Psychoanalytic Terms and Concepts”; Masochism
Edited by Elizabeth L. Auchincloss, MD. And Eslee Samberg, MD
برگرفته از کتاب اصطلاحات و مفاهیم روانکاوی
ترجمه: افسانه روبراهان. کاندیدای رواندرمانی تحلیلی. عضو هیات تحریریه سایت روانپژوه
مازوخیسم در جستجوی درد، احساسحقارت و یا رنجکشیدن به منظور کسب لذت و یا رضایت پنهان است. اصطلاح سادومازوخیسم که اغلب مورد استفاده قرار میگیرد به جفتشدن غرایز سادیسم و مازوخیسم توسط فروید[2] اشاره دارد.
در ادبیات روانکاوی مازوخیسم به موارد زیر اشاره میکند:
1. رفتار جنسی که با برانگیختگی جنسی آگاهانه یا لذت تجربهی درد یا تحقیر مشخص میشود (مازوخیسم جنسی). اگر درد یا تحقیر شرط مطلق برای تحریک جنسی باشد، مازوخیسم جنسی به عنوان یک انحراف تعریف میشود (انحراف مازوخیستیک).
2. رفتار غیرجنسی که مشخصهی آن دنبالکردن درد یا رنج با هدف دستیابی به لذت یا رضایتمندی است (مازوخیسم روانی).
در دومی، طلب کردن و یا لذتبردن (یا هر دو) ناخودآگاه است.
3. اختلال شخصیت مازوخیستیک توصیف شخصی است که تمام شخصیت او پیرامون جستجوی پنهانی رنج یا ناامیدی سازماندهی شدهاست.
مازوخیسم را باید از افسردگی متمایز کرد؛ حالت خلقی که اغلب با پرخاشگری معطوف به خود[3] همراه است. با این حال، افسردگی ممکن است گاهی اهداف مازوخیستیک را دنبال کند و در نتیجه خطر بروز آن در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مازوخیستیک افزایش مییابد. همچنین مازوخیسم را باید از رنج کشیدنی که تماما با آسیبشناسی روانی همراه است، اما لزوماً به دنبال آن نیست، متمایز کرد. با توجه به اینکه رنجکشیدن در همهی دستاوردهای مثبت زندگی وجود دارد، مازوخیسم را باید به موقعیتهایی اختصاص داد که در آن درد یا رنج فراتر از آنچه که برای پیگیری اهداف لازم است، وجود دارد و یا در جایی که ظرفیت لذت بردنِ برحق از دستیابی به اهداف مختل شده است.
مازوخیسم در روانکاوی بالینی نقش مهمی ایفا میکند .زیرا رفتار خودناکامکننده [4] همراه با درجات متفاوتی از رضایت پنهانی همه جا حاضر و یا حتی جهانی است. در واقع درجاتی از مازوخیسم از ویژگیهای زندگی هر فردی است. از دیدگاه نظریهای مازوخیسم از این جهت مهم است که وجود آن مستلزم درنظرگرفتن عوامل روانشناختی است که دایر[در حال عمل] هستند (یا ظاهراً عمل میکنند). همانطور که فروید در سال ۱۹۲۰ آن را " آنسوی اصل لذت "توصیف کرد. در تاریخ نظریهپردازی، مازوخیسم با مطالعهی پرخاشگری و سوپرایگو ارتباط تنگاتنگی دارد. ادبیات جدیدتر به دنبال فهم مازوخیسم در قالب مشکلاتی در روابط ابژه یا دلبستگی و یا خودشیفتگی است.
واژهی مازوخیسم در سال ۱۸۹۵ توسط "فونگرافتابینگ[5]" برای توصیف نوعی انحراف جنسی ابداع شد که در آن درد، عنصری ضروری برای دستیابی به رضایت جنسی است. واژهی جدید او بر اساس رمان "ونوس در فورس[6]" نوشتهی"ساخر مازوخ[7]" است که درد و رنج مردی را که ناامیدانه عاشق زنی است که او را به بردگی میکشد، توصیف میکند. فروید در ابتدا اصطلاح مازوخیسم را برای اشاره به انحراف جنسی مازوخیستی مطرح کرد.
او با فرض "ارتباط بنیادین بین خشونت و غریزه جنسی" به موضوع متناقض لذتبردن از درد پرداخت و آن را در اصطلاحات تکاملی/ زیستی[8] که از نیاز به تحت اطاعت درآوردن ابژه ناشی میشود، توضیح داد. به دلیل این جنبهی ذاتی میل جنسی، "هر دردی به خودی خود امکان احساس لذت را در خود دارد"، فروید در این کار اولیه، (1905b) مازوخیسم را به عنوان بیان "معکوس" یا "منفعل" سادیسم توصیف کرد که همواره با آن مرتبط است. بهتدریج که نظریهی غریزی او توسعه یافت، فروید (1915b) مازوخیسم را به عنوان تظاهری از پرخاشگری (هنوز جنبه ای از لیبیدو) مفهومسازی کرد که به سمت خود(self) برمیگردد و حالا پاسخی به احساس گناه و/یا ترس از اختگی است. فروید در (1919b) مازوخیسم را با فانتزیهای کتکزدن کودکان مرتبط میداند؛ که بازنمایی نوعی واپسروی دفاعی از کشمکشهای ادیپی به کشمکشهای سادیسم مقعدی[9] است و در مواجهه با گناه و مطالبهی خود-تنبیهی[10] به سمت سلف معطوف شده است.
پیش از سال ۱۹۲۰ فروید مازوخیسم را به عنوان فراز و نشیبی از جنبهی سادیستیک لیبیدو (و در نتیجه بهعنوان آنچه که مطابق با اصل لذت عمل میکند)، تصور میکرد. در"آنسوی اصل لذت" فروید (1920a) رانهی مرگ را مطرح کرد که خارج از اصل لذت عمل میکند و منجر به مازوخیسم اولیه میشود.
در این فرمولبندی سادیسم پدیدهی ثانویه ناشی از مازوخیسم معطوف به بیرون است. در یک پیچیدگی بیشتر سادیسم ممکن است به سمت سلف برگردد تا منجر به مازوخیسم ثانویه شود که منشاء بیشتر رفتارهای درد-جویانه[11] است که در بالین قابل مشاهده است. سرانجام فروید در "مسئلهی اقتصادی مازوخیسم" که کاملترین شرح او در این زمینه است، سه نوع خود آزاری را مطرح کرد:
1) مازوخیسم شهوتزای[12] اولیه، نوع اصلی و زیربنای همه موارد دیگر، که از "آمیختگی" رانهی مرگ با لیبیدو ناشی میشود.
2) مازوخیسم زنانه، در مورد مردانی توصیف شده که تخیلات جنسی "منفعل" و "زنانه" اختهشدن و مورد آزار قرار گرفتن دارند (به عنوان دفاعی در برابر ترسهای ادیپی).
3) مازوخیسم اخلاقی، گسترش چشمگیر مفهوم مازوخیسم، که رفتار ظاهراً غیرجنسی و خود ناکام کنندهی ناشی از "احساس گناه ناخودآگاه" و "نیاز به تنبیه" را توصیف میکند.
در وضعیت بالینی، مازوخیسم اخلاقی ممکن است در یک "واکنش درمانی منفی" آشکار شود. در حالی که تقریباً همهی روانکاوان مفهوم فروید از رانهی مرگ را به عنوان توضیحی برای مازوخیسم ردکردهاند، مفهوم او از مازوخیسم اخلاقی راهگشایی برای تمام کاوشهای بعدی مازوخیسم روانی غیرجنسی است.
در روانکاوی پسافرویدی، مباحث مربوط به انحراف مازوخیستی و مازوخیسم روانی (یا اخلاقی) از هم فاصله گرفتهاند. انحراف مازوخیستی به طور کلی در ادبیات انحراف(perversion) بررسیمیشود، درحالیکه مازوخیسم روانی در ادبیات شخصیت(character) مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجایی که محدودهی روانپویایی زیربنای مازوخیسم روانی فراتر از روانی-جنسی[13] گسترش یافته است، پیوند بین دو شکل اساسی مازوخیسم کمتر از آنچه برای فروید بود، روشن شده است.
در مباحث مربوط به مازوخیسم روانی، همهی نظریهپردازان بر جنبهی جهانی مازوخیسم، وجود آن در پیوستاری از روانرنجور تا بهنجار و ارتباط آن با سادیسم تاکید دارند و همه به پیروی از فروید، بر نقش پرخاشگری و سهم سوپرایگو تأکید کردهاند. بسیاری از نظریهپردازان این پرسش را مطرح کردهاند که آیا درد و رنج مازوخیسم به خاطر خودش دنبال میشود یا اینکه شرط یا بهایی است که برای هر نوع لذت یا موفقیت پرداخت میشود (ریک[14]، 1939؛ سی. برنر[15]، 1959). فروید (1916) نیز چنین افرادی را به عنوان "کسانی که به واسطهی کامروایی ویران شدهاند" یا "جنایتکارانی که احساس گناه میکنند"، توصیف میکند.
نظریهپردازان بعدی علاوه بر خود تنبیهی بر موارد دیگری هم تاکید کردهاند [که شامل موارد زیر است]: تقلاهای ممنوعهی جنسی یا ادیپی، روابط بینفردی، دلبستگی و روابط ابژه، (عمدتاً پیشادیپی)، جنبههایی از مازوخیسم شامل ویژگیهای برانگیزاننده[16]، خصوصیات خودنمایانگری[17] آن (ریک، 1939) تلاشهایی درجهت کنترل جادویی ابژه (ادینبرگ[18]، 1959) و تلاشهایی برای اغواگرکردنِ پرخاشگر (لوونشتاین[19]، 1957) .
برخی از این نظریهپردازان مازوخیسم را با نیاز برای حفظ پیوند با ابژهای که در دوران کودکی از دست آن رنج میبردهاند، مرتبط میدانند (برلینر[20]، 1942). فیربرن[21] (1954)، موضوعی به نام "دفاع مازوخیستی" را مطرح میکند که تلاش همه جانبه برای حفظ رابطهی ناامیدکننده با ابژه از طریق خلق یک "سلف تماماً بد[22]" است که تمام گناه (سرزنشِ) ناامیدی و محرومیت را برعهده میگیرد.
برگلر[23] (1948a 1949) در دستورالعملی که بر جنبههای افزایش عزتنفس یا خودشیفتگی مازوخیسم تاکید داشت، افراد مازوخیست را به عنوان "گردآورندگان بیعدالتی[24]" نامید و فرایندی سه مرحلهای را در مورد ارتباط با دیگران توصیف میکند که شامل موارد زیر است:
1. ادراک موقعیتی که در آن فرد احساس میکند آسیب دیده، فریب خورده یا تحقیر شدهاست .
۲. پاسخ "شبهپرخاشگرانه[25]" به معنای نوعی پاسخ پرخاشگرانه است که به اشتباه زمانبندی شده و به روش نادرستی استفاده و هدایت شده که منجر به بدرفتاری بیشتر میشود.
3. در این مرحله شکست بیشتر همراه با خشمی است که جای خود را به "ترحم به خود[26]" و این احساس که "این فقط برای من اتفاق میافتد"، میدهد. برگلر(1961) همچنین نوعی مازوخیسم بدخیم را در بیماران شدیداً بدحال توصیف کرد.
کوپر (1988) به پیروی از برگلر استدلال کرده است که مولفههای خودشیفتگی و مازوخیسم چنان به یکدیگر نزدیک هستند که به طور واضح میتوان با در نظرگرفتن یک موجودیت واحد اختلال شخصیت خودشیفته- مازوخیستیک را به دست آورد. در دیدگاه کوپر حتی در موارد مراقبت " به حدکافیخوب" تجربهی جهانی ناتوانی و درماندگی در دوران کودکی همواره به گسترش برخی دفاعهای مازوخیستی همراه با وعدهی "پیروزی از طریق مغلوبساختن" منجر میشود (ریک، 1939). روانشناسان سلف توضیح دادهاند که چگونه رنجش خودشیفتگی مزمن ممکن است در ساختار سلف جای گیرد و منجر به سادومازوخیسم شود که با ویژگیهایی از قبیل تحقیر و توهین، گردآوری بیعدالتی، متهمسازیخود[27]، ترحم نسبت به خود و رفتار خودکشی مشخص میشود (اورنشتین[28]، ۱۹۹۱)
علیرغم جهانیبودن مازوخیسم روانی و شیوع گستردهی "اختلالات شخصیت مازوخیستی" نوزولوژیستهای روانپزشکی[ نوزولوژی شاخهای از علم پزشکی است که به طبقهبندی بیماریها می پردازد(م)] همواره تصمیم گرفتهاند که این مفهوم "اختلال شخصیت خود مغلوبکننده" را وارد سیستم DSM نکنند. به واسطهی احترام به افرادی که به پیروی از فروید استدلال میکنند تشخیص با انفعال و زنانگی پیوند برقرار میکند و میتواند منجر به تبعیض نسبت به زنان و دیگر افرادی شود که ممکن است به خاطر رنج کشیدنشان سرزنش شوند.
کتابچه راهنمای تشخیصی روانپویایی (PDM) اختلالات شخصیت مازوخیستیک (یا خود مغلوبکننده) را به اختلال شخصیت مازوخیستیک اخلاقی (که با کاهش عزتنفس، امتناع از تجربهی لذت و موفقیت و احساس گناه ناخودآگاه مشخص میشود) در مقابل اختلال شخصیت مازوخیستیک رابطهای (که با رنج یا قربانیشدن در روابط مشخص می شود) تقسیم میکند. همچنین شامل یک اختلال شخصیت سادیستی/سادومازوخیستی است که همیشه در سطح مرزی[29] عمل میکند (PDM Task Force، 2006)
در ترجمهی اکثر متون روانکاوی، برای اصطلاح مازوخیسم معادل فارسی "خودآزاری" یا " ازارخواهی" و برای سادیسم معادل "دگرآزاری" در نظر گرفته میشود. در این متن با توجه به اینکه این اصطلاحات زیاد به کار رفته است و به عنوان مقالاتی از فروید نیز اشاره شده است، به جهت روان تر شدن متن و سهولت مطالعه ترجیح دادم که واژگان مازوخیسم و سادیسم را معادلسازی نکنم (مترجم) [1]
[2] Freud
[3] self- directed
[4] self- defeating
[5] Von Krafft- Ebing
[6] Venus in Furs
[7] Sacher- Masoch
[8] evolutionary/biological
[9] anal- sadistic
[10] self-punishment
[11] pain- seeking
[12] erotogenic
[13] psychosexual
[14] Reik
[15] C. Brenner
[16] provocative
[17] exhibitionistic
[18] Eidelberg
[19] Loewenstein
[20] Berliner
[21] Fairbairn
[22] all- bad self
[23] Bergler
[24] injustice collectors
[25] pseudo- aggressive
[26] self-pity
[27] self-recrimination,
[28] Ornstein
[29] borderline
تشکر از سخاوت شما🌹🌱