قطره محال اندیش

قطره محال اندیش

قرار داشتیم که گاه به گاه پرسش و پخ با هموطنان را با شما قسمت کنم. نخست پرسش:
” با درود بر استاد گرامی
اگر درنگی دست داد، بنده را راه‌نمایی کنيد که اين بیت را از حافظ ، با نشانه‌گذاری و زير ـ و ـ زبرگذاریِ خوِدتان چه‌گونه می‌بايد خواند و برداشتِ‌تان را از اين ببنويسيد
خيال حوصله بحر می‌پزد هيهات
چه‌ها ست در سر اين قطره محال‌انديش
سپاس يوسف ”
و پاسخ:
هموطن گرامی , سپاس از شما, چند تذکر پیش از پاسخ:
برای فهم بجای یک بیت حافظ بزرگوار مناسب است که آن را به کمک بیت های همسایه اش, در تمامی غزل بفهمیم و برای فهم یک غزل مناسب است که آن را در پناه نور تمامی دیوان این بزرگوار بخوانیم. کار بسیار مشکل است.
دال ها را آسان می توان دانست ولی مدلول پشت هر دال برای هر کدام ما الزاما یکی نیستند.
صنایع شعری نه تنها برای زیبا تر کردن هستی ماست, بلکه برای گسترش حضور ما در هستی نیز هستند. با ایجاز و استعاره جهان ما بزرگ می شوند و هنر حافظ بزرگوار در بکارگیری بجا و عمیق و فراوان این دو صنعت شعری است.
تقاضای من آنست که تعبیر و تفسیر و توضیح مرا به عنوان دریافتی درست از واقعیت اندیشه و شعر حافظ بزرگوار نگیرید, بلکه به عنوان یکی از تفسیر و دریافت های ممکن به آن توجه کنید.
۱- در این بیت حافظ از تمثیلی عرفانی سود می جوید که چون قطره باران دراثر اشباع در هوا شکل می گیرد, هویت آن به آب و آن هم به یک قطره ناچیز آب تبدیل می گردد. تا اینکه در اثر جاذبه به سوی زمین می آید و همینکه به بقیه قطرات قبلی می رسد, دیگر هویت قطره ای فردی خود را از دست میدهد و هویت تازه او , همان دریاست:
قطره دریاست اگر با دریاست
ور نه او قطره و دریا, دریاست
۲- حافظ بخوبی از حجم دنیای سه گانه انسان: واقیعت, خواب و خیال آگاه بوده است. دنیای خیال نعمت بزرگی است که نه تنها کودک شیر خوار را به صبر در انتظار شیر مادر می کشاند, بلکه در همه عمر بما امکان می دهد که ناملایمات و سر خوردگی ها و نرسیدن ها یمان را تحمل کنیم, آنچه در حوزه روانکاوی آن را فانتاسم می نامیم. خیال پختن یکی از زیباترین تعبیر های ممکن بشری است. چرا که برای غذا پختن, به عوامل و اسباب گوناگون, هنر آشپزی نیازمندیم و ثمره آن هم برای جسم و جان ما بسیار مفید است. به همین گونه خیال پختن, سناریویی لذت بخش در خیال آماده می کنیم که غذای روانی ماست و از آن لذت می بریم. درست به همان گونه که کودک پس از احساس گرسنگی تا یافتن پاسخ که شیر مادر است, امر خیالی را اختراع می کند, حافظ نیز تا رسیدن به دریا , با دریا با فانتازم دریا در خیال خود را تسکین می دهد.
۳- محال اندیشی در سر قطره وار حافظ, طعنه رندانه ایست, چرا که قطره سرنوشتش جز به دریا ختم نمی شود. سخن بر سر احتمال نیست, سخن بر سر یقین به رسیدن به دریا است. با بیان رندانه سرنوشت, در اینجا حافظ به گونه ای آدمی را می ستاید, حتی در فاصله زمانی قطره گونه بودن هم , خیال ما دریا طلب است.
۴- و در همین جاست که اگر چه در سر, مقام اندیشه , قطره با عظمت دریا فاصله ها دارد- هیهات – ولی دنیای خیال از عشق وصل آگاه است, همچون ذره ای که بسمت خورشد ( مهر همان عشق) باز می گردد :
کمتر از ذره نه ای پست مشو عشق بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی رقص کنان
سرفراز باشید.
حسن مکارمی

(سری هم به تارنمای گنجور بزنید که مطالبی در مورد این غزل نگاشته اند.https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh290/ )

دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه