد جلسه‌ها هفده‌تا بود و بیشتر آن‌ها درمان کوتاه‌مدت بودند.

منظور از اثربخشی درمانی چیست؟

 هوارد و همکاران (۱۹۸۶) رابطه بین اثربخشی درمانی و مقدار درمانی که دریافت می‌شود را بررسی کردند. آن‌ها دریافتند که ۷۵ درصد بیماران در ۲۶ جلسه به تسکین نشانگان دست پیدا کردند. از طرف دیگر کپتا و همکاران (۱۹۹۴) مطالعه‌ای را هدایت کردند که ۶۸۵ بیمار و ۱۴۱ درمانگر در پنج مکان مختلف را در برمی‌گرفت. آن‌ها دریافتند که روی‌هم‌رفته ۷۵ درصد بیماران بعد از ۵۸ جلسه درمان هفتگی، بهبودی نشانگان نشان دادند. آن‌ها تفاوت در این یافته‌ها در این دو مطالعه را به‌صورت تفاوت در (پیشرفت در برابر بهبود) تفسیر کردند. هوارد و همکاران (۱۹۸۶) به دنبال یک پیشرفت نشانه‌ای عمومی بودند درحالی‌که کپتا و همکاران (۱۹۹۴)، الگوهای بهبود نشانه‌ای به کارکرد نرمال را مطالعه می‌کردند. این‌یک مثال خوب است که نشان می‌دهد، این‌که مسئله درمان چگونه دیده شود، بستگی به این دارد که چه نوع تأثیرات و اندازه‌گیری‌ای مدنظر است. همان‌طور که کپتا و همکاران (۱۹۹۴) نتیجه‌گیری کردند: این به نظر بامعنا می‌رسد که جلسات کمتر برای یک پیشرفت ساده مناسب هستند تا اینکه به بهبود منجر شوند؛ بنابراین شواهد تأثیرگذاری در رابطه با فواید درمان کوتاه‌مدت وجود دارد. البته تسکین نشانگان، یکی از اندازه‌گیری‌های مربوط به اثربخشی مدل‌های درمان روان پویشی است. همان‌طور که کریس کریستوف ذکر کرده است، بسیاری از اندازه‌گیری‌های برون داد، حوزه‌هایی که درمان‌های روان پویشی می‌توانند در آن موفق‌ترین باشند را اندازه نمی‌گیرند. این حوزه‌ها ازجمله تعارض‌های پویشی، زمینه‌های انتقال و الگوهای رابطه‌ای هستند. تغییر در این حوزه‌ها که درمانگران روان پویشی بر آن‌ها تأکید می‌کنند، ممکن است تا مدت‌زمانی بعدازاینکه درمان کوتاه‌مدت به پایان می‌رسد و زمانی برای گسترش یافتن فرایندهای حل‌وفصل موجود باشد رخ ندهند. بیشتر مطالعات راجع به سودمندی روان‌درمانی، اندازه‌گیری‌های مربوط به این پدیده‌ها و ارزیابی‌های پیگیری را شامل نمی‌شوند.

 برای نتیجه‌گیری این نگاه سریع بر تأثیر درمان کوتاه‌مدت، من نتایج شات و استروپ (۱۹۸۹) را از پژوهشی که در مورد درمان روان پویشی کوتاه‌مدت انجام دادند ذکر می‌کنم:

  • اصول اساسی درمان روان تحلیلی می‌توانند در مداخله‌های کوتاه‌مدت به کار گرفته شوند.

  • مشکلات شخصیتی و نوروتیک می‌توانند به طرز مؤثرتر و کوتاه‌تری ازآنچه که قبلاً تصور می‌شد درمان شوند.

  • درمان روان پویشی کوتاه‌مدت، می‌تواند به تغییرات بلندمدتی در ساختار شخصیت منجر شود.

نقطه نظرات این کتاب:

تأکید بر رابطه در درمان کوتاه‌مدت

 متأسفانه این مسئله توجه بسیار کمی در متون نظری مربوط به درمان کوتاه‌مدت دریافت کرده است. در همین زمان متون نظری مربوط به درمان بلندمدت فشرده، به‌واسطه پذیرش رو به افزایش نظریه‌های روابط موضوعی و روان‌شناسی خود، به‌طور وسیعی به این مقوله توجه بیشتری کرده‌اند. تأکید بیشتر در متون نظری مربوط به درمان کوتاه‌مدت بر تکنیک بوده است. کوپر (۱۹۸۶)، نگرانی خود را در این مورد ابراز کرده است که درمان کوتاه‌مدت، درمانگر را بیشتر شبیه یک تکنسین کند تا یک کاوش گر و اینکه درمانگر با احتمال کمتری به انتقال متقابل توجه کند.

 نویسنده‌های بسیاری در مورد درمان کوتاه‌مدت تلاش کرده‌اند که رویکرد خود را به‌واسطه پژوهش و پروتکل‌های درمانی ویژه و دارای جزئیات مستند کنند. به‌هرحال من معتقدم که با این تأکید بر تکنیک، اهمیت رابطه بین بیمار و درمانگر در نوشته‌های مربوط به درمان کوتاه‌مدت، توجه کافی دریافت نکرده است.

استفاده از چارچوب مفهومی نظریه روابط موضوعی

 هیچ نظریه‌ای به‌اندازه نظریه روابط موضوعی تا این اندازه بر رابطه درمانی تأکید نکرده است. توجه درمانگر به رابطه واقعی، انتقال، انتقال متقابل، فرافکنی‌ها و درون‌فکنی‌ها، همانندسازی فرافکنانه، درمانگر به‌عنوان موضوع و همچنین درمانگر به‌عنوان پس‌زمینه، همه این‌ها مفاهیمی هستند که برای درمان کوتاه‌مدت کاربست پذیر هستند. من از کار نظریه‌پردازان روابط موضوعی بریتانیایی (کلاین، فربرن، گانتریپ، وینی کات) و همین‌طور نویسنده‌های معاصر (بولاس، آگدن و شارف) استفاده خواهم کرد.

مدیریت درمان با یک مدل نظری و تکنیکی انتخابی و انعطاف‌پذیر

 رویکردی که در فصل پنج طرح‌ریزی‌شده است یک مدل جدید را برای درمان کوتاه‌مدت بسط نمی‌دهد؛ بلکه نقطه‌نظری را توضیح می‌دهد که در آن بر رابطه درمانی تأکید شده و از اطلاعات بعضی مدل‌های قدیمی و جدید استفاده کرده است. من دریافته‌ام که کار بادمن و گارمن (۱۹۸۸)، مالان (۱۹۷۶) و به‌ویژه استروپ و بیندر (۱۹۸۴)، به‌طور خاص کمک‌کننده هستند. تلاشی در جهت وام‌گیری عناصر انتخابی از مدل‌های روان پویشی برای ارتقا بخشیدن به درمان صورت گرفته است. همین‌طور برخی تکنیک‌های غیر روان پویشی نیز گاهی اوقات به کار گرفته می‌شوند.

 من گستره وسیعی از شخصیت‌ها و نشانه‌ها را می‌بینم و روابط مختلفی را با بیماران مختلف برقرار می‌کنم. من به دلایل بسیار، ممکن است فردی را فقط یک یا سه یا بیست‌وپنج بار و یا به مدت چند سال ببینم. همان‌طور که قبلاً ذکر شد، رویکرد راهنمای من این است: پویشی فکر کردن، روشن ساختن برخی مسائل پویشی، هنگامی‌که ممکن است؛ و انجام دادن آنچه که می‌توانم.

فصل دوم

چرا این‌قدر مقاومت نسبت به درمان کوتاه‌مدت وجود دارد؟

 در سمینارها و کنفرانس‌ها، به‌دفعات بسیار، درمانگران در مورد نکات منفی درمان کوتاه‌مدت صحبت می‌کنند. این عکس‌العمل‌ها، دامنه‌ای از شک و تردید ملایم تا خصومت آشکار را در برمی‌گیرد؛ و می‌تواند از پژوهش اندیشمندانه راجع به قدرت درمان کوتاه‌مدت جلوگیری کند. این واکنش‌ها از جانب درمانگران دارای سابقه آموزشی و زمینه‌های روان پویشی هستند. این مایه تأسف است زیرا روان تحلیل گری با یک رویکرد کوتاه‌مدت شروع شد و بعضی از مشهورترین مراجعان فروید تحت درمان کوتاه‌مدت بوده‌اند. علاوه بر این، درمان کوتاه‌مدت در ذهن بعضی درمانگران، با محدودیت‌های مراقبت مدیریت‌شده، پیوند خورده است. برای آن‌ها، این مسئله که چطور می‌توانند یک درمان کوتاه‌مدت را به یکپارچگی اداره کنند مسئله عجیبی است.

 مالان (۱۹۶۳) این نکته را مطرح می‌کند که منفعل بودن درمانگر، فاکتور مهمی است که باعث می‌شود درمان‌ها طولانی‌تر و طولانی‌تر شوند. او همچنین فاکتورهای زیر را نام می‌برد که من هرکدام از آن‌ها را به‌طور مختصر توضیح می‌دهم:

مقاومت: دفاع‌های قوی‌ای که بیماران به آن‌ها ادامه می‌دهند تا در برابر دردی که از خودآگاهی و تغییر به وجود می‌آید، جلوگیری کنند.

چند علتی بودن: مشکلات بیمار و نشانه‌هایش توسط فاکتورهای متعددی به وجود آمده‌اند.

نیاز به حل‌وفصل: نیاز به مداخله‌های مکرر و فرایندهای درونی مقاوم به تغییر

انتقال منفی: کار کردن با بیمارانی که واکنش‌های منفی مشکل (مثل تنفر و خشم) به سمت درمانگر دارند که اساس آن احساساتی هستند که از دیگری‌های مهم انتقال داده‌شده‌اند.

حس بی‌انتها بودن: ادراک (اغلب ناخودآگاه) مبنی بر اینکه بیمار و درمانگر مقادیر نامحدودی زمان‌دارند.

کمال‌گرایی درمانگر: تمایل درمانگر (نیاز ناخودآگاه؟) به توجه کردن کامل به مشکلات شخصیتی و نشانه‌ای بیمار

مشغولیت با مسائل عمیق‌تر و ابتدایی‌تر: درگیری با مسائل شخصیتی و پری ادیپال

ملاحظات مالی: این معمولاً علاقه مالی درمانگر است (مخصوصاً در کار خصوصی) که بیمار را برای مدت طولانی‌تری ببیند.

عواملی که باعث مقاومت درمانگر می‌شود:

  • این عقیده که درمان کوتاه‌مدت مساوی با مراقبت مدیریت‌شده است.

  • این عقیده که درمان بلندمدت خوب است؛ درمان کوتاه‌مدت بد است.

  • خودشیفتگی درمانگر

  • درمان بلندمدت از نظر اقتصادی، بیشتر مورد تمایل درمانگر است.

  • این عقیده که تغییر مهم و معنادار زمانی اتفاق می‌افتد که درمان، ادامه‌دار است.

  • تمایل به همراه بودن با بیمار، زمانی که تغییر می‌کند.

  • انجام دادن کار با بیمار و ندانستن اینکه آیا او قادر است که از آن استفاده کند و یا به‌واسطه آن رشد کند یا نه ناکام کننده است.

  • این عقیده که درمان کوتاه‌مدت سخت‌تر است.

  • این عقیده که تمایل برای درمان کوتاه‌مدت یک نشانه از جستجوی جامعه ما برای ارضای فوری و اجتناب از صمیمیت است.

هشدارها و محدودیت‌ها

 ما در مورد عوامل و نگرش‌هایی که باعث مقاومت نسبت به درمان کوتاه‌مدت می‌شود صحبت کردیم. حالا نیاز است که نسبت به محدودیت‌ها و ویژگی‌های خاص آن آگاه باشیم:

فضای محدود برای ظرفیت پذیرندگی (Receptive capacity)

 بولاس (۱۹۸۷) اهمیت ظرفیت پذیرندگی درمانگر را این‌طور توصیف می‌کند: حالتی که در آن درمانگر به خبرهایی از درون توجه می‌کند. این‌یک حالت انعکاس آرام است که به اطلاعات درونی نیمه هشیار و نا آشکار که در غیر این صورت ممکن است در میان محرک‌ها و موضوعات غالب‌تر جلسه درمانی، از دست بروند، اجازه بروز می‌دهد.

 برای وجود داشتن این ظرفیت، درمانگر و بیمار باید مقداری فضا خلق کنند (و این نیازمند مقداری زمان است) که این مجرای تجربه درونی نا آشکار تشخیص داده شود. رخ دادن این فضا در میان مدیریت بحران یا هنگامی‌که درمانگر و بیمار در یک حالت مستقیم قرار دارند، یا بر یک مسئله مشخص متمرکز هستند، سخت است. بر اساس فشار زمان، نیاز به رسیدن زودهنگام به هدف و تمرکز بر یک هدف خاص، درمانگر درمان کوتاه‌مدت و بیمار، ممکن است کمتر اجازه دهند که فضایی خلق شود که در آن از این ظرفیت محافظت شود. یک انتقال متقابل معمول در درمان کوتاه‌مدت، بی‌صبری است و باعث می‌شود درمان به‌جای اینکه کارآمد و کاربردی باشد، عجولانه و سطحی شود. مطمئناً، بسیاری از بیماران، در انتقال متقابل بی‌صبری سهیم هستند؛ هم از بابت واکنش قابل‌درک به محدودیت‌های زمانی درمان کوتاه‌مدت و هم به‌عنوان دفاعی در برابر تجارب دردناکی که ممکن است وقتی ظرفیت پذیرندگی فعال است، ظاهر شوند.

 بااینکه در درمان کوتاه‌مدت، زمان مسئله مهمی ست و درعین‌حال اندک است؛ اگر بخواهیم درمان فراتر از سطح باشد، باید فرصتی برای برانگیختن ظرفیت پذیرندگی هم در درمانگر و هم در بیمار وجود داشته باشد. علاوه بر این اگر درمانگر، درمان را در یک مسیر محدود و متمرکز اداره کند، این شبیه تکرار مجدد روابط غیر همدلانه قبلی می‌شود. مسئله ظرفیت پذیرندگی درمانگر، یکی از نکات مهمی است که دلیلی بر این می‌باشد که درمانگر درمان کوتاه‌مدت باید به‌ویژه بسیار آموزش‌دیده و توانمند باشد.

درمان به‌عنوان تجربه کردن یک ابژه مهیج (exciting object)

 فربرن در نظریه شخصیت، مفهوم ابژه مهیج را شرح می‌دهد. این‌یک بخش از شخصیت است که از تجارب با دیگران (در ابتدا با مادر)، وقتی‌که دیگری نیازها را در فرد تحریک می‌کند اما در انتها فرد را ناامید می‌کند، شکل می‌گیرد. امیدها و انتظارات بالا می‌آیند اما تجربه در انتها ناکام کننده است. اغواگرانه است، نیازها را تحریک می‌کند اما آن‌ها را ارضا نشده رها می‌کند.

 به دلیل اینکه زمان و اهداف در درمان کوتاه‌مدت محدود هستند، این خیلی احتمال دارد که بیماران از تجربه درمان چیزی بیشتر از آن‌که ممکن است، انتظار داشته باشند. بعضی بازاریابی‌های درمان‌های کوتاه‌مدت، به‌ویژه انواع غیر پویشی آن، این عقیده را پرورش می‌دهند که حتی از درمان کوتاه‌مدت، می‌توان به‌اندازه درمان بلندمدت بهره برد.

 پتانسیل ابژه مهیج به‌ویژه وقتی‌که بیمار نیازهای ابتدایی وابستگی دارد بسیار قوی است. این مخصوصاً وقتی بالا می‌آید که درمان با یک نوید دهندگی نامعمول شروع می‌شود. مثلاً بیمار در زمان یک بحران، درمان را شروع کرده و نسبتاً به‌سرعت احساس می‌کند حالش بهتر شده است. همچنین ممکن است احساس کند طوری فهمیده شده که تابه‌حال هرگز این‌طور فهمیده نشده است. بسته به تجارب گذشته بیمار و ساختار شخصیتی او، ممکن است درمان و درمانگر را آرمانی‌سازی کند و انتظار به دست آوردن چیزی بیشتر ازآنچه که با توجه به محدودیت‌های قرارداد درمانی ممکن است را داشته باشد. زمانی که خاتمه درمان فرامی‌رسد، بیمار ممکن است احساس غم و عصبانیت شدیدی داشته باشد از اینکه اغوا شده و فریب‌خورده، اما در انتها از این فرایند بسیار ناامید شده است.

 تا حدی، این فرایند انتظارات فراگیر و به دنبال آن ناامیدی، فرایندی طبیعی در درمان است. به‌هرحال محدودیت‌های بیشتر درمان کوتاه‌مدت می‌تواند تجربه مشکل‌ساز پدیده ابژه مهیج را تشدید کند. یک شعار در برنامه‌های خدمات به مشتری در تجارت وجود دارد و آن این است که: کمتر از حد قول دهید و بیشتر از حد تحویل دهید. این می‌تواند راهنمای مناسبی برای درمانگر درمان کوتاه‌مدت باشد. راه عمده این است که به‌صورت مداوم به تمرکز درمانی توافق شده توجه شود. این بیمار و درمانگر را با چیزی که می‌تواند و چیزی که نمی‌تواند در درمان به دست آید روبرو می‌کند. این مسئله ابژه مهیج در درمان کوتاه‌مدت به‌ویژه در مورد بیماران دارای ساختار شخصیتی مرزی و وابسته مسئله مهمی است.

نگاه‌داشتن (containing) غیر کافی واپس روی

 محدودیت زمانی و ساختاری درمان کوتاه‌مدت، containing و holding محدودتری برای بیمار فراهم می‌آورد. ازاین‌رو، در دوره درمان، بیمار به حالت‌های هیجانی اولیه و کارکردهای ناموثر واپس روی می‌کند و با توجه به منابع محدود درمان کوتاه‌مدت، سروکار داشتن با آن مشکل است.

مسائل کلیدی پویشی، نزدیک به خاتمه درمان ظاهر می‌شوند

 این مسئله شبیه به مشکلی است که در رابطه با نگاه‌داشتن غیر کافی واپس روی رخ می‌دهد. زمانی که بیمار در درمان کوتاه‌مدت است، از امنیت فضایی که توسط درمانگر و خودش خلق‌شده است و همچنین از مسیر کاوش سود می‌برد. سپس مسائل عمیق‌تر ممکن است به آگاهی بیایند و بخشی از رابطه درمانی شوند؛ ممکن است تمام‌وقت درمان کوتاه‌مدت برای دست پیدا کردن به آن صرف شود. بعد ازآنچه اتفاقی می‌افتد؟ یک پاسخ آشکار می‌تواند این باشد که یک اپیزود دیگر درمان کوتاه‌مدت شروع می‌شود یا درمانی طولانی‌مدت تر شروع می‌شود. به‌هرحال این همیشه به خاطر منابع مالی محدود که یکی از دلایل انتخاب درمان کوتاه‌مدت می‌باشد، آسان نیست.

درمان ممکن است سطحی شود

 فرایند تغییر شخصی در سرعت‌های مختلفی رخ می‌دهد. همچنین در افراد مختلف میزان زمانی که برای به وجود آمدن حس امنیت و اعتماد لازم است، متفاوت می‌باشد. با محدودیت‌های زمانی یک درمان کوتاه‌مدت مشخص، عنصری که تغییر را به وجود می‌آورد ممکن است بروز پیدا نکند و یا درمان، ممکن است زمان کافی و مناسب را برای به وقوع پیوستن اعتماد فراهم نکند. در این موقعیت، درمان ممکن است به‌طور وسیعی یک تجربه حمایتی شود. البته این را نمی‌شود دست‌کم گرفت که تسکین سریع رنج انسان، در جایگاه خودش هدفی ارزشمند است و این تمام چیزی است که خیلی از بیماران می‌خواهند. به‌هرحال در بسیاری موارد اگر درمان برای مدت‌زمان طولانی‌تری ادامه پیدا کند، تغییرات اساسی‌تری می‌تواند رخ دهد که به پیشرفت‌های بادوام‌تری منجر شود.

فرصت محدود برای حل‌وفصل یا پشتیبانی از تغییرات جدید

 تغییرات درمانی اغلب نزدیک خاتمه درمان کوتاه‌مدت رخ می‌دهند. رشد جدید تا حدی شکننده است و به مراقبت و حفاظت نیاز دارد تا بخشی از شخصیت بیمار شود. درمان مداوم، فرصتی برای حل‌وفصل لازم برای پایا ساختن تغییرها و تعدیل ها در جهان درونی بیمار و پشتیبانی از تغییرات رفتاری بیرونی او، فراهم می‌آورد. زمان و محیط نگهدارنده درمان کوتاه‌مدت ممکن است مقدار زیادی از این مسئله را فراهم نکند.

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه