یونسکو در جدیدترین تعریفی که از سواد ارائه میدهد، توانایی تغییر (change) را بهعنوان مهمترین معیار سواد معرفی میکند. بر این مبنا دیگر صرف تسلط بر کامپیوتر و تسلط بر حداقل دو زبان بهعنوان معیار سوادآموزی تلقی نمیشود. درواقع یونسکو انگشت تأکید مینهد بر ترمی که پیشازاین "ژان پل سارتر" مطرح کرده بود؛"انسانِ درحالِ شدن؛ انسانی که نیست آنچه که هست و هست آنچه که نیست"این نگاه زندگی را بیشتر از آنکه یک "مقصد"ببیند، یک "مقصود"میبیند. از این منظر زندگی معطوف به نتیجه نیست، معطوف به تلاش است. زندگی رخوت ناک و سرد و متصلب، تعهد ما بهروزگارمان نیست. از آنسو "زیستنِ کمال گرایانه"، کشتن روح زندگی است. تعهد ما در برابر زندگیمان و درواقع در برابر تنها زندگیمان؛ این است که تلاش کنیم در آن لحظه گودوییِ مرگ،"بهترین نسخه ممکن" خود باشیم. ما در پی" بهترین نسخه مطلوب" نیستیم، بلکه با تفطن بر نقایص بشری که ذاتیِ وجود اوست در پی "بهترین نسخه بهروز شده ممکن"میگردیم. ازاینروست که راقم، لحظه مرگ را "هستنده ترینِ هستیبخش" تلقی میکند.
در جهت نیل به این هدف باید بتوان به کمک روانکاوی وخودکاوی مسیری را برگزید که بر محور "ایگو (ego) "قرار گیرد. زندگیای که بهقدر لازم ego oriented باشد، ما را از هجوم وسوسهآمیز تکانههای" اید (id)"در امان میدارد. زندگیای که بهقدر لازم بر محور ایگو بچرخد، ما را از فشار خردکننده تحقیرکننده له کننده مواخذه گر اضطراب زای "سوپرایگو (super ego)" در امان میدارد.
روانکاوی طولانیمدت عمیق یکی از راههایی است که ما را یاری میرساند تا از id wish درامان بمانیم. روانکاوی علمیِ حرفهای، یکی از طرقی است که ما را از superego demand در امان میدارد. بدین طریق قرار است زندگی ما صرفاً برآوردن نیازها و مشتهیات و خواهشهای غرایز نباشد. از دیگر سو یاریمان میدهد تا زندگی ما بهاجبار (compulsion) تن به دستورات و فرامین و فشارهای آن وجودِ مواخذه گر و سرزنشگر درونمان ندهد. روانکاوی یاری میکند تا زندگی برای ما بهمثابه"انتخاب" و "تسلط"درآید؛ انسانی که تحت اجبارِ "ناخودآگاه"در پی غرایز نمی دود. انسانی که تحتفشار سوپرایگو همه زندگیاش تجربه "احساس گناه" و "اضطراب فلجکننده" نمیشود. بلکه او "آگاهانه"انتخاب میکند که چگونه میان ساحتهای مختلف وجودی و روانی خویش تعادل برقرار کند؛ و اینگونه نه در واقعیتِ "انسانی که هست" میپژمرد و نه در فانتزیِ "انسانی که باید باشد" عمری را به وهم میگذراند. بلکه بر مبنای "انسان در حال شدن" راهی به رهایی و طریقی به پختگی را میپیماید.
دیدگاه کاربران