تحلیلی بر فیلم پنهان

تحلیلی بر فیلم پنهان

انتقام رسانه
تجربه شخصی من بعد از تماشای فیلم پنهان این بود که از خودم بپرسم: من چه چیزهایی را از خودم و از اطرافیانم پنهان کردم؟ مثل تلنگری بود تا برگردم و گذشته ام را بازنگری کنم و ببینم چه جاهایی بوده که در حق کسی ظلمی مرتکب شده ام و فراموش کرده باشم. یعنی بیش از آنکه به حل معمای داخل فیلم (چه کسی نوارها را تهیه می کرد و می فرستاد) بیندیشم باعث شد در خودم غرق شوم. قصد کارگردان هم گویا همین بوده، تصور کنید اگر این معما حل می شد و ما می دیدیم چه کسی عامل آن نوارها بود شاید فیلم در همان لحظه برایمان تمام می شد. اما با این تمهید، فیلم تازه پس از پایان آغاز می شود.
ژرژ، مردی میانسال که شغلش مجری یک شوی تلویزیونی درباره کتاب و ادبیات است، در کودکی به دلیل خودخواهی، حسادت و ترس باعث شده مجید از داشتن خانواده و بالطبع امکانات رفاهی بی بهره باشد، پسری که پدر و مادرش بر اثر خشونت پلیس احتمالا کشته شدند. از یک کودک شاید نشود انتظار معقولانه رفتار کردن داشت اما از یک مرد میانسال که یک روشنفکر محسوب می شود و در خانه ای غرق در کتاب زندگی می کند چطور؟ آن همه کتاب خراشی در غرورش نینداخته؟ این مرد میانسال علی رغم حضورش در رسانه در اکثر اوقات مایلست در تاریکی باشد، چیزهایی را پنهان می کند از همسرش، از مادرش و حتی از خودش. او مایل نیست به گذشته اش فکر کند و بابت رفتارش در گذشته متاسف باشد، بابت ویران کردن زندگی مجید که پسر باهوش و محکمی بوده و حالا رسانه (نوار ویدیو) بعنوان یک موجود دارای شعور او را محاکمه می کند، تهدیدش می کند و فرصتی در اختیارش قرار می دهد که تغییر کند، اما این اتفاق نمی افتد. همچنان از همان الگوی قدیمی اش که تهمت زدن به مجید است استفاده می کند. و این بار مجید تهمتی که سال ها قبل به او زده شده (ژرژ به پدر و مادرش گفته بود با کشتن خروس میخواسته مرا بترساند در حالیکه خودش به مجید گفته بود که خروس را بکشد) یعنی ترساندن ژرژ را عملی می کند، این بار واقعا او را می ترساند. در مواجهه با پسر مجید باز هم نشانه ای از تاثر و تاسف در او مشاهده نمی شود. و ژرژ دوباره به تاریکی پناه می برد تا نبیند (نه تنها مجید و پسرش را نمی بیند بلکه پسر خودش را هم نمی بیند، چه بسا همسرش، حتی تصاویری که از تلویزیون خانه اش پخش می شود را هم نمی بیند) و دیده نشود در عین اینکه در رسانه طبعا آدم ها دیده می شوند او می خواهد بخش های پنهان شخصیتش را بپوشاند.
این اثر تحسین شده هانکه حکم بیدار کردن وجدان فردی و جمعی را دارد. ما بعنوان یک فرد مرتکب ظلم هایی شدیم و بعنوان یک ملت نیز (ماجرای کشتار الجزایری ها)؛ اگر به دنبال جبران آن نباشیم و از آن فرار کنیم بایستی منتظر فاجعه باشیم. سکانس انتهایی فیلم که در گوشه تصویر شاهد ارتباط بین پسر ژرژ و پسر مجید هستیم سکانس ترسناکیست. این دو با هم چه کاری دارند؟ انگار ما شاهد همدستی آنها هستیم. چیزی شبیه به همدستی بچه ها در فیلم دیگر هانکه یعنی "روبان سفید".

نویسنده: دکتر امیرکلالی

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه