نوشتاری پیرامون فیلم «قصه ها»؛ اثر رخشان بنی اعتماد

نوشتاری پیرامون فیلم «قصه ها»؛ اثر رخشان بنی اعتماد

دکتر علی نیک جو-روان پزشک و روان درمانگر تحلیلی

 

قصه ها، قصه پر غصه دردهای انباشته این دیار مطعون است؛

قصه ستاره دارهای تاکسی نشین؛
قصه جانبازهایی که آرزومندند به جای دست و پا، چشم و گوش و عقل خود را از دست می دادند تا نمی دیدند و نمی شنیدند و نمی فهمیدند؛

قصه معصومه هایی است که معصومیت را در پشت حصار کودکی جا گذاشتند و قصه محبوبه هایی است که در تمنای معصومه های از دست رفته شب را به روز می دوزند؛

قصه فراهم کردن وثیقه است برای فرزندی که حق رای خود را می خواهد؛

قصه پردرد کارگرانی است که نان شرم با خانواده خویش قسمت می کنند؛

قصه فرهادهایی است که خرد شدن پدر را به نظاره می نشینند و قصه شیرین هایی است که از تلخی روزگار به آغوش نزار مادر پناه می جویند؛

قصه ها، قصه درهم تنیدگی عشق و نفرت و وفاداری و خیانت و شور و شعور و شجاعت و بزدلی و شرافت و بی شرفی مردمان این شهر بی درو پیکر است؛

قصه ها، قصه مردان به زانو در آمده و زنان از نفس افتاده است؛

قصه بغض های فروخورده و جان های به آتش کشیده است؛

قصه مادران داغدار و خواهران فراموش شده است؛

قصه کودکان تب دار و مادران بی تاب است؛

قصه در جوانی پیر شدن و در پیری عشق جوانی به سر زدن است؛

قصه ننگ صیغه ای بودن را به دوش کشیدن و در پیش چشم کودکان خویش خوار شدن است؛

قصه ها، قصه رنج های بی انتهای این دیار است؛
قصه فیلم های ضبط شده و انگشتان شکسته است؛
زدند، گرفتند، بردند اما "هیچ فیلمی در هیچ نقطه ای از دنیا تا به ابد در گوشه هیچ کمدی نمانده است و نمی ماند"؛

قصه ها، قصه دیروز و امروز نیست٬ قصه تمامی تاریخ این دیار بلاخیز است.

صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق
که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور

مرگ می بارد ازین دایره ی عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سورست و سرور

«هوشنگ ابتهاج»

 

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه