حل و فصل عقده ادیپ (1924d)

حل و فصل عقده ادیپ (1924d)

مترجم: دکتر علی پژوهنده

یادداشت ویراستار

این مقاله که در ماه های نخست سال 1924 نوشته شد، فی نفسه شرحی بود بر عبارتی در مقاله ایگو و اید (1923 ص31).[3]در آن مقاله {فروید} اذعان می دارد که علاقه خاصی در ما به وجود آمده تا برای نخستین بار بر روی دوره متفاوتی که توسط رشد جنسیت در پسران و دختران رخ می دهد متمرکز شویم. این خط فکری تازه حدود 18 ماه بعد در مقاله فروید با عنوان« برخی پیامدهای روانی تمایز کالبد شناختی بین دو جنس» (1925j) به منصه ظهور رسید. تاریخچه دیدگاه های تغییر کننده فروید در این موضوع در یادداشت ویراستار مربوط به مقاله مذکور آمده است.

عقده ادیپ به طور فزاینده ای اهمیت خود را به عنوان پدیده محوری دوره جنسی کودکی اولیه نشان می دهد و سپس حل و فصل می شود. این عقده به قول ما محکوم به  پس رانش[4] است و پس از آن دوره نهفتگی می آید. اگر چه تاکنون مشخص نشده است که چه چیز موجب تخریب[5] آن می شود. تحلیل ها نشان می دهند که تجربه ناامیدی های دردناک علت آن است. دختر بچه دوست دارد خود را محبوب بلامنازع پدرش ببیند اما زمانی فرا می رسد که ناگزیر است تنبیه سختی را از جانب او تحمل نماید و از بهشت موهومش اخراج می شود. پسربچه مادر خود را همچون دارایی اش می نگرد، اما روزی درمی یابد که مادرش عشق  و اشتیاق خود را به یک تازه وارد منتقل نموده است. واکنشی که اتفاق می افتد عقیده ما را درباره اهمیت تاثیرات این اتفاقات راسختر می کند زیرا بر این واقعیت تاکید می کند که تجارب آشفته سازی از این قبیل، که در تقابل با محتوای عقده ادیپ هستند، اجتناب ناپذیرند. حتی هنگامی که هیچ رویداد خاصی نظیر آنهایی که به عنوان مثال ذکر کرده ایم اتفاق نیافتاده باشد، عدم ارضاء مورد انتظار و انکار مستمر نوزاد محبوب در نهایت باید این عاشق خردسال را از اشتیاق نومیدانه اش منصرف سازد. بدین طریق، عقده ادیپ به دلیل فقدان موفقیتش و بدلیل اثرات مربوط به غیرممکن بودن ذاتی آن به سمت تخریب و نابودی پیش می رود.

دیدگاه دیگر آن است که عقده ادیپ باید فروبپاشد[6] زیرا زمان از هم گسیختن آن فرا رسیده است؛ همچون دندان شیری که هنگام رشد دندانهای دائمی می افتد. هر چند اکثریت انسانها به عنوان یک تجربه فردی عقده ادیپ را پشت سر می گذارند با این وجود  این عقده پدیده ای است که به وسیله وراثت تعیین می شود و ملزم به پایان یافتن بر طبق یک برنامه هنگام استقرار مرحله مشخص شده بعدی است. بنابراین، چندان اهمیتی ندارد که کدام موقعیت ها اجازه اتفاق افتادن آن را می دهند یا این که چنین موقعیت هایی را می توان اصلا کشف نمود[7].

حقانیت هر دو دیدگاه را نمی توان مورد مناقشه قرار داد. به علاوه، آنها با هم سازگار هستند. دیدگاه آنتوژنتیک[8] (وابسته به رشد فردی) دیوار به دیوار دیدگاه وسیع تر فیلوژنتیک[9] (وابسته به تکامل نوعی) است. این مطلب نیز صحیح است که حتی هنگام تولد، کلیت فرد برای مردن برنامه ریزی شده است و شاید وضعیت اندامی او پیش از آن دربردارنده عاملی باشد که قرار است به آن دلیل بمیرد. با این وجود، این علاقه مندی باقی می ماند که این برنامه ذاتی چگونه انجام می شود و به چه طریق این عامل سمی تصادفی[10] از این آمادگی بهره می گیرد.

اخیرا[11] بیشتر از گذشته از این آگاهیم که رشد جنسی یک کودک به مرحله مشخصی می رسد که در آن اندام جنسی پیش از آن نقش رهبری به خود گرفته است. اما این اندام جنسی تنها مربوط به جنس مذکر است یا به عبارت صحیح تر، آلت مردانه (ذَکر)، اندام جنسی زنانه هنوز کشف نشده باقی مانده است. این دوره فالیک، که همزمان با عقده ادیپ است به یک سازمان تناسلی مشخص منتهی نمی شود بلکه پوشیده می ماند و متعاقب آن دوره نهفتگی می آید. هر چند، خاتمه آن به روشی نوعی[12] و همراه با رویدادهایی رخ می دهد که بازپیدایی معینی دارند.

وقتی که علاقه کودک (پسربچه) به سوی اندام های جنسی اش برمی گردد، او این واقعیت را با دستکاری فراوان آن اندام ها لو می دهد، پس از آن درمی یابد که بزرگترها این رفتار را نمی پذیرند. کمابیش ساده و کمابیش وحشیانه، این تهدید معلوم می شود که این بخش از او که آن را بسیار زیاد ارزش می نهد از او جدا خواهد شد.  معمولا این تهدید از زنان منشاء می گیرد، اغلب آنان می کوشند تا تسلط خود را با ارجاع به پدر یا دکتر قوت بخشند که بنابه گفته آنان، {کودک را}تنبیه خواهند کرد. در برخی موارد، زنان خود تهدید را به طور نمادین کاهش می دهند با گفتن این که آن چه که قرار است جدا شود اندام تناسلی کودک که نقش منفعلانه دارد نیست بلکه دستش است، که متهم اصلی[13] آن است. به طور خاص اغلب این اتفاق می افتد که پسربچه با اختگی تهدید شده است نه به این خاطر که او با ذَکر خود به وسیله دستش بازی کرده است بلکه به خاطر این که رختخوابش را هر شب خیس می نماید و نمی تواند تمیز بماند. مراقبان او طوری رفتار می کنند که انگار این ناپرهیزی شبانه نتیجه و گواه نگرانی بی خود او با ذَکرش است و احتمالا هم حق با آنان است.[14] در هر صورت، خیس کردن طولانی مدت رختخواب با انزال در بزرگسالان مشابه است. این یک تظاهر مربوط به هیجان مشابهی در اندام های تناسلی است که کودک را مجبور به خودارضایی در این دوره زمانی می کند.

در حال حاضر، دیدگاه من این است که آنچه که سبب تخریب سازمان تناسلی فالیک کودک می شود همین تهدید مربوط به اختگی است. مسلم است که بلافاصله و بدون سایر تاثیرات این مساله قابل تحمل نیست. در آغاز پسر بچه کمترین اعتقادی به این تهدید یا لزوم تسلیم شدن به آن ندارد. اخیرا روان کاوی اهمیت دو تجربه را که همه کودکان از آن می گذرند و گفته می شود که آنها را برای فقدان ارزشمند ترین بخش های بدن شان آماده می سازد نشان داده است. این تجربه ها عبارتند از فقدان پستان مادر- ابتدا به طور موقتی و سپس برای همیشه- و تقاضای روزمره از کودکان برای بیرون ریختن محتویات روده. اما گواهی بر این مساله موجود نیست که نشان دهد هنگامی که تهدید اختگی رخ می دهد، این تجارب اثر خاصی داشته باشند[15]. زمانی که کودک یک تجربه تازه و دست اول [16]داشته باشد، احتمال اخته شدن را می تواند به حساب آورد اما آنگاه هم تنها با حالت دودلی و از روی بی میلی و همراه با تلاش هایی برای کم رنگ جلوه دادن معنای آنچه که خودش مشاهده کرده است.

آن چه که سرانجام ناباوری او را در هم می نوردد مشاهده اندام های تناسلی مونث است. کودک که مغرور از داشتن یک ذَکر بود، دیر یا زود، چشمش به ناحیه تناسلی دختر بچه می افتد و نمی تواند به خود بقبولاند که آفریده ای  نظیر خود او ذَکر نداشته باشد. در اثر این تجربه، فقدان ذَکر خود او نیز قابل تصور می شود و تهدید اختگی اثر متفاوت خود را برجای می گذارد.

ما نباید همچون فردی که مراقب کودک است و او را تهدید به اختگی نموده است کوتاه نگر باشیم و نباید از این واقعیت که در این موقع خود ارضایی به هیچ و جه نشان دهنده کل حیات جنسی کودک نیست چشم بپوشیم. چنانکه به روشنی می توان نشان داد، کودک در جایگاه نگرش ادیپال به والدینش می ایستد، خود ارضایی او تنها یک تخلیه تناسلی[17] هیجان جنسی مربوط به عقده است و طی سالهای بعد اهمیت خود را مدیون آن رابطه خواهد بود. عقده ادیپ دو امکان ارضاء را برای کودک فراهم می آورد که یکی فعال است و دیگری منفعل. او می تواند خود را در جایگاه پدر و در وضعیت مردانه قرار دهد و با مادرش همچون پدر آمیزش[18] نماید که در آن صورت به زودی پدر را مزاحم خود احساس خواهد کرد. یا ممکن است جای مادرش را بگیرد و توسط پدر دوست داشته شود که در آن صورت مادرش زیادی خواهد بود. ممکن است کودک چیزهای بسیار مبهمی درباره آمیزش شهوانی رضایت بخش بداند، اما مشخصا ذَکر باید مهمترین نقش را در آن داشته باشد زیرا احساسات مربوط به اندام خود او گواه این مطلب است. تاکنون فرصتی برایش فراهم نیامده بود که در اینکه زنان نیز ذَکر دارند شک نماید. اما اکنون پذیرش احتمال اختگی توسط او و بازشناسایی این که زنان اخته هستند نقطه پایانی بر هر دو امکان کسب ارضاء از عقده ادیپ خواهد گذاشت. این بدان دلیل است که هر دوی اینها مستلزم از دست دادن ذَکر او هستند-در وضعیت مردانه به خاطر یک تنبیه که در پی دارد و در وضعیت زنانه به عنوان یک وضعیت پیشینی[19].اگر ارضاء در عشق در زمینه عقده ادیپ هزینه اش ذَکر کودک باشد، تعارضی بین علاقه خودشیفته وارش به این قسمت بدنش و نیروگذاری روانی لیبیدویی بر روی ابژه های والدینی اش شکل می گیرد. در این تعارض، نیروی اول به طور معمول پیروز می شود: و ایگوی کودک از عقده ادیپ خارج می شود.

من در جای دیگری نحوه این خروج را توضیح داده ام[20]. نیروگذاری های روانی روی ابژه خاتمه می یابد و با همانند سازی هایی جایگزین می شود. اقتدار پدر یا والدین به ایگو درون فکنی می گردد و در آنجا هسته سوپرایگو را شکل می دهد که قاطعیت پدر را برعهده می گیرد و قانون تحریم زنای او را جاودانی ساخته و بنابراین ایگو را دربرابر بازگشت نیروگذاری روانی لیبیدویی بر روی ابژه محافظت می نماید. گرایشات لیبیدویی متعلق به عقده ادیپ در قسمتی جنسیت زدایی شده و والایش شده اند (مساله ای که احتمالا با هر گونه تغییرشکلی به همانندسازی اتفاق می افتد) و در قسمتی در هدفشان بازداری شده به سوی تکانه های عاطفی تغییر جهت می دهند. از یک سو تمام این فرایند اندام تناسلی را حفظ کرده یعنی خطر فقدان ذَکر را دفع می نماند و از سوی دیگر آن را فلج کرده است یعنی کارکرد آن را حذف نموده است. این فرایند طلیعه دار دوره نهفتگی است که اکنون رشد جنسی کودک را متوقف نموده است.

من هیچ گونه دلیلی نمی بینم که نام«پس رانش» را بر روی درآمدن ایگو از عقده ادیپ نگذارم اگر چه که قسمت عمده پس رانش های بعدی با مشارکت سوپرایگو است که دراین جا هنوز در حال تولد است. اما فرایندی که ما توصیف نموده ایم بیش از یک پس رانش است. اگر پس رانش به طور ایده آل انجام گیرد معادل با یک تخریب و یک امحاء[21] عقده ادیپ است. ممکن است خوش باورانه، چنین فرض کنیم که مرزی –البته نه نوع خیلی واضح آن-را بین نوع بهنجار و بیمارگونه رسم نموده ایم. اگر ایگو در واقع چیزی بیش از یک پس رانش  عقده به دست نیاورد دومی]یعنی حالت بیمارگونه[ در یک حالت ناآگاه در اید باقی می ماند و بعدا اثر بیماری زای خود را نشان خواهد داد.

مشاهده تحلیلی ما را قادر ساخته است تا این ارتباطات فی مابین سازمان فالیک، عقده ادیپ، تهدید به اختگی، تشکیل سوپرایگو و دوره نهفتگی را بازشناسیم یا حدس بزنیم. این ارتباطات توجیه کننده این مطلب اند که تخریب عقده ادیپ توسط تهدید به اختگی صورت می پذیرد. اما این {فهم} مساله را تمام نمی کند؛ زیرا طی گمانه زنی نظری امکان دارد نتایجی که به آن دست یافته ایم واژگون شود یا در پرتو نور جدیدی قرار گیرد. پیش از آن که ما در این مسیر جدید شروع کنیم، باید به مساله ای که طی این بحث برخاسته و تاکنون به کناری نهاده شده بود بازگردیم. فرایندی که توصیف شد آن گونه که صراحتا گفته شد تنها به کودکان جنس مذکر اشاره دارد. اما رشد مشابه آن در دختر بچه چگونه اتفاق می افتد؟

در نقطه ای که اکنون قرار داریم، داده های ما به دلیل نامعلومی[22] بسیار مبهم و مملو از اختلاف است. جنس مونث نیز یک عقده ادیپ، یک سوپرایگو و دوره نهفتگی دارد. اما آیا می توانیم بدان یک سازمان فالیک و عقده اختگی نیز نسبت دهیم؟پاسخ مثبت است اما اینها دقیقا شبیه آنچه در پسران می بینم نیست. در اینجا ما نباید به خاطر توقع فمینیستی برای حقوق مساوی از راه به در افتیم زیرا تمایز ریخت شناختی[23] اقتضاء می کند که به دنبال تفاوتهایی در رشد روانی نیز بگردیم[24]. به قول ناپلئون «آناتومی سرنوشت است»[25]. ابتدا کلیتوریس (خروسه) دختربچه {برای او}درست شبیه یک آلت مردانه عمل می کند، اما هنگامی که او به مقایسه با همبازی جنس مخالفش می پردازد درمی یابد که او «بد سرشته شده»[26] است و آن را به عنوان اشتباهی درباره او و زمینه ای برای حقارت احساس می بیند. تا مدتی او خود را با این خیال تسلی می دهد که هنگامی که بزرگ تر شد آلتی به بزرگی مال پسر بچه کسب خواهد کرد. در اینجا عقده مردانگی[27] راه خود را جدا می کند. دختر بچه غیاب ذَکر را به عنوان یک ویژگی جنسیتی درک نمی کند، او این موضوع را چنین برای خود توضیح می دهد که در زمانی پیش از این یک اندام به همان بزرگی داشته و سپس آن را به وسیله اختگی از دست داده است. ظاهرا او این استنباط را از خودش به دیگری، یعنی زنان بزرگسال، تعمیم نمی دهد بلکه کاملا منطبق بر اصول دوره فالیک، آنان را دارای اندام های تناسلی بزرگ و کامل –شبیه جنس مذکر- در نظر می گیرد. تفاوت اساسی {بین دو جنس} در این است که دختر اختگی را به عنوان یک واقعیت اتفاق افتاده[28] می بیند در حالی که پسر از احتمال وقوع آن می ترسد.

بنابراین، ترس از اختگی در دختر وجود ندارد، همچنین انگیزه نیرومند شکل دهی یک سوپرایگو و توقف سازمان تناسلی نوزادی از دست می رود. به نظر می رسد در او بسیار بیشتر از پسر این تغییرات نتیجه تربیت و ارعاب از سوی دنیای بیرون است که او را با فقدان عشق تهدید می نماید. مطابق تجربه من، عقده ادیپ دختر بسیار ساده تر از حامل کوچولوی ذَکر [29](پسر) است، و به ندرت از این فراتر می رود که جایگاه مادرش را بگیرد و نگرش زنانه ای نسبت به پدرش اتخاذ نماید. چشم پوشی از ذَکر بدون هیچ گونه تلاشی برای جبران برای دختر قابل تحمل نیست. او - بر اساس یک معادله نمادین- از ذکر در می گذرد و به یک بچه قناعت می کند. عقده ادیپ او میل شدید و دراز مدتی را برای دریافت یک بچه از پدرش به عنوان هدیه ای از جانب او یا آوردن یک بچه برای او در او شکل می دهد[30]. بنابراین ممکن است تصور شود که عقده ادیپ به این دلیل که هرگز ارضاء نمی شود به تدریج از بین خواهد رفت. اما دو آرزوی داشتن ذَکر و یک کودک در ناآگاه با قدرت باقی می مانند و سبب آماده شدن آفریده مونث برای نقش جنسی بعدی اش می شوند. قدرت نسبتا کمتر سهم تمایلات آزارگرانه در غریزه جنسی او که بدون شک می توانیم به رشد بازداری شده ذَکر او نسبت دهیم، تغییر تمایلات جنسی مستقیم را به تمایلات هدف-بازداشته[31] نوع مهربانانه آسان تر [ از پسر] می کند. هر چند که باید این را نیز افزود که به طور کلی بینش ما به این فرایندهای رشدی در دختران نارضایت بخش، ناقص و مبهم است[32].

من شکی ندارم که این روابط مبتنی بر توالی زمانی و علت و معلولی که در اینجا بین عقده ادیپ، ارعاب جنسی (تهدید اختگی)، شکل گیری سوپرایگو و شروع دوره نهفتگی توصیف شد به شکل نوعی(تیپیک) هستند اما نمی خواهم بگویم که این نوع تنها شکل ممکن است. تنوعات موجود در توالی زمانی و پیوند این گونه رویدادها ارتباط بسیار مهمی با رشد فرد دارند.

با توجه به انتشار مطالعه جالب توجه اتو رنک با عنوان ضربه تولد، حتی نتیجه گیری حاصله توسط این بررسی معتدل را، یعنی اثری که طی آن عقده ادیپ پسر توسط ترس از اختگی تخریب می شود، نمی توان بدون بحث بیشتر پذیرفت. با این وجود، در حال حاضر برای من بسیار زود است که وارد چنین بحثی شوم و شاید به دور از مصلحت باشد که در این موقعیت بخواهم انتقاد یا قدردانی ویژه ای از دیدگاه رنک داشته باشم[33].

 

 

 

[1] . ارنست جونز (1957،114) این گونه نقل کرده که فرنزی در نامه ای به تاریخ 24 مارس 1924 به کارآمدی این واژه اعتراض نمود و انتخاب آن را در واکنش به نظرات رنک درباره اهمیت «ضربه تولد» دانست. فروید دو روز بعد در پاسخ به آن « تصدیق کرد که واژه موجود در عنوان مقاله احتمالا تحت تاثیر احساساتش درباره نظریات جدید رنک بوده اما گفت که خود مقاله مستقل از این قضیه به رشته تحریر در آمده است» (جونز، همان). باید گفت که عبارت آلمانی «Untergang des Odipuskomplexes» در واقع دو بار توسط فروید در مقاله ایگو و اید که پیش از انتشار فرضیات رنک منتشر شده به کار رفته بود (ایگو و اید، ج 19 ویرایش استاندارد صص 32و 34). در همان پاراگراف او از واژه کارآمد تر «Zertrummerung» (demolition) نیز استفاده نموده است.

[2] . the dissolution of the Oedipus complex

[3] .ظاهرا اشاره به این قسمت از مقاله مذکور دارد: «انتخاب های ابژه ای که متعلق به دوره جنسی اولیه و مربوط به پدر و مادرند به طور معمول پیامد خود را در همانندسازیهایی از این نوع می یابند و بنابراین همانندسازی اولیه را تقویت می نمایند. هرچند که کل این موضوع چنان پیچیده است که ضروری خواهد بود که آن را با جزییات بیشتری بررسی نماییم. پیچیدگی این مطلب به دو عامل بستگی دارد: ویژگی مثلثی موقعیت ادیپی و دوجنسیتی بودن سرشتی هر فرد انسانی» (ویرایش استاندارد ج19.ص31). مترجم فارسی

[4] . repression

[5] . destruction

[6] . collapse

[7] .نظراتی که در این جا آمده و پاراگراف قبل توسط فروید با اصطلاحات بسیار مشابهی در بخش چهارم مقاله «کودکی که کتک می خورد» آمده است. (1919e، ویرایش استاندارد، 17، ص 188).

[8] . ontogenetic

[9] . phylogenetic

[10] . accidental noxae

[11] . ر.ک. «سازمان لیبیدویی تناسلی دوران نوزادی» (1923e، 19. ص141).

[12] . typical manner

[13] . active culprit

[14] . ر.ک. تاریخچه موردی «دورا» (1905e) ویرایش استاندارد،7 ص 74 و مقاله دوم از «سه مقاله در باب میل جنسی» (1905d) همان 190).

[15] . ر.ک. پانویسی که تقریبا همزمان با نوشتن این مقاله به مقاله «هانس کوچولو» (1909b) اضافه شده. ویرایش استاندارد . 10 ص 8 که در آن پانویس به مقالات آندرئاس سالومه (1916)، ا. استارک (1910) و الکساندر (1922) ارجاع شده است. تجربه سومی نیز درباره جدایی –مربوط به تولد- در آنجا ذکر شده است اما همچون این پاراگراف فروید به ابهام ایجاد شده درباره عقده اختگی اعتراض می نماید. ر.ک. همچنین به پانویسی در مقاله «سازمان لیبیدویی تناسلی دوران نوزادی» (1923e) 19.ص144).

[16] . fresh experience

[17] . genital discharge

[18] . intercourse

[19] . precondition

[20] . در بخش سوم مقاله «ایگو و اید»، ج19 ص 29.

[21] . abolition

[22] . فروید برخی توضیحات در این باره در بخش اول مقاله «جنسیت مونث» (1931b) ارائه نموده است.

[23] . morphological distinction

[24] .بنگرید به مقاله فروید که هجده ماه بعد از این مقاله درباب «برخی پیامدهای روانی تمایز کالبد شناختی بین دو جنس» (1925j) ج19ص248 نوشت. در آنجا بسیاری از آنچه که اینجا می آید با جزئیات بیشتر شرح داده شده است. عبارت حاوی کنایه ناپلئون پیش از این هم در مقاله دوم روان شناسی عشق آورده شده است (1912d)،ویرایش استاندارد. ج11ص189.

[25] . Anatomy is Destiny

[26] . به طور تحت اللفظی «come off too short» (بسیار کوتاه ساخته شده)

[27] . masculinity complex

[28] . accomplished fact

[29] . small bearer of the penis

[30] .ر.ک. مقاله فروید درباب « تبدیلات غریزه» (1917c) ویرایش استاندارد.ج17ص128 همچنین بنگرید به ص256 همین جلد(ج19).

[31] . aim-inhibited trends

[32] . فروید این موضوع را به طور کامل در مقالاتش در باب «تمایز کالبدشناختی بین دو جنس» (1925j) و «درباب جنسیت مونث» (1931b) پرداخته است که در هر دو برداشت بسیار متفاوتی از عقده ادیپ دختر در مقایسه با این مقاله ارائه می نماید.

[33] . این سوال  خیلی زود پس از آن توسط فروید  و در مقاله «بازداری ها، سمپتوم ها و اضطراب» (1926d). دنبال شد. ر.ک. بخش e از مقدمه ویراستار به آن مقاله، ویرایش استاندارد. ج20 ص 83.

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه