پس رانش

پس رانش

 

زیگموند فروید(d1915)

ترجمه: علی پژوهنده

(زمان تقریبی مطالعه: 30 دقیقه)

 

یادداشت ویراستار

فروید در مقاله خود با عنوان "تاریخچه جنبش روان-کاوی" (d1914) اعلام نمود که "نظریه پس رانش سنگ زیرین کل ساختار روان-کاوی است" (ص 16 جلد14) و در نوشتار حاضر همراه با بخش چهارم مقاله "ناآگاه" که در پی می آید (ص 180 همین جلد (ج14) ) دقیق ترین فرمول بندی خود را از آن ارائه کرده است.

مفهوم پس رانش به لحاظ تاریخچه به اوایل کار روان-کاوی باز می گردد. نخستین ارجاع منتشر شده به آن در مقاله "ارتباط نخستین" بروئر و فروید در 1893 (ویرایش استاندارد، ج2 ص 10) بود. اصطلاح "Verdrangung" توسط روان شناس اوایل قرن نوزدهم یعنی هربارت[1] استفاده شده و احتمالا از طریق معلم فروید مینرت[2] که ستایشگر هربارت شده بود به حوزه دانش او راه یافته است.[3] لیکن آن گونه که خود فروید در "تاریخچه جنبش روان کاوی" که ذکر شد (ص 15 همین جلد) اصرار می ورزید " نظریه پس رانش به وضوح کامل مستقل از هر منبع دیگری به ذهن من آمد". وی در "مطالعه اتوبیوگرافیک " خود (d1925) می نویسد"آن، یک نوآوری بود"، " و هیچ چیز نظیر آن تا پیش از آن در حیات ذهنی بازشناخته نشده است". تقریر های متفاوتی در نوشته های فروید از نحوه کشف پس رانش به دست آمده است: برای مثال، در مطالعاتی بر هیستری (d1895)، ویرایش استاندارد ج2 صص 9-268 و دوباره در "تاریخچه" ص 16 همین جلد. تمامی این تقریرات در تاکید بر این مطلب اشتراک دارند که مفهوم پس رانش توسط پدیده بالینی مقاومت که با یک نوآوری تکنیکی یعنی کنارنهادن هیپنوتیزم در درمان روان پالای[4] هیستری، شناخته شده ضرورتا پیشنهاد شده است.

یادآوری خواهد شد که در برداشتی که در مطالعات[ی بر روی هیستری] آمده است، اصطلاح [پس رانش] در واقع برای توصیف فرایند "دفاع" به کار رفته و نه "پس رانش". در این دوره نخستین، این دو اصطلاح توسط فروید به طور نامتمایزی به کار می رفت، تقریبا به عنوان معادل، و شاید "دفاع" رایج تر بود. هر چند که به زودی، آن گونه که فروید در مقاله اش درباب جنسیت در نورز (a1906)، ویرایش استاندارد، ج7ص 276، ذکر می کند "پس رانش" به طور کاملا عمومی به جای "دفاع" به کار برده می شود. بنابراین، برای نمونه در تاریخچه موردی "موش مرد"[5](d1909) فروید درباب مکانیزم "پس رانش" در نورز وسواس بحث می کند –یعنی جابجایی نیروگذاری هیجانی از روی ایده ی مورد اعتراض، که در تقابل است با دفع کامل ایده از آگاهی در هیستری- و از "دو نوع پس رانش" سخن به میان می آورد (ویرایش استاندارد، ج10ص 196). در مقاله حاضر نیز به راستی این اصطلاح در این معنای وسیعتر به کار رفته آن چنان که در بحثی که در آخر مقاله آمده مکانیزم های مختلف پس رانش در اشکال مختلف روان رنجوری نشان داده شده است. اگرچه  کاملا واضح به نظر می رسد که شکلی از پس رانش که فروید در این مقاله به سادگی در ذهن می پرورانده آن چیزی است که در هیستری رخ می دهد و خیلی بعد در فصل 11 بخش A(c) مقاله بازداری ها، سیمپتوم ها و اضطراب (d1926) پیشنهاد می دهد که اصطلاح پس رانش را به این مکانیزم خاص محدود سازیم و "دفاع" را به عنوان "یک عنوان کلی برای همه تکنیک هایی که ایگو در تعارضاتی که به نورز می انجامند مورد استفاده قرار می دهد". اهمیت وضع چنین تمایزی بعدا توسط خود او در بخش پنجم مقاله "تحلیل پایان پذیر و پایان ناپذیز" (c1937) روشن شده است.

مشکل ویژه ماهیت نیروی انگیزشی که پس رانش را وادار به عمل می کند مشکلی بود که تبدیل به منبع نگرانی ثابت فروید شده بود، و به نظر در این مقاله بسیار کم بدان پرداخته شده است. به طور خاص پرسش مربوط به رابطه بین پس رانش و جنسیت است که فروید در نخستین روزهای خود پاسخهای پرنوسانی بدان داده است چنان که در مناظره با فلیس[6] (a1950) در بسیاری از جاها مشاهده می شود. هرچند متناوبا او هر گونه تلاش برای "جنسی کردن" پس رانش را با قاطعیت رد می کند. بحثی کامل در باب این سوال را (با ارجاع ویژه به نظرات آدلر) در بخش آخر " کودک کتک خورده" (e1919)، ویرایش استاندارد، ج17 ص 200 می توان یافت. با این وجود بعدها در مقاله بازداری ها، سیمپتوم ها و اضطراب (d1926) به طور خاص در فصل چهارم و در بخش نخستین سخنرانی سی و دوم از سخنرانی های معرفی گر (a1933) او پرتو تازه ای بر این موضوع انداخت با بحث درباره این که اضطراب آن گونه که او پیشتر فکر می کرد و در این مقاله نیز بیان می کند، برای مثال در ص 153 و 155 (صفحات 10 و 12 ترجمه حاضر)، پیامد پس رانش نیست بلکه یکی از نیروهای انگیزشی عمده است که سبب پس رانش می شوند[7].

پس رانش

یکی از فراز و نشیب هایی[8] که یک تکانه رانه ای ممکن است پشت سر بگذارد مواجهه با مقاومت هایی است که می خواهند آن را از کار بیاندازند. سپس، تحت شرایط مشخصی، که ما باید در اینجا با دقت بیشتری به آن بپردازیم، تکانه به وضعیت «پس رانش[9]» وارد می شود. اگر آنچه که مطلوب است مربوط به عمل محرکی خارجی باشد، روش مناسب برای سازگاری، آشکارا فرار خواهد بود، اما در برابر رانه، فرار سودی ندارد، زیرا ایگو نمی تواند از خودش بگریزد. کمی بعد، رد کردن[10] مبتنی بر قضاوت (محکومیت[11]) به عنوان روشی خوب برای سازگاری در برابر تکانه رانه ای دریافت خواهد شد. پس رانش مرحله مقدماتی محکومیت است، یعنی چیزی بین فرار و محکومیت؛ مفهومی که تا پیش از دوران مطالعات روان کاوی بدان پرداخته نشده بود.

از لحاظ نظری آسان نیست که امکان چیزی شبیه پس رانش را استنباط نمود. چرا باید تکانه ی رانه ای[12] از چنین گردنه ای بگذرد؟ مشخصا، شرط ضروری چنین اتفاقی باید این باشد که رسیدن رانه به هدفش به جای تولید لذت، تولید ناخوشی کند. لیکن ما نمی توانیم چنین چیزی را تصور نماییم. چنین رانه هایی وجود ندارند: زیرا ارضاء رانه همواره خوشایند است. ناچاریم موارد کاملا خاصی را در نظر بیاوریم، فرایندی که توسط آن لذت ارضاء به عدم لذت تغییر یافته است.

اجازه دهید برای روشن تر شدن موضوع پس رانش، قدری در باب سایر موقعیت های رانه ای سخن بگوییم. ممکن است یک محرک خارجی، درونی شود -برای مثال، توسط خوردن و تخریب اندام بدنی- بدین صورت منبع جدید انگیختگیِ ثابت و افزایش تنش به وجود می آید. در نتیجه، محرک نیازمند شباهت زیادی به رانه است. می دانیم که موردی از این قبیل را به عنوان درد تجربه نموده ایم. هدف این شبه رانه[13] به سادگی توقف تغییر در اندام و ناخوشی همراه آن است. لذت مستقیم دیگری با توقف درد حاصل نمی شود. به علاوه، درد آمرانه[14] است؛ تنها چیزهایی که درد می تواند به آنها منجر شود، از بین رفتن توسط عامل سمی یا اثر حواس پرتی ذهنی است.

مورد درد آن قدر مبهم است که نمی تواند هیچ گونه کمکی به ما در رسیدن به مقصود مان بنماید[15]. بگذارید تا موردی را بررسی کنیم که در آن محرک رانه ای نظیر گرسنگی، بدون ارضاء می ماند. در نتیجه، آن محرک آمرانه می شود و توسط هیچ چیز به جز عملی که آن را ارضاء می کند آرام نمی گیرد[16]؛ و تنشی ثابت مربوط به نیاز را نگه می دارد. در این مورد ظاهرا، هیچ چیز درباره ماهیت پس رانش ابدا مطرح نمی شود.

بنابراین، به طور مشخص، پس رانش در مواردی که تنش تولید شده توسط فقدان ارضاء تکانه رانه ای به حد غیر قابل تحملی رسیده باشد، برنمی خیزد. روش های دفاعی که در برابر این موقعیت به روی موجود زنده باز می شود را باید در زمینه دیگری بحث کرد[17].

در عوض، اجازه دهید خودمان را به تجربه بالینی آن گونه که در کار روان کاوی به دست آورده ایم محدود سازیم. ما از آن می آموزیم که ارضاء رانه ای که تحت پس رانش قرار دارد کاملا امکان پذیر است، و بعلاوه، این که در هر صورت چنین ارضایی، به خودی خود لذت بخش خواهد بود لیکن این موضوع با سایر ادعاها و مفاهیم در تناقض قرار می گیرد. بر این اساس، آن ارضاء سبب لذت در یک مکان و عدم لذت در مکان دیگری می شود. در نتیجه شرطی برای پس رانش ایجاد می شود و آن این که نیروی انگیزشی عدم لذت باید بیشتر از لذت به دست آمده از ارضاء باشد. علاوه براین، مشاهده روان کاوانه نورزهای انتقال، ما را به این نتیجه گیری رهنمون می سازد که پس رانش یک مکانیزم دفاعی که از زمان های خیلی زود شروع شده باشد نیست و این که نمی تواند برانگیخته شود مگر آن که شکافی ناگهانی بین فعالیت روانی آگاه و ناآگاه به وجود آید-به عبارت دیگر، عصاره پس رانش را می توان به طور ساده روی گرداندن از چیزی، و نگهداشتن آن در فاصله ای مشخص از آگاهی، دانست[18]. این دیدگاه درباره پس رانش را می توان با این فرض کامل تر نمود که پیش از آن که سازمان روانی به این مرحله برسد، وظیفه دفع تکانه های رانه ای دست خوش فراز و نشیب های دیگری می شود که رانه ها ممکن است دچار آن شوند، به طور مثال، معکوس کردن به ضد[19]  یا برگرداندن به  سوی خود سوژه [موضوع م.].

به نظر ما با توجه به ارتباط بسیار زیاد پس رانش با آن چه که ناآگاه است، باید تا زمانی که چیز بیشتری درباره ساختار توالی عامل های روانی و تمایز بین ناآگاه و آگاه نیاموخته ایم از کاوش عمیق تر دست برداریم. تا آن زمان، تمام آنچه که می توانیم انجام بدهیم آن است که برخی خصوصیات پس رانش را که در کار بالینی مشاهده شده به طور توصیفی محض کنار هم بگذاریم حتی اگر تصور شود که ما خطر تکرار بدون تغییر بیشتر آنچه را که قبلا در جای دیگر بیان شده را پذیرفته ایم.

دلیلی هست که به وجود نوعی پس رانش نخستین[20] معتقد باشیم که مرحله نخستین پس رانش است که شامل بازنمایی روانی (ایده ای)[21] رانه ای است که پایش از آگاهی کوتاه شده است و به وسیله آن، تثبیت[22] اتفاق می افتد. بازنمایی مورد بحث، اصرار به جلو آمدن دارد و رانه نیز به آن متصل باقی می ماند. این به خاطر ویژگی های فرایندهای ناآگاهی است که بعدا از آن باید سخن بگوییم.

مرحله دوم پس رانش، یعنی پس رانش کامل[23] بر مشتقات ذهنی مربوط به بازنمایی مواد پس رانده شده، یا چنین رشته های فکری که از جای دیگر منبعث شده، و با آن [یعنی با امر پس رانده شده. م.] پیوندی تداعی گر برقرار ساخته اند، اثر می گذارد. به خاطر این تداعی، این افکار به سرنوشت آن چه که ابتدائا پس رانده شده بود دچار می شوند. بنابراین، پس رانش کامل، در واقع نوعی فشار بعدی[24] [Nachdrängen]  است[25]. علاوه بر این، این اشتباه است که تنها بر دافعه ای که از سوی آگاهی به سوی آنچه که پس رانده شده اعمال می شود، تاکید نماییم؛ بلکه کاملا اهمیت دارد که از جاذبه ای نیز سخن به میان آوریم که بوسیله آنچه که مقدمتا پس رانده شده به سمت هر چیزی که بتواند با آن پیوندی برقرار سازد اعمال می شود. احتمالا، میل به پس رانش در صورت عدم همکاری این دو نیرو و یا در صورتی که آنچه که قبلا پس رانده شده آماده دریافت آنچه که توسط آگاهی دفع شده، نباشد، در رسیدن به هدف ناکام می ماند[26].

ما تحت تاثیر مطالعه روان رنجوری ها[27]، که اثرات مهم پس رانش را پیش روی ما می گذارند، بر آنیم تا در ماندگاری روانشناختی آنها اغراق نماییم و به آسانی این موضوع را به فراموشی بسپاریم که پس رانش، بازنمایی رانه ای را از تداوم حضورش در ناآگاه، از سازمان بخشی بیشتر به خودش و از برانگیختن مشتقات و برقراری پیوندهایی منع نمی کند. در واقع پس رانش، تنها در رابطه ی بین بازنمایی رانه ای با نظام روانی فرد که اصطلاحا آگاهی خوانده می شود تداخل ایجاد می کند.

روانکاوی قادر است به ما سایر چیزهایی را که به همان اندازه برای فهم اثرات پس رانش بر روان رنجوری ها مهم اند، نشان دهد. برای مثال، به ما نشان می دهد که بازنمایی رانه ای، هنگامی که توسط پس رانش از تاثیر آگاه کناره گیری می کند، با تداخل کمتر و میزان بیشتر گسترش می یابد. آن، در تاریکی فزونی می یابد همان گونه که بود، و اشکال بی نهایتی برای بروز می یابد، اشکالی که چون برای فرد نوروتیک ترجمه و بیان می شوند نه تنها برایش غریبه اند بلکه او را با ارائه تصویری از نیروی فوق العاده و خطرناک رانه می ترسانند. این نیروی فریبنده رانه، نتیجه رشد افسارگسیخته فانتزی و نیز پیامد کامیابی ناکام مانده است. این حقیقت که پیامد اخیر محصور به پس رانش است نشان دهنده جهتی است که باید اهمیت درست پس رانش را در آن جست و جو کرد.

اجازه دهید تا با مراجعه مجدد به جنبه متضاد پس رانش، این مطلب را روشن سازیم که فرض این موضوع صحیح نیست که پس رانش، همه مشتقات آنچه که ابتدائا پس رانده شده را از آگاهی دور نگه می دارد[28]. اگر این مشتقات، به قدر کافی از بازنمایی پس رانده شده دور شده باشند، خواه به خاطر قبول تحریفات و خواه به خاطر تعداد پیوندهای واسطه، به آگاهی دسترسی آزاد پیدا می کنند. گمان می رود که مقاومت آگاهی در برابر آنها حاصل فاصله آنها از آنچه که ابتدائا پس رانده شده است باشد. هنگام استفاده از تکنیک روان کاوی پیوسته نیازمندیم که بیمار چنین مشتقات پس رانده شده ای را تولید کند چنان که یا بخاطر دور از دسترس بودن[29] و یا تحریف بتوانند از سیطره سانسور آگاهی عبور نمایند. به راستی، تداعی هایی که ما نیاز داریم که بیمار بدون تاثیر پذیرفتن از هیچ ایده هدفمند آگاهی و بدون هیچ انتقادگری به ما بدهد و از خلال آن ما ترجمه آگاهانه ای از بازنمایی پس رانده شده بازسازی کنیم، چنین تداعی هایی هیچ نیستند به جز مشتقات دور از دسترس و تحریف شده ای از این دست. طی چنین فرایندی ما می بینیم که بیمار می تواند رشته ای از چنین تداعی هایی را بتاباند،  تا جایی که در مقابل یک فکر قرار می گیرد که رابطه آن با آنچه که پس رانده شده آن چنان آشکار است که ناچار است اقدام به پس رانش را تکرار نماید. سیمپتوم های نوروتیک، نیز باید چنین شرایطی را پشت سر گذارند بدین خاطر که آنها مشتقات پس رانده شده ای هستند که سرانجام توسط ابزارهایشان موفق شده اند به آگاهی راه یابند در حالی که پیش ازین از آن منع شده بودند.

ما نمی توانیم یک قانون کلی وضع کنیم که تا چه درجه ای از تحریف و دوری از دسترس لازم است تا مقاومت از ناحیه آگاهی از بین برود. اینجا موازنه ای ظریف رخ می دهد، اتفاقی که از دید ما پنهان است؛ هرچند جنبه عملی آن ما را قادر می سازد تا چنین استنتاج کنیم که هنگامی که نیروگذاری ناآگاه به حد مشخصی می رسد یعنی حدی فراتر از آنچه که ناآگاه را خشنود می سازد، نوعی فرمان توقف صادر می شود. بنابراین، پس رانش به طریقه ای بسیار منحصر به فرد عمل می کند. هر مشتق واحد از امر پس رانده شده می تواند فراز و نشیب خاص خود را داشته باشد، کمی تحریف بیشتر یا کمتر کل نتیجه را دگرگون می سازد. اینجاست که می توانیم این موضوع را درک کنیم که چگونه است که ابژه هایی که مردان بیشتر می پسندند، یعنی ایده آلهایشان، از همان ادراکات و تجاربی ناشی می شوند که ابژه هایی که از آنها متنفرند و این که آنها در اصل، تنها از خلال اصلاحات اندکی از یکدیگر بازشناخته می شوند. به راستی، آن گونه که ما در ردیابی ریشه ی یادگار[30] دریافته ایم، امکان دارد که بازنمایی رانه ای اصلی به دو قسمت تقسیم شود، یک بخش تحت سیطره پس رانش در می آید در حالی که بخش دیگر، اگر بخواهیم با دقت و بر اساس این پیوند نزدیک بگوییم، دچار آرمانی سازی[31] می شود.

نتیجه ای مشابه آنچه که از افزایش یا کاهش درجه تحریف حاصل می شود ممکن است در سوی دیگر دستگاه روانی از طریق تغییری در شرایط تولید لذت و عدم لذت رخ دهد. تکنیک های خاصی به وجود آمده است که هدف شان آوردن چنین تغییراتی به صحنه بازی نیروهای روانی است که آنچه که جای دیگری منجر به عدم لذت می شود ممکن است در این مورد منجر به لذت شود و هرگاه یک تکنیک از این دست به عمل در می آید پس رانش یک بازنمایی رانه ای که باید دفع می شد برمی خیزد. این تکنیک ها تا کنون تنها با جزییات زیاد در جوک ها مورد مطالعه قرار گرفته است[32]. به عنوان یک قانون، پس رانش تنها موقتا برمی خیزد و به سرعت فرو می نشیند.

چنین مشاهداتی ما را قادر می سازد تا برخی ویژگی های بیشتر پس رانش را متذکر شویم. چنان که نشان داده ایم، آن نه تنها در عملکردش منحصر به فرد است بلکه همچنین بی نهایت سیال[33] نیز هست. فرایند پس رانش را نباید همچون رویدادی تلقی کرد که یکبار رخ می دهد و نتایج آن پاینده است، همچون زمانی که یک موجود زنده کشته شده است و از آن به بعد دیگر مرده است؛ پس رانش، خواهان مصرف همیشگی نیرو است و اگر این متوقف شود، موفقیت پس رانش به خطر می افتد، چنان که عمل تازه پس رانش ضروری می شود. می توان چنین فرض کرد که امر پس رانده شده فشاری مداوم به سوی آگاهی وارد می آورد چنان که این فشار باید با یک فشار متقابل دائمی[34]، متعادل شود[35]. بنابراین، حفظ پس رانش نیازمند مصرف بی وقفه نیرو است در حالی که از منظر اقتصادی، حذف آن سبب ذخیره نیرو می شود. سیالیت پس رانش، به طور شایع در ویژگی های روانی مربوط به حالت خوابیدن تظاهر می یابد که به تنهایی تشکیل رویا را امکان پذیر می سازد[36]. نیروگذاری های پس رانده شده که به درون کشیده شده بودند با بازگشتی به زندگی بیداری، یکبار دیگر بیرون فرستاده می شوند.

و در آخر، ما نباید فراموش کنیم که هنگامی که پذیرفتیم که تکانه رانه ای پس رانده شده است، چیز بسیار کمی درباره آن می دانیم. چنین تکانه ای بدون پیش داوری درباره پس رانش اش، ممکن است حالات بسیار متفاوتی داشته باشد. ممکن است غیر فعال باشد، یعنی فقط بسیار کم با انرژی روانی نیروگذاری شده باشد، یا ممکن است به درجات مختلفی نیروگذاری و بنابراین قادر به فعالیت شده باشد. درست است که فعالیت آن به طور مستقیم سبب برخاستن مستقیم پس رانش نمی شود بلکه همه فرایندهایی را که سبب نفوذ تکانه به آگاهی از طرق غیر مستقیم می شوند به جنبش در می آورد. سرنوشت یک ایده ی خاص با مشتقات پس رانده نشده ناآگاه، اغلب توسط میزان فعالیت یا نیروگذاری اش تعیین می شود. این یک رخداد روزمره است که چنین مشتقی آنقدر پس رانده نشده باقی می ماند تا تنها مقدار کمی از انرژی را نشان دهد اگرچه محتوی آن برای ایجاد تعارض با آنچه که در آگاهی غالب است به حساب خواهد آمد. عامل کمی برای این تعارض قطعی است: همین که ایده ای ذاتا نفرت انگیز به حد مشخصی از توان رسید، تعارض واقعی می شود و دقیقا همین فعال شدن است که منجر به پس رانش می گردد. بنابراین، وقتی پس رانش مورد نظر است، افزایش نیروگذاری انرژی به همان گونه عمل می کند که نزدیکی به ناآگاه و کاهش آن نیروگذاری نیز به همان گونه عمل می کند که دور شدن از ناآگاه یا تحریف. می بینیم که امیال پس رانده شده، ممکن است جایگزینی برای پس رانش در تضعیف آنچه که ناخوشایند است بیابند.

تا اینجا در بحث مان با پس رانش بازنمایی رانه ای روبرو شدیم و توسط آن به این فهم نائل آمدیم که یک ایده یا گروهی از ایده ها که با سهم مشخصی از انرژی روانی (لیبیدو یا علاقه[37]) نیروگذاری شده اند از یک رانه برمی خیزند. مشاهده بالینی اکنون ما را وا می دارد که آنچه را که تاکنون به عنوان یک کل واحد می دیدیم تقسیم نماییم؛ به این دلیل که به ما نشان می دهد که در کنار ایده، عامل دیگری را که نمایانگر رانه هست را نیز در شمار آوریم، و این که این عامل دیگر فراز و نشیب های پس رانش خاص خود را دارد که ممکن است کاملا از فراز و نشیب های ایده متفاوت باشند.

برای این عاملِ دیگرِ بازنمایی روانی، عموما اصطلاح سهم عاطفه[38]، به کار رفته است[39]. از آنجا که این مورد اخیر [سهم عاطفه] از ایده جدا شده است و متناسب با کمیتش در فرایندهایی که به عنوان عواطف احساس می شوند تظاهر می یابد شبیه رانه است. به منظور توصیف یک مورد پس رانش از این نقطه به بعد، ما باید به طور جداگانه به بررسی آنچه که به عنوان نتیجه پس رانش است و مربوط به ایده می شود و آنچه که مربوط به انرژی رانه ای متصل به آن می شود بپردازیم.

باید خرسند باشیم از این که قادریم تا به طور کلی درباره فراز و نشیب های هر دو سخن بگوییم و اگر قدری بردبارتر باشیم باید به واقع قادر به آن [نیز] باشیم. فراز و نشیب کلی مرتبط با ایده ای که نمایانگر رانه است به سختی می تواند چیزی غیر از آن چه که باید از آگاهی ناپدید شود باشد البته اگر پیش از این آگاه بوده،  یا اگر آنچه که باید از آگاهی دور نگه داشته شود در حال آگاه شدن باشد.  تفاوتش اهمیتی ندارد، این به اندازه همان اختلافی است که بین پذیرایی من از یک مهمان ناخوانده در خارج از اتاق پذیرایی ام (خارج از سالن جلویی[40])  و راندن او پس از شناسایی اش و هرگز اجازه عبور از نزدیکیم ندادن مشاهده می شود.[41] آن گونه که می توان از ملاحظه ای اجمالی بر روی مشاهدات به عمل آمده توسط روان کاوی دید، عامل کمی بازنمایی رانه ای سه فراز و نشیب محتمل دارد: یا رانه به تمامی فرو نشانده شده[42]به طوری که هیچ ردی از آن یافت نمی شود، یا به عنوان یک عاطفه دیده می شود که به طریقی رنگ و بوی کیفی گرفته و یا به اضطراب تغییر یافته است[43]. دو احتمال اخیر ما را موظف به در نظر گرفتن فراز و نشیب رانه ای دیگری هم می کند یعنی تغییر شکل انرژی های روانی رانه ها به عواطف  و به طور خاص به اضطراب.

به خاطر می آوریم این حقیقت را که انگیزه و هدف پس رانش چیزی نیست مگر جلوگیری از عدم لذت. در ادامه خواهیم دید که فراز و نشیب سهم عاطفه ی متعلق به بازنمایی، بسیار با اهمیت تر از فراز و نشیب ایده است و این حقیقت برای ارزیابی ما از فرایند پس رانش، تعیین کننده است. اگر پس رانش موفق به جلوگیری از رشد احساسات عدم لذت یا اضطراب نشود، ممکن است بگوییم که شکست خورده حتی اگر در بخش [پس رانش] ایده به هدف خود نائل آمده باشد. پس رانش هایی که شکست خورده اند بسیار بیشتر از آنهایی که موفقیت آمیز بوده اند مورد علاقه ما هستند زیرا پس رانش های موفق اغلب از آزمون ما می گریزند.

اکنون باید بکوشیم تا رهیافتی به مکانیزم فرایند پس رانش بیابیم. به طور خاص می خواهیم بدانیم که آیا تنها یک مکانیزم واحد، یا بیشتر، وجود دارد و یا شاید هر یک از روان رنجوری ها توسط مکانیزم پس رانش خاص آن مشخص می شود. هر چند در ابتدای این جستار، با پیچیدگی هایی روبرو می شویم. مکانیزم پس رانش تنها به وسیله استنباط آن مکانیزم از پیامد پس رانش برای ما به دست خواهد آمد. با محدود کردن مشاهدات مان به اثر پس رانش بر روی بخش ایده ی بازنمایی، در می یابیم که به عنوان یک اصل، آن یک تشکیلات جایگزین[44] بنا می نهد. مکانیزمی که به وسیله آن چنین جایگزینی ساخته می شود چیست؟ یا آیا باید مکانیزم های متعددی همچون این را در اینجا از هم متمایز سازیم؟ علاوه براین، می دانیم که پس رانش سیمپتوم ها یی را برجا می نهد. آیا می توان فرض نمود که شکل گیری جایگزین ها و شکل گیری سیمپتوم ها به طور همزمان است و اگر در کل چنین است، آیا مکانیزم شکل گیری سیمپتوم ها همان مکانیزم پس رانش است؟ احتمال کلی ظاهرا آن است که این دو کاملا متفاوتند و این که این خود پس رانش نیست که تشکیلات جایگزین و سیمپتوم ها را تولید می کند بلکه این ها شاخص های بازگشت پس رانده اند[45] و هستی شان را کاملا مدیون سایر فرایندها هستند. همچنین به نظر بخردانه می آید که مکانیزم هایی را که توسط آنها جایگزین ها و سیمپتوم ها شکل می گیرند پیش از بررسی مکانیزم های پس رانش مورد بررسی قرار دهیم.

واضح است که موضوعی برای تعمق بیشتر نیست. جایگاه تعمق باید با تحلیلی دقیق نتایج پس رانش که در نورز های مختلف قابل مشاهده است، هموار شود. البته، من باید پیشنهاد دهم تا این امر را تا زمانی که مفاهیم قابل اعتمادی از رابطه آگاه با ناآگاه را نساخته ایم، به تعویق بیاندازیم[46]. اما به سبب آن که بحث حاضر کاملا بی فایده نباشد، سه نکته را خواهم گفت: 1) مکانیزم پس رانش در حقیقت با مکانیزم یا مکانیزم های تشکیل جایگزینها همزمان نیست 2) مکانیزم های بسیار بیشتری برای تشکیل جایگزینها وجود دارند و 3) مکانیزم های پس رانش حداقل در یک امر مشترک هستند: بازپس گیری[47] نیروگذاری انرژی (یا لیبیدو، جایی که با رانه ها جنسی مواجه ایم).

علاوه بر این، با محدود کردن خودم به سه شکل شناخته شده روان رنجوری، به وسیله برخی مثال ها نشان خواهم داد که چگونه مفاهیمی که در اینجا معرفی شده اند در مطالعه پس رانش کاربرد دارند.

از حوزه هیستری اضطراب[48] یک نمونه تحلیلی خوب از فوبی حیوانات انتخاب خواهم نمود[49]. در اینجا تکانه رانه ای مرتبط با پس رانش، یک نگرش لیبیدویی به پدر است که با ترس از او جفت شده است. پس از پس رانش، این تکانه از آگاهی ناپدید می شود: پدر در آن به عنوان ابژه ی لیبیدو به نظر نمی رسد. به عنوان جایگزینی برای پدر و در جایگاهی مشابه، برخی حیوانات را می بینیم که کمابیش می توانند ابژه اضطراب باشند. شکل گیری جایگزین برای بخش ایده ای[50] توسط جابجایی[51] در طول یک زنجیره از پیوندهایی که به طریقی خاص مشخص شده اند رخ می دهد. بخش کمی[52] ناپدید نشده، بلکه به اضطراب تغییر شکل یافته است. نتیجه، ترس از گرگ است به جای تقاضای عشق از پدر. طبقاتی که در اینجا به کار گرفته شده اند البته برای تبیینی مناسب از حتی آسان ترین مورد روان رنجوری هم کافی نیستند: همواره ملاحظات دیگری وجود دارند که باید در نظر گرفته شوند. پس رانشی نظیر آنچه که در فوبی حیوانات رخ می دهد را باید اساسا ناموفق توصیف کرد. تمام کاری که انجام داده آن است که ایده را حذف و جایگزین نموده است و به طور کلی در کاهش عدم لذت ناکام مانده است. و به این دلیل، کار نورز متوقف نشده است. آن به مرحله دومی وارد شده تا به هدف فوری و مهم ترش دست یابد. آنچه که در پی آن می آید کوششی است برای گریز از تعدادی از منع هایی که هدفشان جلوگیری از رهاشدن از اضطراب است یعنی شکل گیری فوبی کامل[53]. بررسی دقیق تر ما را قادر به فهم مکانیزمی می سازد که از طریق آن فوبی به هدفش دست می یابد.

هنگامی که تصویر هیستری تبدیلی  راستین[54] را مورد بررسی قرار می دهیم، ناگزیریم تا نگاهی کاملا متفاوت به فرایند پس رانش بیاندازیم. در اینجا نکته برجسته آن است که این امکان وجود دارد تا سهم عاطفه به طور کامل ناپدید شود. هنگامی که چنین می شود، بیمار، به سیمپتوم هایش وضعیتی را نشان می دهد که شارکو به آن بی تفاوتی زیبای هیستریک[55] می گوید[56]. در سایر موارد این فرونشانی آنقدرها هم به طور کامل موفقیت آمیز نیست: برخی حس های آشفته ساز ممکن است به سیمپتوم ها متصل شوند، یا ممکن است جلوگیری از تولید مقداری اضطراب غیرممکن باشد، که در عوض سبب راه اندازی مکانیزم تشکیل فوبی شود. محتوی ایده ایِ بازنمایی رانه ای به طور کامل از آگاهی بیرون کشیده می شود؛ به عنوان یک جایگزین-و در همان زمان به عنوان یک سیمپتوم- تحریک عصبی فوق العاده نیرومندی داریم (در موارد تیپیک، یک تحریک جسمی)، گاهی اوقات از نوع ویژگی حسی و گاهی اوقات از نوع ویژگی حرکتی، یا به عنوان برانگیختگی و یا بازداری. ناحیه بیش تحریک شده[57] نظری دقیق تر را اثبات می کند بدین صورت که [آن] بخشی از خودِ بازنمایی رانه ایِ پس رانده شده باشد که گمان می رود توسط فرایند تراکم[58]، تمامی نیروگذاری را به درون خویش کشیده است. البته این اشارات تمامی مکانیزم هیستری تبدیلی را روشن نمی سازد، به ویژه عامل واپس روی[59] را که در ارتباطی دیگر بدان خواهیم پرداخت نیز باید به حساب آورد[60]. از آنجا که پس رانش در هیستری تنها با تشکیل گسترده جایگزین ها ممکن می شود، ممکن است چنین مورد قضاوت قرار گیرد که به تمامی ناموفق است؛ هرچند که آن گونه که در رابطه با سهم عاطفه که وظیفه واقعی پس رانش است می بینیم، عموما به موفقیت کامل دست می یابد. در هیستری تبدیلی فرایند پس رانش با تشکیل سیمپتوم کامل می شود و آن گونه که در هیستری اضطراب است نیازی به رفتن به مرحله دوم یا اگر سخت گیرانه بگوییم به استمرار بی پایان ندارد.

اما یک تصویر کاملا متفاوت دیگر از پس رانش در اختلال سومی که باید برای اهداف تبیینی مان بحث کنیم دیده می شود یعنی در نورز وسواس[61]. نخست ما اینجا دچار تردید می شویم که آنچه که ناگزیر به عنوان بازنمایی رانه ای موضوع پس رانش باید مورد توجه قرار گیرد گرایشی لیبیدویی است یا پرخاشگرانه. این ابهام بدین خاطر برمی خیزد که نورز وسواس در دل خود نوعی واپس روی را دارد که مرهون گرایشی آزارگرانه است که جایگزین گرایشی عاطفی شده است. این تکانشگری پرخاشگرانه دربرابر شخصی که دوست داشته شده، موضوع پس رانش است. در یک مرحله نخستین کار پس رانش اثر [آن]، کاملا متفاوت از مرحله بعدی است. در آغاز، پس رانش کاملا موفق عمل می کند؛ محتوای ایده ای طرد می شود و عاطفه به ناچار ناپدید می گردد. در آن هنگام، به عنوان تشکیلاتی جایگزین در ایگو تغییری به شکل وجدانی فزونی یافته رخ می دهد، و به دشواری می توان بدان نام سیمپتوم نهاد. در اینجا، جایگزین و سیمپتوم همزمان نیستند. از این موضوع نیز می توانیم چیزی درباره مکانیزم پس رانش بیاموزیم. در این مورد، همچون همه موارد دیگر، پس رانش سبب بازپس گیری لیبیدو شده است؛ اما در این جا برای این منظور از واکنش وارونه[62] با تشدید [گرایش] مخالف بهره جسته است. بنابراین در این مورد، تشکیل جایگزین همان مکانیزم پس رانش را دارد و در پشت و همزمان با آن، هم از نظر ترتیب زمانی و هم مفهومی، از تشکیل سیمپتوم متمایز است. بسیار محتمل است که کل این فرایند توسط رابطه دوسوگرایانه ای[63] ممکن شده باشد که در آن تکانشگری آزارگرانه ای که باید پس رانده شود، وارد شده است. اما پس رانش، که در آغاز موفق بود، محکم باقی نمی ماند و طی رویدادهای آتی شکست آن بیشتر از پیش به چشم می آید. دوسوگرایی ای که پس رانش را قادر ساخته تا طی واکنش وارونه رخ دهد نیز نقطه ای است که امر پس رانده شده از طریق آن موفق به بازگشت می شود. عاطفه ناپدید شده در شکل مبدل آن به عنوان یک اضطراب اجتماعی، اضطراب اخلاقی و خود سرزنشگری بی پایان باز می گردد؛ ایده طرد شده به وسیله [مکانیزم] جابجایی[64] با یک جایگزین که اغلب جابجایی با چیزی بسیار کوچک یا خنثی است، جانشین می شود[65]. تمایلی به بازسازی کامل ایده پس رانده شده به عنوان قانونی تردید ناپذیر وجود دارد. شکست در پس رانش عامل کمّی و عاطفی، همان مکانیزم فرار را با ابزارهایی همچون اجتناب و منع ها آن گونه که در کار شکل گیری فوبی های هیستریک دیده ایم به عمل در می آورد. طرد ایده از آگاهی نیز لجوجانه حفظ شده است زیرا مستلزم پرهیز از عمل[66] است که یعنی یک زنجیر حرکتی[67] برای تکانشگری. بنابراین، در نورز وسواس، کار پس رانش در کشاکشی عقیم و بی پایان به طول می انجامد.

اندک تعدادِ مقایسه هایی که در اینجا ارائه شد به سادگی ما را متقاعد می سازد که پیش از آن که بتوانیم به فهم کامل فرایندهای مرتبط با پس رانش و تشکیل سیمپتومهای نوروتیک امیدوار باشیم بررسی های جامع تری نیاز است. پیچیدگی فوق العاده همه عواملی که باید مورد ملاحظه قرار گیرند، تنها یک راه برای ارائه آنها پیش روی ما می گذارد. ما ناگزیریم که ابتدا یکی را و سپس نقطه نظر دیگر را انتخاب کنیم و آن را از خلال موضوعات درمانی[68] تا زمانی که کاربرد آن به نظر نتیجه بخش است دنبال نماییم. هر گونه رویارویی جداگانه با موضوع، فی نفسه ناکامل خواهد بود و از آنجا که آن، موضوعات درمانی بکر و دست نخورده را لمس می کند، شکست چیز عجیب و غریبی نمی تواند باشد، با این همه می توانیم امیدوار باشیم که برساختی[69] نهایی ما را به فهمی شایسته رهنمون سازد.

 

 


[1] .Herbart

[2] .Meynert

[3] . نگاه کنید به ص 162 همین جلد. بحثی کامل در این باره نیز در جلد اول بیوگرافی ارنست جونز (1953،ص407) موجود است.

[4] .catharsis یا روان پالایی که تخلیه هیجانی نیز ترجمه شده، به فرایند کاهش تنش هیجانی از طریق بازپیدایی یک تجربه ناخوشایند در کلام، رفتار یا هر دوی آنها گفته می شود. م.

[5] .Rat Man

[6] .Fliess

[7] . تمایز بین پس رانش و "طرد disavowal" یا "انکار denial" ("Verleugnung") واقعیت بیرونی یا بخشی از آن توسط ایگو ابتدا توسط فروید به طور مفصل در مقاله اش درباب "یادگار خواهی Fetishism" (e1927) بحث شده است. بنگرید همین جلد (ج 14) ص 221. ویراستار انگلیسی.

مترجم فارسی: این واژه را فروید غالبا معادل denial به کار می برد و افرادی نظیر لاپلانش و پونتالیس 1973 و مور و فاین 1990 نیز آنها را به صورت معادل به کار گرفته اند. در ترجمه های فارسی نیز گاه هر دو واژه «انکار» ترجمه شده اند. اما همان گونه که سلمان اختر در فرهنگ واژگان تخصصی اش می نویسد این دو تفاوت های ریزی با هم دارند که بیشتر در سنت کلاینی مد نظر قرار گرفته اند. برای مثال واژه denial در سنت کلاینی تنها به انکار وقایع تروماتیک بیرونی مربوط نیست بلکه به واقعیت درون روانی نیز بسط یافته است. و یا disavowal را می توان عامل دوپاره سازی ایگو دانست.

[8] . vicissitudeاین واژه را «سرنوشت» نیز ترجمه کرده اند. م.

[9] . repression

[10] . rejection

[11] . condemnation

[12] .instinctual impulse

[13] . pseudo-instinct

[14] . imperative

[15] . [در باب درد و روش مواجهه ارگانیزم با آن در فصل چهارم مقاله ورای اصل لذت (g1920)، ویرایش استاندارد، ج18 ص 30 بحث شده است. این موضوع پیش از این در بخش یک، قسمت 6 از "پروژه" بدان پرداخته شده بود.(a1950[1895]). ]

[16] . [در "پروژه"(a1950[1895]) بخش 1 قسمت1 نام آن را "عمل خاص (specific action) " نهاده است.]

[17] . [روشن نیست که منظور فروید از "زمینه دیگر" چه بوده است.]

[18] . [اصلاح شده این فرمول را می توانید در ص 203 همین جلد (14) ببینید. (ظاهرا در مقاله ناهشیار. م.)]

[19] . reversal into the opposite

[20] . primal repression

[21] . psychical (ideational) representative

[22] . fixation

[23] . repression proper

[24] . after-pressure

[25] .[”Nachdrangen” فروید در بحثش درباره این فرایند در تحلیل مورد شربر از همین اصطلاح استفاده می کند (پاورقی بعدی را ببینید) و همچنین در مقاله اش درباب "ناهشیار" (مقاله بعدی، صص 180و 181). اما بیش از 20سال بعد در بخش سوم مقاله "تحلیل پایان پذیر و پایان ناپذیر" (c1937) او از کلمه "Nachverdrangung" ("پس رانش بعدی" after-repression ) استفاده نمود.]

[26] .[سخن مربوط به دو مرحله پس رانش که در دو پاراگراف اخیر آمده است چهار سال پیش (اگر چه کمی متفاوت) توسط فروید پیش بینی شده بود در بخش سوم تحلیل شربر (c1911) و در نامه ای به فرنزی در 6دسامبر 1910 (جونز،1955،ص499). همچنین بنگرید به ویرایش استاندارد، ج5 ص 547 و همان ج 7 ص 6-175.]

[27]. psychoneurosis,

[28] . [آنچه که در ادامه این پاراگراف می آید به طور گسترده تری در بخش ششم مقاله "ناهشیار" بحث شده است. (همین ج.(14) ص 190).]

[29] . remoteness

[30] . fetish[ر.ک. بخش 2 (A) از اولین مقاله از سه مقاله فروید (d1905) ویرایش استاندارد ج7 صص 4-153.]

[31] . idealization

[32] . [بنگرید فصل دوم از کتاب فروید را در باب جوکها (c1905).]

[33] . mobile

[34] . unceasing counter-pressure

[35] .[این موضوع در همین جلد (14) در صفحه 180 (مربوط به مقاله ناهشیار. م.) مورد بحث قرار گرفته است.]

[36] . [ر.ک. تعبیر رویا (a1900) فصل هفتم (C)، ویرایش استاندارد، ج5 صص 8-567. بنگرید همچنین همین جلد ص 225.]

[37] . interest

[38] . quota of affect

[39] . ["Affektbetrag" این اصطلاح بازمی گردد به دوره بروئر. ر.ک. برای نمونه، آخرین پاراگرافهای مقاله فروید در a1894.]

[40] . در اینجا با کلمات نیز اندکی بازی شده زیرا اصطلاح front hall  به معنای سالن جلویی می تواند یادآور frontal lobe یا لوب قدامی مغز نیز باشد که مرکز استدلال و قضاوت نیز هست. م.

[41] . این تشبیه را، که قابل کاربست برای فرایند پس رانش نیز هست، همچنین می توان به یک ویژگی آن که پیشتر ذکر شد نیز تعمیم داد: من ناگزیرم که این را نیز اضافه نمایم که من باید یک نگهبان دائم پشت دری که این مهمان را از ورود منع کرده ام بگمارم وگرنه او پاشنه در را از جا در می آورد. (بنگرید به بالا[ص 8 همین ترجمه]).فروید. [این تشبیه در دومین سخنرانی از پنج سخنرانی فروید (a1910) پیش از این به کار گرفته شده است. ویرایش استاندارد،ج11 صص 7-25.]

[42] . suppress

[43] . [دیدگاه های تغییریافته فروید درباب این نکته اخیر در مقاله بازداریها، سیمپتوم ها و اضطراب (d1926) به ویژه در پایان فصل چهارم و در فصل یازدهم بخش(b)A آورده شده است.]

[44] . substitutive formation

[45] . مفهوم "بازگشت پس رانده" یکی از نخستین مفاهیم در نوشته های فروید است. این مفهوم پیش از این در بخش دو از مقاله دوم فروید با عنوان "نوروسایکوزهای دفاع" (b1896) و نیز حتی پیش از آن در یک پیش نویس مقاله ای که در 1ژانویه 1896 (a1950، پیش نویس k) برای فلیس فرستاده بود نیز به چشم می خورد.]

[46] .[فروید این وظیفه را در بخش چهارم مقاله "ناهشیار" به انجام رسانید. همین جلد (14) ص 181.]

[47] . withdrawal

[48] . anxiety hysteria

[49] .[البته این یک ارجاع به مطالعه موردی "گرگ مرد" (b1918) است که به نظر تا سه سال پس از انتشار مقاله حاضر منتشر نشد اما کلیات آن پیشتر کامل شده بود.]

[50] . ideational portion

[51] . displacement

[52] . quantitative portion

[53] . phobia proper

[54] . true conversion hysteria

[55]  la belle indifférence hystérique

این اصطلاح در زبان فرانسه به معنای بی تفاوتی زیبای هیستریک است که به عبارت دیگر پنهان کردن احساسات درونی فرد هیستریک را گویند که به یکباره بیرون می زند و هیستری را می نمایاند. م.

[56] .[فروید پیشتر این اصطلاح را در مطالعاتی درباب هیستری (d1895) در ویرایش استاندارد ج2 ص 135 به کار برده بود.]

[57] . over-innervated area

[58] . condensation

[59] . regression

[60] . [این شاید ارجاعی باشد به مقاله فراروانشناسی گم شده در باب هیستری تبدیلی. بنگرید: مقدمه ویراستار. ص 106.]

[61] . obsessional neurosis

[62] . reaction-formation

[63] . ambivalent relationship

[64] . displacement

[65] . [ر.ک. بخش دوم (c) از تحلیل "موش مرد"، ویرایش استاندارد، ج10 ص 241.]

[66] . action

[67] . motor fettering

[68] . material

[69] . synthesis

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه