مسئلۀ روانشناسی در ژاپن ، چین و تایوان تفاوت چشمگیری با نقاط دیگر دنیا دارد که همیشه از نظر علمی- پژوهشی و بالینی سؤالبرانگیز بوده است. آنچه در درک روانشناسی این سه کشور مهم است، توجه به زمینههای فرهنگی آنهاست. در این مجال کوتاه، به بررسی رشته روانشناسی در این سه کشور با نظر به فرهنگ حاکم بر آنها خواهیم پرداخت.
جریانهای اعتقادی و تأثیر آن بر روانشناسی در ژاپن
در کشور ژاپن، چه در گذشته و چه در عصر حاضر، واقعیت کار روانشناس ریشه در بودیسم، تائوئیسم و شینتوئیسم داشته است. البته نه صرفاً به جهت اعتقادات مذهبی، بلکه آموزههای این مکاتب در ساختار جامعه به وضوح دیده میشود. برای مثال، اهمیت خانواده و گروه اجتماعی در ژاپن بهگونهای است که مراقبت از تصویر خویشتن و احترام به دیگری، جایگاه بسیار مهمی در زندگی ژاپنیها دارد. همچنین اعتماد متقابل درونگروهی، گذر از خود و انعطافپذیری یا مفهوم تابآوری resilience از مفاهیمی اند که در فرهنگ ژاپنی تنیده شده اند و ژاپنیها در زندگی روزمره خود به میزان زیادی با آن درگیر اند.
موضوعی که ممکن است سؤال بر انگیز شود، آمار روزافزون میزان خودکشی در ژاپن است. این موضوع ممکن است این نکته را به ذهن متبادر کند که حضور روانشناسی در این خصوص اهمیت قابل توجهی دارد، اما باید گفت که مفهوم “افسردگی” و “خودکشی مرتبط با افسردگی”، در سطح اجتماعی در ژاپن تا حد بسیار جدید است و مفهوم افسردگی در ادبیات، روزنامهها و صحبتهای مردم تا اواخر دهه ۹۰ میلادی وجود نداشت و فقط از زبان روانپزشکان شنیده میشده است. امروزه نیز ژاپنیها افسردگی را چیزی شبیه سرماخوردگی روح میدانند. یعنی همانطور که سرماخوردگی نیاز به دارو و استراحت دارد، برای رفع علائم افسردگی نیز چنین بینشی وجود دارد؛ به عبارتی افسردگی در ژاپن به مفهوم یک آسیبشناسی روانی نیست.
موضوع خودکشی در ژاپن تا حد بسیاری مفهومی مرتبط با آسیبشناسی روانی نبوده و به دلایل فرهنگی، حتی از خودکشیکننده نیز انتقاد نمی شود. در این کشور، تنها ۱۲ سال است که قانون پیشگیری از خودکشی به تصویب رسیده و تا قبل از آن هیچ قانون و سرمایهگذاری از طرف دولت در این زمینه صورت نمیگرفت. البته در سالهای گذشته اهمیت این موضوع برای دولت ژاپن بیشتر شده و به پیشگیری از خودکشی میپردازد. با این حال میتوان گفت اگرچه میزان خودکشی در ژاپن بالاست، ولی بالاترین میزان در کل دنیا نیست.
ژاپنیها و برخورد منطقی با احساسات
به طور کلی، راهبردهای درمانی در ژاپن ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ آنها و چگونگی برخوردشان با احساسات دارد. به عنوان مثال در فرهنگ ژاپن، آنها در مواجهه با احساساتشان منطقی اند، احساسات خود را به راحتی بروز نمیدهند و تا حد بسیاری محافظهکارانه عمل میکنند. حتی در برخی موارد این موضوع به اوج خود میرسد، یعنی آنها رفتاری کاملاً رسمی و توأم با احترام از خود نشان میدهند، رفتاری که در روابط اجتماعی بهصورت حداکثر احترام و عدم بیان احساسات است.
البته در روابطی که جنبه شخصی تری دارد، فرد این اجازه را دارد که احساساتش را بهصورت آزادانه بیان کند. یکی از موضوعاتی که اخیرا در ژاپن دیده می شود و بسیار بحث برانگیز شده به وجود آمدن سازمانهایی است که به جای دیگران عذرخواهی می کنند. یعنی فردی هزینه ای را به آنها می دهد تا به جای او از فرد دیگری معذرت بخواهند. این مسئله از نگاه سایر فرهنگ ها بهجز در شرایط خاصی بی معناست چون به نظر می رسد که فردی که کار ناشایستی در برابر دیگری انجام داده است سعی می کنند به این طریق احساس پشیمانی را خودش حس نکند.
تقدم گروه بر فرد
از مسائل دیگری که در روان شناسی ژاپنی اهمیت بسیار دارد، اعتماد درونگروهی است؛ یعنی پیوستگی گروهی و اجتماعی که در کنار احترام به اعضای خانواده، اعضای گروه و جامعه سبب تقدم منفعت گروه بر فرد شده است. این موضوع تأثیر بسیاری بر ساختار روانی و ارتباط با دیگران دارد. به عنوان مثال اگر فردی سرماخوردگی مسری داشته باشد، سعی میکند حتماً با ماسک وارد خیابان شود نه برای آنکه سیستم ایمنی بدنش ضعیف شده بلکه از این جهت که خود را موظف میداند که موجب بیماری دیگران نشود. در نتیجه جنبه اجتماعی در زندگی ژاپنیها بسیار اهمیت دارد.
یکی از مفاهیم منحصر به فرد روانشناسی ژاپن مفهوم آمائه amae است که به معنی علاقه به دوست داشته شدن و مورد حمایت و مراقبت قرار گرفتن توسط دیگری یا گروه است که به نوبه خود اهمیت گروه بر خود فرد را میرساند.
من گروهی یا social ego
ژاپنیها دارای من گروهی یا سوشیال ایگو اند؛ یعنی واجد یک هویت اجتماعی در جهت کمک به دیگران اند. از نمونههای واضح آن میتوان به سونامی چند سال اخیر و حادثه فوکوشیما اشاره کرد که به کمک این من گروهی، ژاپن توانست از آن شرایط سخت نجات پیدا کرده و بازسازی شود. یعنی فارغ از مسائل اقتصادی، جنبه اجتماعی پر قدرتی در جهت کمک به دیگران در ژاپن وجود دارد که همه اینها در شکلگیری نوع بینش ژاپنیها به روانشناسی مؤثر بوده و تا حدی آن را متفاوت از سایر فرهنگ نموده است.
اقبال به نظریات تطبیقی در ژاپن
از دیگر مفاهیم رایج در فرهنگ ژاپن، پذیرش مسائل زندگی و مقاومت نکردن یا همرنگ جماعت شدن است. در فرهنگ ژاپنی، جنبه تطبیقی بسیار مورد توجه بوده و به عنوان اصلی اساسی برای زنده ماندن و ادامه حیات بر آن تأکید میشود. این موضوع در گرایش و پذیرش ژاپنیها به نظریات و تئوریهایی که در روانشناسی و رشتههای مرتبط با آن بر مفاهیمی چون adaptation یا تطبیق تأکید دارند، مؤثر است.
چرا ژاپنیها فریاد نمیزنند؟
یکی دیگر از مواردی که در مراجعه به روان شناس در ژاپن و کمک گرفتن از او مؤثر است و ریشه در فرهنگ ژاپن دارد این ویژگی آنهاست که اصولاً سعی میکنند اطرافیان و دیگران را از ناراحتی و رنجهای خود باخبر نکنند و این منجر میشود گرایش به کاردرمانی و روانشناسی در ژاپن جنبه پیچیده ای پیدا کند.
توجه به تجربیات درونی از موضوعات مهم در فرهنگ ژاپنی در ارتباط با روانشناسی است که به معنای بی توجه نبودن به احساسات، تجربیات جسمی و روحی است. این مفهوم تا حد زیادی مرتبط با دروننگری یا introspection است. یعنی از طرفی توجه به تجربیات درونی، ترسها، اضطراب و رنجها و از طرف دیگر قابلیت مواجه شدن و فرار نکردن از آنهاست. بدین ترتیب خودآزمایی در ارتباط با تلاش برای فراموش نکردن گذشته و مواجهه با رنج، درد و ترسهاست.
این از اصولی است که ژاپنیها در مواجهه با گذشته از آن استفاده میکنند و در دیدگاههای بدوی و اولیتر که میتوان در مفهومی مانند طبیعت آن را توضیح داد خلاصه میشود. بدین ترتیب، شیوه مواجهه فرد با لذت، رنج، درد، تاریخ، کشفیات و هرچه مربوط به طبیعت زندگی است، یکی از مسائل در فرهنگ ژاپنی است. این مسائلی که عنوان شد، از ویژگیهای کلی فرهنگ ژاپن است که با کشورها و فرهنگهای دیگر متفاوت است. یکی دیگر از مفاهیم روانشناختی ژاپن که از بودیسم زن zen ناشی شده مفهوم موشین mushin یا ذهن خالی از ذهن است. این مفهوم در تضاد با فرهنگهای دیگر قرار میگیرد که در آنها اراده فرد تمامیت فرد را در بر می گیرد.
تناقض سنت و مدرنیته در ژاپن
مواجه شدن با فرهنگ غرب و پر رنگ بودن سنت در ژاپن باعث شده فرهنگ ژاپن حالت دوگانگی کاملاً واضحی داشته باشد. یعنی از یک طرف روندی کاملاً سنتی و از طرفی روند کاملاً غربی بر ژاپن حاکم است و این موضوع به همین شکل در تفکر ژاپنیها در مورد روان شناسی تاثیر گذار است. به عبارتی در حد بسیاری گرایش به غرب در ژاپن، روان شناسی را با خود آورده است.
این باور آن اندازه در میان ژاپنیها تسری یافته که تصور میکنند مراجعه به روانشناس صرفاً زاییده فرهنگ غرب است و در فرهنگ خود نیاز به روانشناس احساس نمیکنند. هنوز هم در سطح اجتماع، روانشناس چهره کمتر شناخته شدهای است و حتی افراد میانسال در ژاپن ترجیح میدهند در صورت بروز مشکل روانشناختی، نزد استاد هنرهای رزمی بروند و همزمان روی ذهن و بدن کار کند و مشکل را بدین شکل برطرف کند.
ژاپن؛ پیشگام در تأسیس انجمنهای روان شناسی
ژاپن از کشورهایی است که در شکلگیری سازمانها و انجمنهای مرتبط با روان شناسی، پیشگام بوده است و این به دلیل اهمیت کار گروهی و اجتماعی در فرهنگ ژاپنیهاست. انجمن روانشناسی ژاپن از ۱۹۲۶ شکل گرفته و تا به حال، فعالیت پیوسته در این زمینه داشته است و از کشورهای پیشرفته غربی دیگر هم جلوتر است. انجمن روانکاری این کشور نیز مدتها پیش تأسیس شده است. یک ژاپنی که خود توسط فروید روانکاوری شده بود، پس از بازگشت به ژاپن این انجمن را تأسیس کرد.
انجمن روانشناسی ژاپن؛ سابقه زیاد و فعالیت کم
تعداد انجمنهای مرتبط با روانشناسی در این کشور زیاد است، اما آنچه در همه این گروهها در سطح بینالمللی جلب توجه میکند این موضوع است که اگرچه از نظر تاریخی، مدت زیادی از تأسیس این سازمانها میگذرد، ولی فعالیتشان بسیار محدود است. مثلاً تعداد اعضای انجمن روانکاوی ژاپن، در حد اعضای انجمن روانکاوی ترکیه است و سابقه تأسیس آن ۷۰ سال است ولی فعالیت این انجمن در زمینه پژوهشی و درمانی به دلایل فرهنگی بسیار محدود است در حالیکه فعالیت انجمن روانکاوی ترکیه که تنها ۴ یا ۵ سال از تأسیس آن میگذرد، بسیار گسترده است.
ادامه دارد…
منبع: سایت بردار
دیدگاه کاربران