شکل‌گیری نماد در رشد ایگو

شکل‌گیری نماد در رشد ایگو

شکل‌گیری نماد در رشد ایگو: بازخوانی مورد بالینی دیک

سیده ملیحه انواری

 

ملانی کلاین در مقاله‌ی اهمیت شکل‌گیری نماد در رشد‌ ایگو(1930) بر این باور است که در مراحل آغازین رشد ذهنی، نوعی سازمان‌یافتگی روانی وجود دارد که در آن سادیسم در تمام منابع لذت لیبیدویی فعال می‌شود. این مرحله با میل دهانی-سادیستی کودک برای بلعیدن پستان یا بدن مادر آغاز می‌شود و تا پایان فاز اولیه‌ی مقعدی ادامه دارد. در این دوران، هدف اصلی کودک تصاحب محتویات بدن مادر و نابود کردن او از طریق ابزارهای فانتزی سادیستی است. این همان دوره‌ای است که در آن نخستین شکل از روابط ابژه و به‌دنبال آن هسته‌ی اولیه‌ی ایگو شکل می‌گیرد. کلاین تأکید می‌کند که همین مرحله، زمینه‌ساز ورود به بحران ادیپ نیز هست، زیرا اگرچه تکانه‌های تناسلی در حال ظهورند، اما همچنان تحت سلطه‌ی تکانه‌های پیش‌تناسلی قرار دارند.

کودک در این دوره در خیال خود تصور می‌کند که در بدن مادر چیزهایی می‌یابد که میل به تصاحب‌شان دارد: آلت پدر، مدفوع و فرزندان. در فانتزی‌های اولیه‌اش، آلت پدر در هنگام آمیزشوالدین در بدن مادر ادغام می‌شود، و بنابراین حملات سادیستی کودک علیه هر دو والد صورت می‌گیرد. او در خیال والدین را گاز می‌گیرد، می‌درد، می‌برد یا خرد می‌کند. این حملات باعث اضطرابی شدید می‌شوند، زیرا کودک از تنبیه والدین متحد در فانتزی خود می‌ترسد. همین اضطراب از طریق درون‌فکنی دهانی-سادیستی به درون ایگو منتقل می‌شود و نخستین شکل سوپرایگوی تهدیدگر را شکل می‌دهد. این مرحله از نظر کلاین زمانی است که اضطراب‌ها عمیق، فراگیر و طاقت‌فرسا هستند و در عین حال زمینه‌ی رشد ایگو را فراهم می‌کنند.

کلاین در تجربه‌ی بالینی خود دریافت که در حملات خیالی کودک به بدن مادر، سادیسم ادراری و مقعدی به‌سرعت به سادیسم دهانی و عضلانی اضافه می‌شود. در فانتزی کودک، فضولات به سلاح‌های خطرناک تبدیل می‌شوند: ادرار به بریدن، فرو کردن، سوزاندن یا غرق کردن و مدفوع به پرتابه‌ها یا بمب‌ها تشبیه می‌گردد. بعدها این حملات خشونت‌آمیز جای خود را به حملات پنهان‌تر می‌دهند و فضولات با مواد سمی معادل می‌شوند. افزایش سادیسم به همان اندازه که منبع لذت است، منبع اضطراب هم هست و همین اضطراب موجب فعال شدن نخستین دفاع‌های ایگو می‌شود. کلاین توضیح می‌دهد که نخستین دفاع‌های ایگو هم علیه سادیسم خود کودک و هم علیه ابژه‌ایاست که مورد حمله قرار می‌گیرد. در برابر سادیسم خود کودک، دفاع به شکل دفع بروز می‌کند، یعنی کودک تلاش می‌کند مواد یا تکانه‌های خطرناک را از خود بیرون بریزد. در برابر ابژه، دفاع به شکل تخرب عمل می‌کند و کودک در فانتزی می‌کوشد آن را نابود کند. این دو نوع دفاع به‌ویژه زمانی فعال می‌شوند که اضطراب از حد تحمل ایگو فراتر رود. سادیسم برای ایگو خطرناک است، زیرا هم باعث آزاد شدن اضطراب می‌شود و هم سلاح‌هایی که برای حمله به کار می‌روند در فانتزی ممکن است علیه خود او برگردند. ابژه‌ی مورد حمله نیز خطرناک می‌شود، زیرا کودک از حمله‌ی تلافی‌جویانه‌ی آن می‌ترسد. در نتیجه ایگوی ناپخته با وظیفه‌ای مواجه می‌شود که از توانش فراتر است: مهار اضطراب‌هایی که خود او در فانتزی‌هایش ساخته است.

فرنزی معتقد بود که همانندسازی که پیش‌درآمد نمادسازیاست از تلاش کودک برای بازشناسی اندام‌ها و عملکردهای خودش در ابژه‌ها آغاز می‌شود. از دید جونز، اصل لذت اجازه می‌دهد که دو چیز متفاوت به‌دلیل شباهتی در تجربه‌ی لذت یا علاقه با هم برابر شوند. کلاین بر اساس این دیدگاه‌ها نتیجه گرفت که نمادسازی پایه‌ی تمام والایش‌ها و استعدادهای انسانی است، زیرا از طریق معادله‌ی نمادین است که چیزها، فعالیت‌ها و اشیاء به موضوع فانتزی‌های لیبیدویی تبدیل می‌شوند. اما او در ادامه افزود که این فرایند تنها حاصلِ علاقه‌ی لیبیدویی نیست، بلکه اضطراب ناشی از حمله به ابژهنیز نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. کودک چون می‌خواهد اندام‌هایی مانند آلت، واژن یا پستان را که نماینده‌ی ابژه هستند نابود کند، از آن‌ها می‌ترسد و همین ترس باعث می‌شود که اندام‌ها را با چیزهای دیگری معادل کند. این معادل‌سازی‌های پیاپی اساس شکل‌گیری علاقه‌ی کودک به اشیاء و بنیان نمادسازی است.

کلاین می‌نویسد که نمادسازی نه فقط پایه‌ی فانتزی و والایشاست، بلکه بنیان رابطه‌ی کودک با واقعیت را هم می‌سازد. در مرحله‌ای که سادیسم به اوج خود می‌رسد و تکانه‌ی شناختی نیز هم‌زمان فعال است، بدن مادر با محتوای خیالی‌اش ابژه‌یاصلی هر دو نیرو می‌شود. فانتزی‌های سادیستی درباره‌ی درون بدن مادر نخستین رابطه‌ی کودک با جهان بیرون را شکل می‌دهند و میزان موفقیت کودک در گذر از این مرحله تعیین می‌کند که در آینده تا چه اندازه می‌تواند واقعیت را همان‌گونه که هست درک و تصاحب کند. در آغاز، واقعیت کودک کاملاً خیالی است؛ او با ابژه‌هایی اضطراب‌زا احاطه شده که در فانتزی‌اش از مدفوع تا اندام، از اشیاء زنده تا بی‌جان، همگی معادل‌اند. با رشد ایگو، رابطه‌ی واقعی با واقعیت از دل همین واقعیت خیالی شکل می‌گیرد. بنابراین رشد ایگو بستگی دارد به ظرفیت آن در تحمل اضطراب‌های اولیه. اگر میزان اضطراب کافی باشد و ایگو بتواند آن را تحمل کند، نمادسازی رشد می‌کند اما اگر اضطراب بیش از حد باشد، نمادسازی متوقف می‌شود.

کلاین برای نشان دادن این فرایند، مطالعه‌ی موردی پسر چهارساله‌ای به نام «دیک» را شرح می‌دهد. دیک از نظر ذهنی در سطح کودکی حدوداً پانزده تا هجده‌ماهه بود. او تقریباً هیچ رابطه‌ی عاطفی یا هیجانی با محیط نداشت و به حضور یا غیاب مادر و پرستار بی‌تفاوت بود. اضطرابش به طرز غیرعادی‌ای اندک بود، علاقه‌ای به بازی نداشت و از اسباب‌بازی‌ها استفاده نمی‌کرد. واژگان اندکی داشت و حتی همان‌ها را هم اغلب نادرست به کار می‌برد. مهم‌تر از همه اینکه هیچ میلی برای قابل‌فهم بودن یا برقراری ارتباط نداشت. او خصومت آشکاری با مادر نشان می‌داد و اغلب برخلاف خواسته‌ی او عمل می‌کرد. نسبت به درد خود بی‌تفاوت بود و از نوازش یا تسکین لذت نمی‌برد. از نظر حرکتی ناهماهنگ بود و جز در موارد معدود مهارتی نداشت. علاقه‌اش تقریباً فقط به درها، دستگیره‌ها و قطارها محدود می‌شد. تاریخچه‌ی اولیه‌اش نیز نشان می‌داد که در شیرخوردن مشکل داشته، مدتی در خطر گرسنگی بوده، از مادر علاقه‌ای ندیده و محیط اولیه‌اش از محبت خالی بوده است.

تحلیل نشان داد که علت اصلی توقف رشد ایگو در دیک، ناتوانی در تحمل اضطراب‌های اولیه و شکل‌گیری زودرس دفاع‌ها علیه سادیسم بوده است. در نتیجه، فرآیند نمادسازی و زندگی فانتزی او متوقف شده بود. علاقه‌ی محدود او به درها و قطارها ریشه در فانتزی‌های سادیستی داشت: درها و قفل‌ها نماد راه‌های ورود و خروج به بدن مادر بودند، و دستگیره‌ها نماد آلت پدر یا آلت خود کودک. اما چون او از فانتزی ورود به بدن مادر و مواجهه با آنچه درونش است (به‌ویژه آلت پدر) می‌ترسید، نمادسازی‌اش فلج شده بود. این ترس باعث شد هیچ عمل تهاجمی‌ای انجام ندهد؛ حتی از جویدن غذا هم امتناع می‌کرد.

در آغاز تحلیل، از تکنیک بازی استفاده شد تا از طریق نمادهای کودک به فانتزی‌ها و اضطراب‌هایش دسترسی پیدا شود. دیک ابتدا نسبت به اسباب‌بازی‌ها بی‌علاقه بود، اما زمانی که کلاین دو قطار را «قطار پدر» و «قطار دیک» نامید و ایستگاه را «مادر»، نوعی معنا در بازی شکل گرفت. او قطار کوچک‌تر را به سمت ایستگاه حرکت داد و گفت «ایستگاه». کلاین توضیح داد: «ایستگاه مادر است؛ دیک وارد مادر می‌شود». از آنجا بازی‌های نمادین آغاز شد و فضای بین درها در خیال او به «مادر تاریک» تبدیل شد. با تکرار این بازی، اضطرابش به‌تدریج ظاهر شد، وابستگی‌اش به کلاین و پرستار شکل گرفت و توانایی‌اش برای ابراز علاقه و ارتباط رشد کرد. به‌موازات آن، تکانه‌های پرخاشگرانه نیز ظاهر شدند: او شروع کرد به لمس کردن، شکستن یا خیس کردن اشیاء و با ابزارهای کوچک با آنها کار می‌کرد. اینها نشانه‌ی برون‌فکنی سادیسم به دنیای بیرون و آغاز نمادسازی بود.

با پیشرفت درمان، او به زبان و واژگان علاقه‌مند شد، رابطه‌ی عاطفی با مادر و تحلیل‌گر برقرار کرد و به تدریج توانست با واقعیت تماس بگیرد. کاهش اضطراب‌های ناآگاه و پیدایش اضطراب‌های آگاه‌تر، ایگو را قادر ساخت که با اضطراب کار کند و از طریق بازی نمادین فانتزی‌های خود را بیرونی و قابل فهم سازد. این فرایند نشان داد که حتی در موارد بسیار شدید، در غیاب هر گونه آموزش بیرونی، ایگو و لیبیدو از طریق تحلیل تعارض‌های ناآگاه می‌توانند رشد کنند.

در آغاز، دیک به اشتباه به عنوان موردی از دمانس پرکاکستشخیص داده شده بود، اما کلاین نشان داد که مسئله توقف در رشد است. او نتیجه گرفت که در بسیاری از کودکان، ویژگی‌های روان‌پریشانه به مراتب شایع‌تر از آن است که پیش‌تر تصور می‌شد و تحلیل کودکان باید بر فهم و درمان همین پدیده‌ها تمرکز کند. از نگاه کلاین، مرحله‌ی اولیه‌ی بحران ادیپی تحت سلطه‌ی سادیسم است و دفاع‌های زودرس ایگو علیه این سادیسم باعث می‌شود که رابطه‌ی درست با واقعیت و فانتزی مختل گردد. در بیماری‌هایی چون دمانس پرکاکس یا برخی شکل‌های اوتیسم، همان‌جا توقفی رخ داده است که در آن کودک در خیال خود به بدن مادر حمله می‌کند، اما نمی‌تواند رابطه‌ای واقعی با او برقرار کند یا محتوای بدن مادر را به‌صورت نمادین تملک نماید.

تحلیل مورد دیک نشان داد که نمادسازی ظرفیت روانی بنیادینی است که از پیوند میان میل لیبیدویی و اضطراب ناشی از تخریب خیالی ابژه زاده می‌شود. مقدار مناسب اضطراب برای رشد نمادسازی ضروری است، اما اضطراب بیش از حد آن را فلج می‌کند. دفاع‌های اولیه مانند اخراج و تخریب اگر بیش از حد فعال شوند، ایگو را از تجربه‌ی اضطراب‌های قابل‌تحمل محروم می‌کنند و در نتیجه نمادسازی را از بین می‌برند. زمانی که تحلیل‌گر بتواند محیطی امن و «نگهدارنده» فراهم کند، ایگو به‌تدریج توان تحمل اضطراب را پیدا می‌کند و نمادسازی دوباره فعال می‌شود. به این ترتیب، واقعیت روانی کودک از حالت فانتزی محض به واقعیتی نمادین و سپس به درک واقعیت بیرونی تبدیل می‌شود.

این مطالعه یکی از بنیادی‌ترین آموزه‌های کلاین را آشکار کرد: رشد ایگو، رابطه با واقعیت و پیدایش خلاقیت و تفکر، همگی بر ظرفیت ذهن برای تحمل اضطراب اولیه و تبدیل آن به معنا از طریق نمادسازی استوارند. بازی کودک، زبان، خیال و حتی شناخت، همگی از دل همین فرایند برخاسته‌اند؛ جایی که سادیسم و عشق، اضطراب و لذت، و نابودی و بازسازی در هم می‌آمیزند تا ذهن انسانی بتواند جهان خود را بسازد.

 

 

منابع

 

Klein, M. (1930). The importance of symbol-formation in the development of the ego. International Journal of Psycho-Analysis, 11, 24–39.

 

Segal, H. (1957). Notes on symbol formation. International Journal of Psycho-Analysis, 38, 391–397.

 

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه