تفاوت بین هیستری، وسواس و فوبیا

تفاوت بین هیستری، وسواس و فوبیا

تمایزگذاری میان هیستری، وسواس و فوبیا

نوشتۀ خوان-داوید نازیو، ترجمۀ آرمین دارابی‌نژاد

برگرفته از مجلد «Hysteria from Freud to Lacan»

 

    برای فهم و جای‌سپاری هیستری در زمینۀ نِورُزها و فهمیدن وجه ممیزۀ آن دررابطه‌با دسته‌بندی‌های بالینیِ اصلی، باید پیش از هر چیزی از خود بپرسیم نورز به‌طور‌کلی چیست؟ پاسخ روشن است: نورز راهی ناکارآمد و ناکافی برای دفاع از خودمان است، ابزاری نامناسب که ما حین مواجهه با لذتی خطرساز و نآگاه، نادانسته به کار می‌بندیم. بدین ترتیب، دفاع ما برای تسکین این دردِ تاب‌ربا کافی نیست و ما راهی نداریم مگر تبدیل این درد[1] به رنجِ[2] نوروتیک.  وقتی آنچه باید صورت پذیرد، صورت پذیرفت، ما لذتی ناآگاه، خطرساز و سازش‌ناپذیر را با رنجی آگاه، تاب‌آوردنی و درنهایت تقلیل‌یافته جایگزین کرده‌ایم. سه نورزِ کلاسیکِ روان‌کاوی را می‌توان از طریق حالتِ ویژه‌ای که در آن‌ها ایگو از خود دفاع می‌کند تعریف کرد. بنابراین ما سه شیوه –و تأکید می‌کنم که این شیوه‌ها ناکافی‌اند– برای مقابله و گلاویز شدن با این لذتِ تاب‌ربا داریم و متعاقب آن، سه شیوۀ متفاوتِ تجربه کردن نورز:

         1. رنج کشیدن به شیوۀ وسواسی، همان رنج کشیدنِ آگاهانه در اندیشه‌هایمان است؛ یعنی اینکه لذتِ ناآگاه و تاب‌ربا را با رنجِ اندیشه جابه‌جا کنیم.

         2. رنج فوبیایی، همان رنج کشیدنِ آگاهانه از چیزی در جهانِ پیرامون است؛ یعنی اینکه لذتِ ناآگاه و تاب‌ربا را به جهان بیرون فرا بیفکنیم و آن را در عاملی بیرونی تجسد بخشیم که برایمان بدل به ابژۀ فوبیاییِ تهدیدآمیز شده است.

         3. و در نهایت، رنج کشیدن به شیوۀ هیسریایی، همان رنج کشیدنِ آگاهانه در بدن است؛ یعنی اینکه لذتِ ناآگاه و تاب‌ربا را رنجی بدنی تبدیل کنیم.

به‌طور خلاصه، لذتِ تاب‌ربا در هیستری تبدیل به ناآرامیِ سوماتیک می‌شود، در وسواس جایش را به نابه‌سامانی اندیشه می‌دهد و در فوبیا نیز، طرد می‌شود تا بی‌درنگ در قاموسِ خطری بیرونی بازگردد.

    و نیز نکته‌ای پایانی براساس این ایدۀ فروید (1915) که آنچه ما نورزِ وسواسی، هیستریایی یا پارانویایی می‌نامیم، هیچ ارتباطی با لذتِ تاب‌ربایی که پس‌رانده می‌شود ندارد. اصطلاحات هیستریایی، وسواسی و فوبیایی بر اساس این گفته، نه به آنچه ناآگاه و پس‌رانده شده است بلکه به انواع دفاع‌هایی که ایگو برای صیانت از خود علم می‌کند اشاره دارند. نورز مسئلۀ دفاع است و نه مسئلۀ ابژه‌ای که ایگو مقابل آن از خود دفاع می‌کند. در بازگشت به ترمینولوژی خودمان می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که چیزی زیر عنوان لذتِ نوروتیک یا وسواسی یا مانند آن وجود ندارد؛ آنچه هست، هیچ نیست مگر شیوه‌های نوروتیکی که ایگو در آن از خود دفاع می‌کند.

 

دیگر مطالب ما از خوان-داوید نازیو:

1. عشق و نفرت از منظر روان‌کاوی: https://b2n.ir/b23924

2. فانتاسم چگونه خود را در فضای بالینی نشان می‌دهد: https://b2n.ir/x55316


[1] Pain

[2] Suffering

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه