سوپر ایگو و زمان

سوپر ایگو و زمان

 

هانس لووالد- مترجم: علی پژوهنده

 

در اینجا بر آنم که نظرگاه ویژه ای را برای بررسی سوپرایگو به شما عرضه دارم. از این رو، رویکرد به این مساله یک سو نگرانه خواهد بود. این، تنها آزمونی در شیوه اندیشیدن است و لازم است چنین نیز در نظر گرفته شود. آن گاه که من خود را دلمشغول نظریه سوپرایگو یافتم، به زودی بر من آشکار شد که این مساله در کنار سایر چیزها مرا به مساله ساختار روانی[1] رهنمون می شود. ساختار روانی چیست؟ ساختارهای روانی چیدمان هایی در فضا یا شاید دقیق تر بگوییم چیدمان هایی با خصیصه روابط فضایی هستند. اصل چیدمان[2] چیست و ماهیت روابطی که در ساختارهای روانی و فیمابین آنها شکل می گیرند چه چیز است؟ ما نمی توانیم آنها را فضایی بدانیم. اگر چنین کنیم، روانشناسی و قلمرو روانی را ترک گفته و زیرلایه فیزیکی ساختارهای روانی و نه خود ساختار روانی را بررسی کرده ایم. برای نمونه، روابط بین ایگو و سوپرایگو یا روابط بین عناصر گوناگون درون ایگو، روابط فضایی نیستند. با این حال، آنها تا آنجا که ما به کمک اصطلاحات مربوط به ساختار و روابط ساختاری می اندیشیم، باید با یکی از اصول چیدمان مطابقت داشته باشند که به ما اجازه می دهد آنها را همچون روابط ساختاری ببینیم. من این اصل را زمان می دانم که ساختارهای روانی در ذات شان زمانی (فناپذیر)[3] هستند.

ساختارهای روانی در زمان حضور دارند و در آن توسعه می یابند. اما من در اینجا از زمانی سخن نمی گویم که همچون پیوستاری خطی شامل مدت یا توالی رویدادها در جای-گاه[4] فیزیکی آن گونه که در واقعیت ابژکتیو بیرونی مشاهده می شود، هست. در اینجا، مفهوم زمان اشاره به زمان روانی دارد که متضمن رابطه ای فعال بین حالات زمانی گذشته، حال و آینده است. روابط دوطرفه پویای بین زمان های گذشته روانی و حال روانی[5] برای ما در روان کاوی آشنایند. از منظر زمان ابژکتیو، آنچه را که ما گذشته روانی می خوانیم، مانند پدیده های انتقال، «در گذشته» نیستند بلکه در زمان حال اند، در حال حاضر فعال هستند، اگر چه به عنوان گذشته روانی هم فعالند، و این بالفعل بودن تجارب گذشته است. چنین مساله ای درباره ردیاد[6]های ناآگاه و روابط شان با باقیمانده های روز نیز صدق می کند. هم در اینجا و هم در پدیده های انتقالی بالینی، گذشته روانی بر و در زمان حال عمل می کند، یعنی بر زمان حال روانی و در زمان حال ابژکتیو. لیکن زمان حال روانی تاثیری نیز بر گذشته روانی دارد یعنی آن را بر می انگیزد. برای مثال، یاد[7] به عنوان یادآوری، نشان دهنده زمان روانی در مقام فعالیت است و گذشته را تبدیل به حال می کند. پیش بینی، آینده را تبدیل به حال می کند. آن هنگام که از بازنمایی ابژه، نمایی ابژه[8] و بازنمایی رانه سخن می گوییم، مفهومی از زمان در آن مستتر است که در آن «حال» همچون یک فرایند فعال فهم می شود یعنی نمایاندن چیزی[9]. بازنمایی یا نمایی به معنای چیزی را به زمان حال درآوردن یا در حال نگه داشتن است[10] به منظور نمایاندن، حفظ یا بازآفرینی حضور[11]. خاطرات، در معنای استفاده شده توسط فروید آن گاه که می گوید مردمان هیستریک از خاطرات رنج می برند، حال روانی را به بخشی از گذشته روانی باز می گردانند، هر چند این واقعه در حال ابژکتیو رخ می دهد. سخن از زمان در معنای فعال آن را می توان با سخن از سازمان در معنای فعالش قیاس کرد. آن گاه که ایگو را یک سازمان می خوانیم تنها منظورمان این نیست که ایگو یک واحد ساختاری است که عناصرش با هم و با کل سازمان، هم وابستگی[12] متقابل دارند، نه تنها آن یک نظام متشکل از کارکردهای هم وابسته است بلکه ما این را نیز در ذهن داریم که این ایگو کارکردهای یکپارچه ساز و متمایز کننده نیز دارد. به بیانی دیگر، ایگو یک عامل سازمان دهنده است. خوب است که درباره کارکرد نمایی و بازنمایی، آفرینش و بازآفرینی حضور به عنوان جنبه زمانی (گذرای) کارکرد  سنتز یا سازمان دهندگی ایگو تدقیق نماییم.

بدون تردید این که زمان نقشی فربه در ساختار ذهن آن گونه که روانکاوان جسته اند، بازی می کند، یک اصل ضمنی و آشکار نظریه و عمل روانکاوانه است. مطالعه رویاها و روان رنجوری، اهمیت رشد نوزادی، پدیده ها و مفاهیم واپس روی، تثبیت، انتقال، اجبار به تکرار -اگر تنها به همین چند مورد اکتفاء کنیم- این حقیقت را آشکار می سازد.حالات زمانی دست اندر کار در اینجا گذشته و حال هستند.

حقیقت سترگ آن است که در حیات روانی، گذشته، یعنی گذشته روانی، در گذشته (ابژکتیو) قرار ندارد بلکه هم اکنون به مثابه گذشته فعال است و آن که حال روانی بر روی گذشته روانی عمل می کند. گذشته روانی و حال روانی در نظام ها، عاملها یا ساختارهای روانی، آن گونه که فروید آنها را به نامهای گونه گون می خواند، بازنمایی می شوند که اینها در حال ابژکتیو حیات روانی بالفعل و فعال هستند. به گمان من روشن است که نظام ناآگاه و با مفهوم پردازی بعدتر، اید، قویا با آنچه که ما گذشته روانی می خوانیم رابطه دارند هر چند که به هیچ روی مشخص نیست که ماهیت این رابطه چیست. به همان اندازه بر من آشکار است که نظام پیش آگاه-آگاه (Pcs-Cs) و در مفهوم پردازی بعدی، ایگو، روابط مهمی با حالت زمانی حال روانی به نمایش می گذارد. تنها لازم است که فارغ از کارکرد بازنمایی ایگو به پیوندهای فیمابین نظام Pcs-Cs  و ادراک و حرکت و به قرابت با جهان بیرون و به کارکردهای معطوف به واقعیت ایگو، بیاندیشیم. دیگر بار نیز در اینجا ماهیت چنان روابطی با حال روانی در پرده ابهام است. به اجمال شایان ذکر است که فروید می اندیشید که نیازی به مفروض داشتن یک چیدمان فضایی برای نظام های روانی نیست، هر چند که در قیاس، خود او سخن از مکانیت روانی می کرد، لیکن آن گونه که خود او نیز می گوید کافی است در نظر آوریم «که در یک فرایند روانی مفروض، یک تحریک از خلال نظام هایی با توالی زمانی خاص می گذرد» (ویرایش استاندارد. 5:537). مفهوم زمانی که در اینجا مد نظر است زمان ابژکتیو است نه زمان روانی یا زمان فعال، با این وصف، نوعی اصل زمانی مربوط به چیدمان مفروض شده است.

همان گونه که در بادی امر گفتم، دلمشغولی من با مفهوم سوپرایگو به عنوان یک ساختار روانی بود که مرا به چنین ملاحظاتی کشاند. دقیق تر بگویم، توجه من به اهمیت زمان آینده به عنوان یک حالت زمانی برای فهم عمیق تر سوپر ایگو جلب شد و این نظر بود که ملاحظاتی را که در بالا آمد برانگیخت.

از آن قرار که سوپرایگو عامل دست اندرکار در مسائل مربوط به استانداردهای درونی، توقعات، آرمانها، امیدها و دغدغه های مربوط به ایگو و عامل پاداش و تنبیه درونی با توجه به این که ایگو احساس رضایت یا گناه را تجربه می کند است، از منظر یک ایگوی آینده، از منظر آینده ایگو که قرار است بدان برسد یا در حال رسیدن است و یا رسیدن به آن توسط ایگو با شکست مواجه شده یا رها شده، عمل می کند. مراجع قدرت والدینی یا سایر آنها که در سوپرایگو درونی سازی شده اند، به عنوان بازنماهای آینده و توقعات، امیدها، بدبینی ها یا نومیدی هایی که با آینده ای مورد انتظار کودک وابسته اند با او مرتبط می شوند. سوپرایگو مراقب ایگو است، به او فرمان می دهد، تهدید می کند، تنبیه می کند، انذار می دهد، نصیحت می کند و پاداش می دهد، ایگو را دوست دارد و از آن متنفر است. ما همه این کارها را زمانی می توانیم با خود بکنیم که از خودمان پیش افتیم، به عقب بازنگریم و به خود از نقطه ارجاعی بنگریم که از طریق پتانسیل هایی که برای خود انتظار داریم یا از آنها نومیدیم، برایمان فراهم شده است. وجدان از منظر آینده ای درونی با ما سخن می گوید، چه به ما بگوید که چه باید بکنیم یا چطور باید در آینده رفتار کنیم و چه کردارها، اندیشه ها و احساسات گذشته و حال ما را مورد قضاوت قرار دهد. کردارها و اندیشه های گذشته را تا آنجا که بیش از آن از خود انتظار داشته ایم نکوهش می کنیم و تا آنجا که مطابق انتظارات مان زیسته باشیم تایید می نماییم. تنها آن گاه که از خود پیش تر باشیم -یعنی خود را به طور بالقوه پرتوان تر، بهتر، یا کمتر ضعیف و بدتر از آن چه که در حال حاضر هستیم بدانیم- می توان گفت که ما یک سوپرایگو داریم. این که انتظارات ما ممکن است غیر واقع بینانه باشد و این که ممکن است درباره پتانسیل های خود اشتباه و بد قضاوت کنیم، موضوع دیگری است. می توان گفت که وجدان، یا سخنگوی سوپرایگو با ما به زبان آینده درونی سخن می گوید به طوری که ما را قادر یا ناتوان و مایل یا بی تمایل به حرکت به سوی آن و در بر گرفتنش ترسیم می نماید درست همان گونه که والدین مان درباره پتانسیل ها و آمادگی های مان برای رشد و تحول چنین می کردند. احتمال دارد که مفهوم روانکاوانه سلف به عنوان مافوق اید، ایگو و سوپرایگو، آن گاه که تحول یافته تر و مشخص تر شد بتواند در مفهوم پردازی این روابط درونی به طور دقیق تری به کمک ما بشتابد.

فروید سه مفهوم مختلف را کمابیش موفق و گاه به طور قابل تعویض مورد استفاده قرار داده است: ایگوی آرمانی[13]، آرمان ایگو[14] و سوپرایگو. بنا دارم با وجود خطر عدول از سیالیت این اصطلاحات آن گونه که توسط او استفاده می‌شد، تا آنجا که می‌توانند به‌عنوان اصطلاحاتی برای مراحل متوالی رشد به سمت ساختار سوپرایگو باشند، آنها را در نظر بگیرم. مختصر این که، ایگوی آرمانی، به توسط نوعی همانند سازی بدوی با نگاره های والدینی همه توان، بازنمای نوعی بازپس گیری کمال[15] اولیه بدوی-خودشیفته و همه توان کودک است. ایگوی آرمانی یک همانندسازی است که بازنمای استقرار مجدد هویت یا وحدتی اولیه با محیط و از قرار معلوم دارای محتوایی مشابه تحقق آرزوی توهمی[16] است. ( درست همان گونه که محرومیت ها و سرخوردگی های نخستین، نیاکان تمایز نایافته جدایی ها و رهاشدنهای بعدی هستند، آرزو-توهم های نخستین نیز نیاکان درونی سازی های بعدی و به قولی «بازپس گیری ابژه در ایگو» هستند.) این ایگوی آرمانی بیانگر نوعی بازگشت به حالتی اولیه از کمال است که قرار نیست در آینده بدان برسیم اما در زمان حال درباره آن خیال پردازی می کنیم. این حالت کمال ایگو -شاید مرحله ای تمایز نایافته و آرمانی که در آن نه اید و نه ایگو و نه محیط از هم مفترق شده اند- تدریجا چیزی مورد آرزو و وصال می شود. آن تبدیل به یک آرمان ایگو می شود یعنی یک آرمان برای ایگو که به نظر بسیار تمایز یافته تر و شسته رفته تر از چیزی است که سابق بر این در نگاره های والدینی بود. کمال، اکنون با مشارکت در کمال و همه توانی آنان بر مبنای چیزی که هنوز تمایز ناکامل بین درون و بیرون، بین ایگو و ابژه والدینی است، به دست می آید و این یک مشارکت جادویی است. در اینجا، آینده ای برای ایگو تصور می شود اما هنوز نام آن آینده ایگو نیست. حالت آینده ایگو از طریق یکی شدن با ابژه جادویی[17] حاصل می آید. هنوز هیچ ساختار پایدار درونی که نمایاننده تعالی نفس[18] ایگو باشد وجود ندارد، تعالی نفس مربوط است به نوعی صمیمیت جادویی با مرجع قدرت و الگوی آرمانی که جایگاهی فیمابین برون و درون را به خود اختصاص می دهد. آینده ایگو هنوز نیازمند تجسم بیرونی است تا بتواند هرگونه ادعایی درباره ایگو داشته باشد.

سخن از سوپرایگو است، از آینده ای از ایگو و نه صرفا برای ایگو، درست به مجرد آن که سهیم شدن در ابژه های ادیپی رها شد، آن زمان که رابطه لیبیدویی-پرخاشگرانه با نگاره های ادیپی (که به تدریج طی مرحله ادیپ به سوی نوعی رابطه با ابژه های بیرونی تحول یافته است) به طور جزئی در قالب نوعی رابطه بیرونی فرو نشسته و در درون ایگو همچون نوعی رابطه درونی بنیان یافته باشد؛ آن گاه ایگو یک آینده درونی برای خود متصور می شود که همانا سوپرایگو نمایاننده آیندگی[19] آن است. می دانیم که شمار زیادی از مردمان هرگز به مرحله ای دست نمی یازند که دارای یک ساختار سوپرایگوی پایدار شوند و می دانیم که سوپرایگو به منزله یک ساختار پسین[20]، به طور خاص مستعد تمایلات قهقرایی به سوی بازبرونی سازی[21] است یا از سوی دیگر مستعد نوعی سفتی شکننده است که اجازه هیچ غنا و رشد بیشتری را نمی دهد. برای بسیاری از ما تحول درونی مان تا حد زیادی وابسته است به کسانی که دور خود جمع کرده ایم که سوپرایگوی ضعیف مان را یاری بخشند، یا این که خود را درون حدود شخصی بسیار تنگ نگرانه بدون افق های وسیع تر محدود ساخته ایم؛ این گونه است که می انگاریم زمان ایستاده است. سوپرایگو به عنوان یک ساختار پسین در تحول روانی از فردی به فرد دیگر، تنوع و نوسانات بسیاری نشان می دهد به همان سان که در یک فرد در طی زندگی اش. سوپرایگو به عنوان آخرین درجه تمایز در سازمان روانی نه تنها شکننده است و تمایل به رفع تمایز یافتگی و واپس روی دارد بلکه چنین می پنداریم که جهت تکامل آینده بشری را هم مشخص می سازد.

پیش از این من به فرضیه ای اشاره کردم که حالت زمانی ایگو که آن را عامل سازمان بخش می دانیم، زمان حال است – زمان حال نه به عنوان یک حالت بلکه به عنوان فعالیت، یعنی ایگو به مثابه آفرینش حضور[22]. مشابها، حالت زمانی سوپرایگو یعنی آینده نیز نباید به عنوان یک حالت بلکه همچون یک فعالیت باید فهم شود. ما نمی توانیم درباره ساختارهای روانی از نظر مفهومی قضاوتی داشته باشیم مگر آن که آن ها را به مثابه نظام هایی از الگوهای حرکت بدانیم. رابطه بین ایگو و سوپرایگو در بیان زمان روانی، رابطه ای بین حال و آینده روانی است. به این روابط بازخواهم گشت.

از زاویه ژنتیک، سوپرایگو تنها یک بازنمای مراجع قدرت و الگوهای بیرونی، همراه با توقعات و انتظارات شان، منع ها و اغواهایشان نیست، بلکه بازنمای اید هم هست. برایم ممکن نیست تا به پیوندهای پیچیده ای که به نظر می رسد فیمابین دو مفهوم ساختاری اید و سوپرایگو وجود دارد بپردازم. من تنها به یک جنبه تاکید خواهم ورزید: درون فکنی های ادیپی که سوپرایگو را شکل می دهند، بازنمای خشک پیش گونه های[23] بیرونی واقعی نیستند، بلکه ویژگی های شان توسط کیفیت و قدرت رانه های لیبیدویی و پرخاشگرانه ادیپ تعیین می شود و از این رو این درون فکنی ها هم بازنمای رانه ها و هم ابژه های رانه هستند. بنابراین فروید می تواند بگوید که «سوپرایگو جایگاهی بینابین اید و جهان بیرونی را به خود می گیرد» (ویرایش استاندارد، 23:207). این بیان متضمن این نکته است که سوپرایگو نه یک نظام متشکل از «ابژه» های درون فکنده بلکه نظامی متشکل از درون فکنی تعاملات فیمابین اید-ایگو و جهان بیرونی است با تاکیدی که در اینجا بر جنبه های ایدی چنین تعاملاتی می شود. در تعاملات پیشین تر بین دستگاه روان و جهان بیرون، ابژه ها و ایگو از یکدیگر متمایز شده اند و این تعاملات پیشین تر در واقع درون فکنی ها و فرافکنی هایی هستند که در تشکیل ایگو مشارکت داشته اند (از نقطه نظر شکل گیری سوپرایگوی حاصله، آنها را می توان به عنوان پیشینیان یا پیش گونه های تشکیل سوپرایگو بازشناخت). آنها هنوز بازنمای تعاملات بین اید-ایگو و ابژه ها نیستند بلکه بازنمای تعاملات بین نظام های کمتر تمایز یافته و بیشتر سیال اند. سوپرایگو به عنوان یک ساختار روانی، آن گونه که فروید بدان نظر داشت، نوعی تمایزیافتگی بیشتر ایگو است. این تمایزیافتگی بیشتر، محصول تعاملات بین دستگاه روان و جهان بیرون است که در سطح بالاتری از آنچه که پیش از تکمیل نسبی سازمان ایگو و ابژه ها میسر بود، قرار دارند. لیکن همچنان نظامی متشکل از درونی سازی های تعاملات و نه ابژه ها باقی می ماند. تعاملاتی که به عنوان عناصر سوپرایگو درونی سازی شده اند بین دستگاه روانی که به طور قطعی به ایگو و اید تمایز یافته و جهان بیرون که به طور قطع به ابژه های مجزا متمایز شده رخ می دهند.

پر واضح است که ماهیت شهوانی روابط ابژه ادیپی است که سبب می شود اید آن قدر عظیم در تاروپود سوپرایگو تنیده شود. پیراستگی های بعدی سوپرایگو اگر عقده ادیپ با وضوح مناسب رخ داده باشد، این تصویر را نرم تر می کنند.

من در اینجا تنها اشاره ای می کنم به روابطی که باید بین اید و حالت زمانی گذشته وجود داشته باشد. فروید می گوید که آدمی می تواند اید را « با گرایشات موروثی اش» به عنوان بازنمای گذشته اندامی[24] ببیند و سوپرایگو را به عنوان بازنمای «گذشته فرهنگی[25]، بیش از هر چیز دیگر». اما از آنجا که سوپرایگو «جایگاهی میانه در بین اید و جهان بیرون به خود می گیرد، تاثیرات حال و گذشته را در خود توحید می بخشد» (ویرایش استاندارد، ۲۳:۲۰۶). اگرچه که فروید در اینجا سخن از زمان روانی آن گونه که من کوشیده ام آن را روشن سازم نمی کند. او در همین بخش سخن از جهان بیرون به عنوان بازنمای «قدرت زمان حال» می کند که یعنی «جهان بیرونی که در آن پس از جدا شدن از والدینش خود را با آن مواجه می بیند» (همان). از ایگو و زمان آینده در اینجا یادی نشده است مگر در نقل قولی که از فاوست گوته می آورد که نوری بر سوپرایگو می افکند: « آنچه که تو از پدرانت به ارث برده ای را به دست آور تا آن را از خود کنی» (ویرایش استاندارد، ۲۳: ۲۰۷). اید، اگر بتوان آن را نمایانگر گذشته به ارث رسیده و درجه و کیفیت سازمان یافتگی ای که با آن به دنیا آمده ایم دانست، آینده ای دارد تا آنجا که بتوانیم آن را با به دست آوردن از خود کنیم و بر آن مهر سازمان ایگو را بکوبیم. سوپرایگوی ما از آنجا که این وظیفه یک وظیفه ناتمام است و تا حدی که ما آن را تکلیفی ناتمام و هرگز تمام تجربه کنیم، تحول می یابد. از این رو، سوپرایگو بازنمای گذشته از منظر آینده و بازنمای اید آن گونه که قرار است سازمان دهی شود است، در حالی که ایگو به تمامی بازنمای اید به عنوان سازمان دهی شده در زمان حال است. این سه سطح سازمان دهی – درحالی که بازنمای سه حالت زمانی یک موجودند که دارای حافظه است، حضور را می آفریند و قدرت پیش بینی دارد- تجسم یافته در سه ساختار روانی با هم حضور دارند و در عین حال متوالی هستند. در این هم بودی[26] آنها با هم ارتباط برقرار می کنند، یکدیگر را تعریف، محدود و اصلاح می سازند. ممکن است تعریفی دقیق تر از سلف همراه با فهمی عمیق تر از پدیده آگاهی[27] به ما یاری رساند.

اگر گذشته و آینده روانی را از دریچه ای دیگر بنگریم، می توان گفت که حالت کمال آینده، که دیدگاه سوپرایگو است و توسط آن خود را می سنجیم، دوست داریم و از خود متنفر می شویم، خودمان را قضاوت می کنیم و با خود برخورد می کنیم، حالت کمال گذشته را بازپس می گیرد. کمالی که گفته می شود آن را کم به یاد می آوریم یا به عنوان میراث در خود داریم و فکر می کنیم وقتی کودک با خودش و محیطش تنها می شود نشانه ها و ردپایی از آن را در معصومیت او می بینیم.

اکنون باید مختصر بحثی داشته باشم درباره برخی جنبه های سوپرایگو به عنوان یک ساختار روانی که بازنمای درونی سازی های روابط ادیپی و پساادیپی است. سوپرایگو به عنوان یک ساختار پسین، از ایگو سیال تر و ناپایدارتر است، هر چند که عناصر آن یعنی درون فکنده های سوپرایگویی[28] ( به شکر وجود رابطه ساختار یافته تر ایگو و ابژه ها که جان مایه این درون فکنی ها است) ساختاریافته تر از درون فکنده های ایگویی و از این رو به سادگی بیشتری قابل مشاهده هستند. من پیشنهاد می‌کنم که سوپرایگو را به‌عنوان یک ساختار-الگوی پایدار از درون‌ فکنی‌ها ببینیم که عناصر آن ممکن است در جهت ایگو یا در جهت ابژه های بیرونی حرکت کنند. بنابراین ممکن است خصیصه خود را به عنوان عناصر سوپرایگو از دست بدهند و یا در ایگو ادغام شوند یا دوباره مقداری از کیفیت ابژه را به دست آورند. عناصر جدید ممکن است بخشی از این ساختار-الگو شوند. این معنی متضمن مفهوم درجات درونی سازی و برون سازی است. بیماران جنبه های سوپرایگوی خود را با فرافکنی آنها به روانکاو، دوباره برون سازی می کنند و جنبه هایی از شخصیت روانکاو یا به طور دقیق تر، رابطه روانکاو با بیمار را درونی می کنند. ما اغلب می شنویم که بیماران "حضور" مراقبت کننده روانکاو را به شکلی مبهم توصیف می کنند، بدین گونه که در عین حال که بیمار درگیر فعالیت های معینی در زندگی روزمره خود می شود، درجه خاصی از درونی سازی را نشان می دهد که هنوز کیفیت تبدیل شدن به پاره ای از سوپرایگوی بیمار را ندارد و بیشتر کیفیت یک ابژه فانتزی را داراست. در برخی تجارب توهم‌آمیز از این دست، که اغلب توسط بیماران مرزی یا روان‌پریشی توصیف می‌شود، برونی‌سازی یک گام فراتر رفته است، یا اگر از جهت دیگر بدان بنگریم، درونی‌سازی تا این حد پیش نرفته است. چشم پوشی کامل از رابطه ابژه بیرونی در این موارد هنوز رخ نداده است. در حالی که سوپرایگو به عنوان یک ساختار-الگو طی انحلال عقده ادیپ و تا حدی که این انحلال رخ داده تشکیل می شود، عناصر جدیدی وارد می شوند و در مراحل مختلف بعدی زندگی، به وضوح در دوران نوجوانی، در این ساختار-الگو جذب می شوند. اما آنها نیز بخشی از یک ساختار-الگو می‌شوند که آیندگی ایگو را نشان می‌دهد، و تا جایی که ممکن است مناسب باشند، انتخاب می‌شوند و ممکن است بتوانند در این الگو جذب شوند. عناصر سوپرایگو ممکن است کنار گذاشته یا رانده شوند. افرادی در دنیای بیرونی که نماینده چنین عناصر رانده شده ای هستند ممکن است برای سوپرایگو تنفر آور باشند، که نشان می دهد این عناصر بقایایی در سوپرایگو به جا گذاشته اند.

عناصر سوپرایگو  ممکن است که همچون اهداف دست یافته مشخصی که برای رشد ایگو در نظر گرفته شده اند، در ایگو ادغام شوند، اما ایگو تحت شرایط استرس و تعارض، ممکن است نتواند آنها را نگه دارد و در نتیجه آنها به درون ساختار سوپرایگو بازگردند. مبادا این تصور ایجاد شود که من دارم تصویری شبیه ذرات متحرک عقب و جلو رونده فیمابین ایگو، سوپرایگو و جهان بیرون را ترسیم می کنم. بگذارید تاکید کنم که درون سازی و برون سازی دستکاری هایی بر روی کمیات منفعل و ایستا نیستند، همچنین حرکات چنین کمیاتی نیز نیستند. فرایند درون سازی یا درون فکنی مشتمل است بر تغییری در سازمان درونی عناصر که این موضوع اگر چه سخت قابل فهم می شود اما حائز بیشترین اهمیت است. هر چقدر که جنبه های یک رابطه ابژه واضح تر باشند، برای مثال بین پدر و پسر درونی شده باشند و تبدیل به پاره ای از جهان درونی پسر شده باشند، بیشتر خصیصه رابطه-ابژه خود را از دست می دهند. روش دیگر مفهوم پردازی این مطلب آن است که بگوییم درونی سازی متضمن فرایند خنثی سازی است. رابطه هنگامی که درونی می شود، (نسبتا) جنسیت زدایی و پرخاشگری زدایی می شود. تغییر عناصر سوپرایگو به عناصر ایگو نیاز به جنسیت زدایی و پرخاشگری زدایی بیشتری دارد. درجه اصلاح و سازمان دهی مجدد مواد برای درون فکنی که توسط درونی سازی تدارک دیده می شود بسته به درجه درونی سازی فرق می کند. در تحول ناکافی یا بیمارگونه و منحرف شده سوپرایگو، خصیصه جنسی-پرخاشگرانه عنصر درونی سازی شده معمولا پررنگ می شود. سوگواری، از آنجا که شامل رهاکردن و درونی سازی جنبه های رابطه ابژه از دست رفته است، سبب غنای سوپرایگو می شود. چنین درونی سازی ای اگر در یک دوره زمانی بلند مورد مشاهده قرار گیرد، ممکن است پیشرونده باشد تا آنجا که سرانجام این عنصر سوپرایگو در ایگو ادغام شده تبدیل به یک عنصر ایگو شود و همچون صفتی از ایگو به ادراک درآید و نه همچون یک آرمان یا فرمان درونی.

به بیان زمان روانی، رابطه بین ایگو و سوپرایگو را می توان همچون رابطه ای دوطرفه بین حال و آینده روانی دید. در ساختار سوپرایگو، ایگو در پرتوی آینده اش با خود روبرو می شود. استقرار سوپرایگو سبب تکمیل نظامنامه جهانی درونی می شود که می توان گفت ابعاد آن همان حالات زمانی گذشته، حال و آینده اند. آنها را باید همچون هر چیزی در قلمرو روان به عنوان حالات فعال و نه ویژگی های مشاهده شده دریافت. اگر ما سوپرایگو را همچون یک ساختار روانی بدانیم که بازنمای آینده ایگو از منظری که ایگو مورد قضاوت، عشق و نفرت قرار گرفته است باشد، یعنی همان درجات درونی سازی که با فاصله از ایگو اندازه گیری شده اند، گامهایی در حرکت از آینده روانی به حال روانی آن گونه که در این دو ساختار سازمان یافته اند، فرا روی ما خواهد بود.

من از ماهیت پراکنده و تا اندازه ای گمان ورزانه این نوشتار و از این حقیقت که بیش از آن که مسائل را حل کند تولید مساله می کند، آگاهم. هرچند، کل جهت گیری روانکاوی به عنوان یک رویکرد ژنتیک به حیات روانی، همچون کوششی برای فهم بیماری روانی در قالب اصطلاحات تاریخ تحول روانی و علاج آن با تقویت نوعی از سرگیری این تاریخ -به کمک مهم ترین ابزارش یعنی یادآوری- به اهمیت زمان به عنوان چیزی همچون فیبر درونی[29] مربوط به چیزی که ما آن را روانی می خوانیم اشاره می کند. نیز به نظرم می آید که همزمان با آگاهی از تمایز درون و بیرون و ارتباط آنها با هم، آگاهی از تمایز گذشته، حال و آینده در آستانه سازمان روانی بالاتر قرار می گیرد.

 

 

 

REFERENCES

 

Freud, S. The Interpretation of Dreams. S.E. 5.

Freud, S. An Outline of Psychoanalysis. S.E. 23. 

 


[1] psychic structure

[2] the principle of arrangement

[3] temporal

[4] time-space

[5] psychic present

[6] memory trace

[7] memory

[8] object presentation

[9] to present something

[10]  لووالد در اینجا با بهره گیری از معانی متعدد واژه present در زبان انگلیسی نوعی بازی شعر گونه با آن به راه انداخته است. این کلمه هم به معنای نمایش دادن و ارائه کردن، هم تصور، هم زمان حال و هم در شکل اسمی اش presence به معنای حضور و هستی است. در اینجا با توجه به این که واژه representation در اکثر ترجمه ها به عنوان بازنمایی مورد قبول افتاده، مترجم تصمیم گرفت که از اسم مصدر «نمایی» استفاده کند که در ترکیب بازنمایی هم دیده می شود.  همچنین در واژه  present نوعی اشاره به گذشته نیز هست اگر آن را به شکل منقطع بخوانیم: pre-sent یعنی چیزی که قبلا فرستاده شده است یا قبلا اتفاق افتاده است که این با دیدگاهی که در سالهای اخیر توسط مترجم در چند مقاله ارائه و به چاپ رسیده منطبق است که در آن دیدگاه، زمان حال تنها یک بار به طور کامل اتفاق افتاده و تجربه شده و آن هنگام تولد بوده است. این تجربه در بقیه زندگی در لحظات دشوار و جان فرسا تا حدودی بازآفرینی می شود، از این رو، گیر افتادن در زمان حال تجربه ای است که آدمیان از آن وحشت دارند و به همین دلیل به انحاء مختلف خود را سرگرم می سازند. برای اطلاعات بیشتر می توانید به مقالات مترجم که در سالهای 2020 و 2021 و 2022 در ژورنالهای Free Associations  و International Forum Of Psychoanalysis به چاپ رسیده اند مراجعه بفرمایید. همچنین ر.ک. سخن سیاووشان. ش. 11و 12. م.

[11] presence

[12] interdependent

[13] ideal ego

[14] ego-ideal

[15] perfection

[16] hallucinatory wish fulfilment

[17] magical object

[18] self-transcending

[19] futurity

[20] later structure

[21] Re-externalization

[22] presence-creating

[23] prototypes

[24] Organic past

[25] cultural past

[26] co-existing

[27] consciousness

[28] superego introjects

[29] Inner fiber

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه