اعمال وسواسی و تشریفات مذهبی ( فروید ۱۹۰۷)

اعمال وسواسی و تشریفات مذهبی ( فروید ۱۹۰۷)

Obsessive Actions and Religious Practices

 Sigmund Freud (1907)

 

ترجمه: افسانه روبراهان. عضو هیات تحریریه سایت روان‌پژوه

مطمئناً من اولین فردی نیستم که تحت تأثیرهمانندی بین اعمال وسواسی[1] مبتلایان به مشکلات عصبی و مراسمی که مومنان توسط آن دینداری[2] خود را نشان می‌دهند، قرارگرفته‌ا‌‌م. واژه‌ی تشریفات که در مورد برخی از این اعمال وسواسی به کار رفته‌است گواهی بر این امر است. گرچه به نظر من همانندی بیش از یک شباهت سطحی است به طوری‌که بینش در مورد منشاء تشریفات نوروتیک می‌تواند ما را برانگیزد تا در مورد فرایندهای روانشناسی زندگی مذهبی به نتایجی برسیم.

افرادی که اعمال یا تشریفات وسواسی انجام می‌دهند از همان طبقه افرادی هستند که دچار وسواس فکری، عقاید وسواسی، تکانه‌های وسواسی و مانند آن هستند. این‌ها در مجموع موجودیت [ساختار ] بالینی خاصی را تشکیل میدهند که به آن نوروز وسواس[3] اطلاق می شود. اما نباید تلاش کرد که ماهیت بیماری را از نام آن استنتاج کرد زیرا به بیان دقیق‌تر انواع دیگر پدیده‌های ذهنی ناسالم[ بیمارگونه] ویژگی‌های مشابهی دارند که از آن‌ها به عنوان ویژگی های وسواسی یاد می‌شود. ما فعلاً باید به جای یک تعریف به شناخت دقیق این حالات بسنده کنیم، زیرا هنوز نتوانسته‌ایم به معیاری از روان‌رنجورهای وسواسی که احتمالاً در لایه‌ای بسیار عمیق نهفته است برسیم. گرچه به نظر می‌رسد در تظاهرات بیماری همه جا حضور آن را احساس می‌کنیم.  

تشریفات نوروتیک عبارتند ازایجاد تعدیل‌های جزئی برای اعمال خاص روزمره، اضافات یا محدودیت‌ها و یا ترتیباتی که همیشه باید به روش یکسان یا به شیوه‌های قابل‌تغییر انجام شود.  این فعالیت‌ها برای ما این تصور را ایجاد می‌کنند که گویا صرفاً تشریفات هستند و کاملاً بی‌معنی به نظر می‌رسند، نه این‌که برای خود بیمار بی‌معنی نیستند، با این‌حال بیمار نمی‌تواند آنها را رهاکند زیرا هر نوع انحراف از تشریفات برای او اضطرابی غیرقابل‌تحمل دربردارد و به یکباره او را مجبور می‌کند هر آن‌چه را که از قلم انداخته بود دوباره انجام دهد. فعالیت‌های تشریفاتی به همان اندازه‌ای که پیش پا افتاده هستند به خودی خود فعالیت‌ها و موقعیت‌هایی را شامل می‌شوند که با یک سری تشریفات، آراسته و دست ‌و پا گیر و درعین‌حال طولانی می‌شوند؛ برای مثال پوشیدن یا درآوردن لباس، به رخت‌خواب رفتن یا ارضای نیازهای بدنی. 

اجرای مراسم تشریفاتی را می‌توان به نوعی با یک سری از قوانین نانوشته توصیف کرد. برای مثال در مورد تشریفات خوابیدن: صندلی باید در یک مکان خاص در کنار تخت قرارگیرد. لباس باید به ترتیب خاصی تاشده و روی صندلی باشد. پتو پایین تخت قرار گیرد و ملحفه صاف شود. بالش‌ها باید به گونه‌ای خاص چیده شوند و بدن خود سوژه در موقعیتی دقیقاً مشخص قرارگیرد. فقط بعد از همه‌ی اینها می‌تواند بخوابد. بنابراین در موارد جزئی به نظر می‌رسد که مراسم تشریفاتی چیزی بیش از اغراق در یک رویه‌ی منظم  مرسوم و قابل توجیه نیست، اما وظیفه شناسی ویژه‌ای که با آن همراه است و اضطراب ناشی از غفلت از آن، مراسم را به شکل یک "عمل مقدس[4]" نشان می‌دهد. در اکثر موارد هر گونه وقفه در آن به سختی تحمل می شود و حضور افراد دیگر در طول اجرای آن تقریباً همیشه منتفی است.

در معنای وسیع‌ترِ این اصطلاح، هر فعالیتی که با متعلقاتی کوچک با جزئیات شرح داده‌‌شود و یا با مکث‌ها و تکرارهایی دارای ویژگی ریتمیک شود، ممکن است به اعمال وسواسی تبدیل شود. ما نباید انتظار داشته باشیم بین "تشریفات" و "اعمال وسواسی" تفاوت چشمگیری پیدا کنیم.  به عنوان یک اصل اعمال وسواسی خارج از تشریفات رشد کرده‌است. علاوه براین محتوای اختلال را منع‌ها و بازداری‌ها (سستی اراده[5]) تشکیل می‌دهند. اینها درواقع فقط کار اعمال وسواسی را ادامه می‌دهند زیرا بعضی چیزها برای فرد کاملا ممنوع است و بعضی چیزها فقط با رعایت تشریفات مقرر مجاز است.    

قابل توجه است که در مرحله‌ی اول هم اجبار و هم بازداری (انجام‌دادن و انجام‌ندادن کاری)  فقط در مورد فعالیت‌های فردی سوژه صدق می‌کند و برای مدت طولانی تاثیری روی رفتار اجتماعی او ندارد. در نتیجه مبتلایان به این بیماری می‌توانند رنج خود را به عنوان امر خصوصی تلقی‌کنند و برای سالیان زیاد آن را پنهان نگه دارند. در واقع تعداد افرادی که از این اشکال روان‌رنجوری وسواسی رنج می‌برند بیشتر از آن چیزی است که پزشکان می‌شنوند. برای بسیاری از مبتلایان پنهان‌کاری به این دلیل آسان است که در واقعیت می‌توانند وظایف اجتماعی خود را در بخش خاصی از روز به‌خوبی انجام دهند و  ساعاتی را هم مانند "ملوزین[6]" به کارهای مخفیانه خود بپردازند.

به راحتی می‌توان دریافت که تشابهات بین تشریفات نوروتیک و اعمال مقدس مناسک دینی در کجاست: در ترس از وجدان در موارد غفلت از انجام آنها، در انزوای کامل از فعالیتهای دیگر ( که در بازداری در مقابل توقف نشان داده شده است) و در وظیفه شناسی، که با جزئیات تمام انجام می‌شود. اما تفاوت‌ها نیز به همان اندازه آشکار است و تعداد کمی از آنها به قدری چشمگیر هستند که مقایسه را توهین‌آمیز می‌کنند: تنوع فردی بیشتر اعمال وسواسی در برابر ویژگی کلیشه‌ای مناسک (نماز،  روی آوردن به شرق و غیره)،  ماهیت خصوصی آنها در تقابل با ویژگی معمول و عمومی مراسم مذهبی، با این حال مهمتر از همه این واقعیت است که در حالی‌که در مراسم مذهبی جزئیات اهمیت زیاد و معنای نمادین دارد،  این‌ها در افراد روان‌رنجور احمقانه و بی‌معنی به نظر می‌رسند. از این منظر روان رنجوری وسواسی، نمایشی مضحک، نیمه کُمیک و نیمه تراژیک، از یک دین خصوصی است. اما دقیقاً همین شدیدترین تفاوت بین تشریفات روان‌رنجورانه و مذهبی است که وقتی به کمک تکنیک تحقیق روانکاوی به معنای واقعی اعمال وسواسی نفود می شود، ناپدید می‌شود.[7]  

در جریان این بررسی ظاهر احمقانه و بی‌معنای اعمال وسواسی کاملا از بین می‌رود و دلیل  چنین ظاهری توضیح داده می‌شود. مشخص شده‌است که همه‌ی جزئیات اعمال وسواسی  قابل توجه‌است چرا که عامدانه در خدمت منافع مهم شخصیت هستند و نمایانگر تجربیات فعال و افکاری که به لحاظ عاطفی سرمایه‌گذاری روانی شده‌اند، می‌باشند.این کار را به دو طریق انجام می‌دهند یا بازنمایی مستقیم و یا نمادین. در نتیجه باید به صورت تاریخچهای یا نمادین تفسیر شوند.

برای روشن شدن نظرم باید چند مثال بزنم. افرادی که با یافته‌های تحقیقات روانکاوی در مورد روان‌رنجورها آشنا هستند، از این که بدانند آن‌چه در اعمال وسواسی یا در تشریفات نشان داده می‌شود، از صمیمی‌ترین تجربیات و در بیشتر موارد از تجربیات جنسی بیمار ناشی می‌شود، متعجب نخواهند شد.

الف)  دختری را دیدم که اجبار داشت پس از ظرف شستن چندین بار دور سینک ظرفشویی را بشوید. اهمیت این عمل تشریفاتی بر مبنای  این ضرب‌المثل بود که می‌گوید: "آب کثیف را دور نریز تا پاکیزه شوی". این اقدام او برای تذکردادن به خواهرش (که بسیار به او علاقه داشت) بود تا او را از تصمیمی که مبنی بر طلاق گرفتن از شوهر نامطلوبش بود تا با مرد بهتری رابطه برقرار کند، باز دارد.

ب) زنی که جدا از شوهرش زندگی می‌کرد در اجباری قرار داشت که هرگاه چیزی می خورد بهترین بخش آن را کنار می‌گذاشت برای مثال فقط قسمت‌های اطراف یک تکه گوشت کبابی را می‌خورد. این کناره‌گیری با تاریخ پیدایش آن توضیح داده شد. این اتفاق فردای روزی که از رابطه زناشویی با شوهرش امتناع کرد _ می‌توان گفت گفت بعد از اینکه بهترین بخش را رها کرد_  ظاهرشد.  

پ) همان بیمار تنها می‌توانست بر روی یک صندلی خاص بنشیند و به سختی می توانست از روی آن بلند شود با توجه به جزئیات خاصی از زندگی زناشویی او صندلی نماد شوهرش بود که به او وفادار مانده بود. او در جمله‌ی زیر توضیحی در مورد این اجبار یافت: "جدا شدن از هر چیزی (شوهر، صندلی) که یک بار روی آن نشسته بسیار سخت است".

ت) او در طی یک دوره‌ی زمانی عمل وسواسی به خصوص و قابل توجه و بی‌معنی را تکرار می‌کرد. از اتاقش بیرون می‌دوید و به اتاق دیگری می‌رفت که وسط آن یک میز بود. رومیزی را به شیوه‌ای خاص مرتب می‌کرد و زنگ خدمتکار را می‌زد. وقتی خدمتکار سرمیز می‌آمد،  او را به دنبال کار بیهوده‌ای می‌فرستاد. در تلاش برای توضیح این اجبار، به ذهنش خطور کرد که در جایی روی سفره لکه‌ای وجود دارد و همیشه پارچه را به گونه‌ای مرتب می‌کرد که خدمتکار خانه لکه را ببیند. کل صحنه نمایان‌گر بازتولید تجربه‌ای از زندگی زناشویی او بود که بعدها درافکارش مشکلی ایجاد کرده بود. در شب عروسی شوهرش با اتفاقی غیرعادی روبرو شده‌بود. او خود را ناتوان می‌دید و در طول شب بارها با عجله از اتاقش به اتاق خانمش می‌آمد تا یک بار دیگر تلاش کند که آیا می‌تواند موفق شود یا خیر.

صبح همسرش گفت دربرابر خدمتکار هتل که تخت‌ها را مرتب می‌کند، شرمنده خواهد شد لذا بطری جوهر قرمز را برداشت و محتویات آن را روی ملحفه ریخت. اما او این کار را چنان ناشیانه انجام داد که لکه قرمز به جایی رسید که برای هدف او بسیار نامناسب بود. بنابراین عمل وسواسی خانم بازنمایی شب عروسی بود. بین "تخت‌خواب و میزناهارخوری" ازدواجی رخ می‌داد. 

ث ) اجبار دیگری که آغاز کرد _نوشتن شماره‌ی هر اسکناس قبل از این‌که آن را خرج کند_  نیز باید به شکل تاریخچه‌ای تعبیر می‌شد. در دورانی که قصد داشت چنانچه مرد قابل اعتمادتری پیدا کرد شوهرش را ترک کند، به خودش اجازه داده بود  از مردی که در محل مخزن آب ملاقات کرده بود، مساعدتی را دریافت کند، اما در در مورد نیت جدی آن مرد تردید داشت. او به دلیل کمبود پول خرد از آن مرد خواست یک سکه‌ی پنج کرونی را برایش تعویض کند. آن مرد این کار را کرد و سکه‌ای بزرگ به جیب زد و با نوعی خودشیرینی گفت هیچ‌گاه سکه‌ را از خودش جدا نخواهدکرد. زیرا از دستان او (خانم) رد شده‌است. در ملاقات‌های بعدی اغلب وسوسه می‌شد آن مرد را به چالش بکشد تا پنج کرونی را به او نشان دهد. گویا می‌خواست خودش را متقاعدکند که می‌تواند به نیت او ایمان داشته باشد، اما از این کار خودداری می‌کرد زیرا نمی‌توانست بین سکه‌هایی با همان ارزش تمایز قائل‌شود. بنابراین شک او حل نشده باقی‌ماند و او را وادار کرد شماره هر اسکناس را یادداشت کند تا بتواند آن را از از سایر اسکناس‌های یکسان متمایزکند.  

این چند نمونه که از بین تعداد زیادی از مراجعانم انتخاب شده‌اند صرفاً ادعای من مبنی بر اینکه در اعمال وسواسی همه چیز معنای خود را دارد و قابل تعبیر است، را نشان می‌دهند. همین امر در مورد تشریفات نیز به معنای دقیق آن صدق می‌کند فقط اینکه شواهد این امر مستلزم ارائه موارد موقعیتی دقیقی است. من کاملاً آگاهم که تبیین ما در مورد اعمال وسواسی ظاهراً ما را تا حدی از حوزه‌ی اندیشه‌های مذهبی دور می‌کند.  

یکی از شرایط بیماری این است که فردی بدون اینکه معنی اجباری را بفهمد _  یا به هرحال معنای اصلی آن‌را_  از آن اطاعت می‌کند. تنها به لطف تلاش‌های درمان روانکاوی است که او از معنای کنش وسواسی خود و همراه با آن، از انگیزه‌هایی که او را به سمت کنش وسواسی سوق می‌دهد، آگاه می‌شود. این واقعیت مهم را با بیان این نکته بیان می‌کنم که عمل وسواسی درخدمت بیان انگیزه‌ها و ایده‌های ناخودآگاه است. در اینجا به نظر می‌رسد ما انحراف بیشتری از اعمال مذهبی پیدا می‌کنیم. اما باید به خاطر داشته باشیم به عنوان یک قاعده فرد متدین عادی نیز مراسمی را بدون توجه به مفهوم آن انجام می‌دهد. اگرچه کشیشان/ روحانیون[8] و پژوهشگران علمی ممکن است با معنای - عمدتا نمادین - این مراسم آشنا باشند. اما برای همه‌ی مؤمنان، انگیزه‌هایی که آن‌ها را به اعمال دینی سوق می‌دهد، ناشناخته است یا توسط دیگرانی که قبل از آنها بوده‌اند، در آگاهی آن‌ها بازنمایی می‌شود.  

تحلیل اعمال وسواسی به ما نوعی بینش در مورد علل و زنجیره‌ی برانگیزاننده آن‌ها می‌دهد. میتوان گفت فردی که از اجبار و بازداری رنج می‌برد به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی احساس گناه بر او چیره شده است؛ گرچه از آن چیزی نمی‌داند. بنابراین علیرغم تناقض ظاهری در واژه‌ها آن را احساس گناه ناخوداگاه می‌نامیم.

منشاء این احساس گناه در برخی از رویدادهای ذهنی اولیه است، اما دائما با وسوسه‌هایی که در تحریکات فعلی وجود دارد مجدداً احیا می‌شود. علاوه بر این گویا نوعی احساس اضطراب مورد انتظار و در کمین است.  نوعی انتظار بیچارگی که از طریق تصور تنبیه‌شدن با ادراک درونی وسوسه (اغوا) مرتبط است. هنگامی که تشریفاتی برای اولین بار در حال ساخته شدن است، بیمار هنوز آگاه است که باید این یا آن کار را انجام دهد تا مبادا بیماری اتفاق بیفتد و به‌عنوان یک اصل ماهیت بیماری مورد انتظار هنوز هم برای آگاهی او شناخته شده است. اما آن‌چه از قبل از دید او پنهان است، ارتباطی است ( که همیشه هم قابل اثبات است) بین موقعیتی که این اضطراب انتظاری[9] [اضطراب مورد انتظار] به وجود می‌آید و خطری که آن را تداعی می‌کند. بنابراین عملی تشریفاتی به عنوان اقدامی برای دفاع یا بیمه، به شکل نوعی تدبیر حفاظتی شروع می‌شود.

احساس گناه روان‌رنجورهای وسواسی، همتای خود را در ادعاهای افراد مذهبی می‌یابد که قلباً می‌دانند گناهکاران بدبختی هستند و ملاحظات مذهبی (مانند نمازها، دعاها و غیره) که این‌گونه افراد مقدم بر هر کار روزانه و به ویژه هر مسئولیت غیرمعمول به آن می‌پردازند، ظاهراً ارزش تدابیر دفاعی یا حفاظتی دارند.  

اگر واقعیت اصلی که در زیر روان‌رنجوری وسواس وجود دارد بیابیم، بینش عمیق‌تری از ساز‌وکار آن  به دست می‌آید؛ همواره پس‌رانش یک تکانه‌ی غریزی (عنصری از غریزهی جنسی)  در ساختار سوژه وجود داشته است  که در دوران کودکی برای مدتی اجازه‌ی تجلی پیدا کرده، اما بعداً تسلیم پس‌رانش شده است.  در جریان پس‌رانش این غریزه،  وظیفه‌شناسی خاصی ایجاد می‌شود که برخلاف جهت اهداف غریزه است. اما این تشکیلات واکنشی[10] روانی احساس ناامنی کرده و به طور مداوم توسط غریزه‌ای که در ناخودآگاه در کمین است، تهدید می‌شود.  تجلی غریزهی پس‌رانده شده به عنوان نوعی وسواس احساس می‌شود. در طی خودِ فرایند پس‌رانش اضطراب ایجاد می‌شود که به شکل اضطراب انتظاری کنترل آینده را در دست می‌گیرد. فرایند پس‌رانش که منجر به روان‌رنجوری وسواس می‌شود، باید به عنوان فرایندی در نظر گرفته‌شود که فقط تا حدی موفق بوده و به طور فزاینده‌ای تهدید به شکست می‌شود. بنابراین می‌توان آن را با یک تعارض پایان‌ناپذیر مقایسه‌کرد. برای متعاد‌ل کردن فشار رو به جلوی غریزه به طور مداوم نیاز به تلاش‌های روانی تازه‌ای است. بنابراین اعمال تشریفاتی و وسواسی تا حدی به عنوان نوعی دفاع در برابر وسوسه و تا حدودی هم به عنوان محافظتی در برابر بیماری مورد انتظار به وجود می‌آیند. به نظر می‌رسد طولی نمی‌کشد که اقدامات حفاظتی در برابر وسوسه ناکافی می‌شوند؛  سپس بازداری‌ها با هدف دورنگه‌داشتن موقعیت‌هایی که باعث ایجاد وسوسه می‌شوند، وارد بازی می‌شوند و خواهیم دید همان‌طور که فوبیا برای جلوگیری از حمله‌ی هیستریک طراحی شده است، بازداری‌ها جای اعمال وسواسی را می‌گیرند.  

علاوه بر این تشریفات نشان‌دهنده‌ی مجموعه‌ای از شرایط است که چیزی که هنوز کاملا ممنوع نشد، مجاز است. همان‌طور که مراسم ازدواج  کلیسا برای فرد مذهبی به معنای نوعی تایید لذت جنسی است که در غیر این صورت گناه خواهد بود. 

 ویژگی دیگر روان‌رنجوری وسواسی، مانند همه‌ی عواطف مشابه، این است که تظاهرات آن (علائم آن، از جمله اعمال وسواسی) شرط مصالحه بین نیروهای متخاصم ذهن را برآورده می‌کند. بنابراین همیشه میزانی از لذت را بازتولید می‌کند که برای جلوگیری از آن طراحی شده‌است؛ آن‌ها کمتر از نیروهای فعالی که باعث پس‌رانش آنها می‌شوند در خدمت غریزه‌ی پس‌رانده شده نیستند. همان‌طور که بیماری پیشرفت می کند، اعمالی که از ابتدا عمدتاً مربوط به حفظ دفاع بودند، بیشتر و بیشتر به اعمال ممنوعه‌ای نزدیک می‌شوند که غریزه توانسته بود در کودکی خود را از طریق آن‌ها نشان‌دهد.

برخی از ویژگی‌های این وضعیت از امور را می‌توان در حوزه‌ی زندگی مذهبی نیز مشاهده کرد. به نظر می‌رسد شکل‌گیری مذهب نیز برپایه‌ی سرکوب[11] و قطع علاقه[12] از تکانه‌های غریزی مسلم استوار است. گرچه این تکانه‌ها، مانند روان‌رنجوری، منحصراً اجزای غریزه جنسی نیستند. آن‌ها غرایز سلف جویانه[13] و از نظر اجتماعی مضر هستند، گرچه با این وجود بدون مؤلفه‌ی جنسی هم نیستند. گذشته از این‌ها احساس گناه به دنبال وسوسه‌های مداوم و اضطراب انتظاری به شکل ترس از عذاب الهی، در زمینهی دین  بیشتر از روان‌رنجوری برای ما آشنا بوده است.

سرکوب غرایز در زندگی دینی فرایندی ناکافی و پایان‌ناپذیر است که می‌تواند به دلیل آمیختگی مؤلفه‌های جنسی و یا شاید به دلیل برخی ویژگی‌های عمومی غرایز باشد. در واقع بازگشت کامل به گناه در میان افراد مذهبی بیشتر از روان‌رنجورها رایج است و این‌ها شکل جدیدی از فعالیت مذهبی را ایجاد می‌کنند برای مثال اعمال توبه که  همتای آن در روان رنجوری وسواسی است. به عنوان مشخصه‌ی نادر و موهن روان‌رنجوری وسواسی اشاره کردیم که تشریفات، مربوط به اعمال کوچک در زندگی روزمره است و در قالب قواعد و محدودیت‌های نابخردانه نمایان می‌شود.  ما نمی‌توانیم این ویژگی قابل توجه تصویر بالینی را درک کنیم تا زمانی‌که دریابیم که سازوکار جابه‌جایی[14] روانی، که برای اولین بار توسط من در ساخت رویاها کشف شد[15]، بر فرایندهای ذهنی روان‌رنجوری وسواسی تسلط دارد.

از نمونه‌های معدودی از اعمال وسواسی که در بالا ذکر شد، چنین برمی‌آید که نمادپردازی و جزئیات اجرای آن‌ها با جابجایی از یک چیز واقعی و مهم به چیز کوچکی که جای آن را می‌گیرد - به عنوان مثال، از یک شوهر به یک صندلی به وجود می‌آید. این تمایل به جابه‌جایی است که به تدریج تصویر بالینی را تغییر می‌دهد و در نهایت موفق می‌شود آن‌چه را که ظاهراً بی‌اهمیت‌ترین موضوع است به چیزی با اهمیت و فوریت تبدیل کند. نمی‌توان انکار کرد که در حوزه دینی نیز چنین تمایلی به جابجایی ارزش‌های روانی و در همین راستا وجود دارد، به گونه ای که تشریفات جزئی اعمال دینی به تدریج به امری اساسی تبدیل شده و اندیشه‌های نهفته در آن را کنار می‌زند. به همین دلیل است که ادیان در معرض اصلاحاتی هستند که به صورت معطوف به گذشته عمل می‌کنند و هدف‌شان برقراری مجدد تعادل اولیه ارزش‌ها است.

 ویژگی مصالحه‌ای که اعمال وسواسی به عنوان نشانه‌های روان‌رنجوری از آن برخوردار است، کمترین خصیصه‌ای است که به آسانی در اعمال مذهبی مربوطه قابل تشخیص است.  با این‌حال در این‌جا نیز به یاد آوردن این موضوع که چگونه همه‌ی‌ اعمالی که دین ممنوع کرده‌است ( بیان غرایزی که سرکوب کرده‌است)، دقیقاً به نام دین و ظاهراٌ به خاطر دین انجام می‌شود نیز، یادآور این ویژگی روان‌رنجوری است. [ اشاره به ویژگی مصالحه‌سازی(م)]

با توجه به این همانندی‌ها و تشابهات با جرأت می‌توان روان‌رنجوری وسواسی را همتای بیمارگونه‌ی شکل‌گیری یک دین دانست و آن روان‌رنجوری را به عنوان نوعی دینداری فردی و دین را به‌عنوان نوعی روان‌رنجوری وسواسی جهانی توصیف کرد.  اساسی‌ترین شباهت در چشم پوشی از غرایزی است که در اساس وجود دارند؛ و تفاوت اصلی در ماهیت آن غرایز نهفته است که در روان رنجوری منشأ منحصراً جنسی دارند، در حالی که در دین از منابع خودپرستانه[16] سرچشمه می‌گیرند.

به نظر می‌رسد چشم‌پوشی تدریجی از غرایز اساسی که فعال‌شدن آنها ممکن است لذت اولیه‌ی  ایگو را به همراه داشته‌باشد، یکی از پایه‌های توسعه‌ی تمدن بشری است. بخشی از این پس‌رانش غریزی توسط ادیان صورت می‌گیرد، به این صورت که آنها از فرد می‌خواهند که لذت غریزی خود را فدای خدا کنند: خداوند می‌گوید: "انتقام از آن من است". به نظر می‌رسد در گسترش ادیان باستانی انسان متوجه می‌شود که بسیاری از چیزهایی که بشر از آنها به عنوان "گناهان[17]" صرف نظر کرده‌بود، به خدا واگذار شده بود و هنوز به نام خدا مجاز بود، به طوری که به طوری‌که سپردن غرایز بد و مضر اجتماعی به او وسیله‌ای بود که انسان خود را از سلطه آنها رها کرد. به همین دلیل، مطمئناً تصادفی نیست که همه‌ی صفات انسان، همراه با اعمال ناشایست ناشی از آن‌ها به مقدار نامحدودی به خدایان باستان نسبت داده شده‌است. با این حال، این موضوع با این مسئله که انسان مجاز نیست گناهان خود را با توسل به موارد الهی آن توجیه کند، در تضاد نبود.

 


[1] obsessive actions

[2] piety

[3]  [‘Zwangsneurose’]

[4]sacred act

[5] abulias

[6] Mélusine  ملوزین شخصیتی اروپایی است که در فرهنگ عامه به شکل زنی به تصویر کشیده می‌شود که در روزهای شنبه شبیه   پری  دریایی  میشد و در این روز، مخفیانه زندگی میکرد. .  

[7]   به مجموعه مقالات کوتاه‌تر من در مورد نظریهی روان‌رنجورها که در سال 1906 منتشر شده مراجعه کنید.

[8] priests

[9]  expectant anxiety

[10] reaction-formation

[11] suppression

[12] renunciation

[13] self- seeking

[14] displacement,

[15] به تعبیر رویاها (1900)، فصل ششم، بخش ب مراجعه کنید

[16] egoistic

[17] iniquities

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه