مروری بر اتو رنک: « یک روان شناسی درباره تفاوت». سخنرانی های آمریکا
مورای کریم (1999)
ویرایش علمی: تحریریه روان پژوه
این مقاله توسط هوش مصنوعی ترجمه و توسط یکی از اعضای تحریریه مدرسه روانکاوی روان پژوه ویرایش علمی شده است. بدیهی است که این ترجمه قابل مقایسه با ترجمه های حرفه ای انسانی نیست اما به دلیل آن که توسط یک فرد متخصص بازبینی و اصلاح شده است می تواند با ضریب اعتماد نسبتا بالایی مورد استفاده اهالی روانکاوی قرار گیرد.
با احترام. تحریریه مدرسه روانکاوی روان پژوه
مروری بر کتاب Otto Rank: A Psychology of Difference (روانشناسیتفاوت) از رابرت کرامر. پرینستون، نیوجرسی: انتشارات دانشگاه پرینستون، 1996. 284 صفحه؛ و کتاب Separation, Will, and Creativity: The Wisdom of Otto Rank (جدایی، اراده و خلاقیت: خردورزی اتو رنک) نوشته استر مناکر. نورثویل، نیوجرسی: جیسون آرنسون، 1996. 234 صفحه.
در این مقاله، که در مجله روانکاوی معاصر منتشر شده است، مروری بر دو کتاب درباره اندیشههای اتو رنک صورت گرفته است: یکی کتاب روانشناسی تفاوت: اتو رنک نوشته رابرت کرامر، و دیگری کتاب جدایی، اراده و خلاقیت: حکمت اتو رنک اثر استر مناکر.
در این مقاله، موری کریم با نقل قول از رولو می، رنک را بهعنوان نابغهای ناشناخته در حلقه فروید توصیف میکند. در ابتدا، رنک به عنوان دانشجویی برجسته و همکار فروید مطرح بود. اما وقتی تفکراتش به قدری متفاوت شد که اساس نظریه فرویدی کلاسیک را به چالش کشید، توسط ارنست جونز و کارل آبراهام از جمع روانکاوان تبعید شد. برای سالها، صدای رنک خاموش ماند و مردم تنها اندکی درباره او میدانستند، بیشتر نظریههایش در مورد تروما تولد و محدود کردن زمان درمان.
یکی از اصول بنیادی تفکر رنک این بود که نیرویی ذاتی در انسان وجود دارد که او آن را اراده نامید. این نیرو به دنبال جدایی، فردیت و یگانگی است و این نیرو در توسعه انسان از میل به لذت و دیگر نیازهای روانی نظیرتملک جنسی و کاهش تنش مهمتر است. رنک همچنین معتقد بود که روانکاوی باید بر محور رابطه میان افراد باشد و تأثیر تحلیلگر بر درمان را نیز از اهمیت بالایی میدانست. برخلاف دیدگاه کلاسیک که تحلیلگر را ناظری بیطرف و دور از بیمار میدید، رنک معتقد بود که این رویکردبیتفاوتی سرد را به همراه دارد و رابطه میان تحلیلگر و بیمار را تضعیف میکند.
این دیدگاههای رنک، او را به یکی از چهرههای برجسته و در عین حال مغفولمانده در تاریخ روانکاوی تبدیل کرد. او معتقد بود که تحلیل روانی بایدبر زمان حال تمرکز کند و بر تجربه بیمار از خود و ارتباط با تحلیلگر تأکیدداشت. تحقیقات تاریخی گسترده میتواند صرفاً به عنوان ابزاری دفاعی در برابر تجربه لحظه کنونی عمل کند. او بر این باور بود که درمان برای بیمارباید یک فرآیند فعال باشد. به بیان تامس سزاس، درمان نه به معنای یافتن خود، بلکه خلق خود است. او تمایل تحلیلگران به تبدیل تحلیل به القای ایدئولوژی کلاسیک به بیماران را نکوهش میکرد. همچنین، رنک به جای تأکید بر فتح اودیپی، بر پیوند با مادر به عنوان پویایی اصلی زندگی تأکیدداشت. این پیوند به طور ضروری اضطراب جدایی، فردیت و جدایی را به همراه دارد. بعدها، مارگارت ماهلر (نظریه جدایی-فردیت) و جان بالبی(نظریه دلبستگی-فقدان) ایدههای مشابهی را توسعه دادند.
رنک معتقد بود که زندگی یک حرکت نوسانی است بین جدایی، فردیت و تلاش برای خودمختاری از یک سو، و ادغام و یکی شدن با خانواده و جامعه از سوی دیگر. این دیدگاه مارپیچی از زندگی با نظریه فرویدی که پیشرفت را به شکل یک مسیر پلکانی از مراحل پایینتر به بالاتر (مانند مراحل دهانی، مقعدی و فالیک) میدانست، در تضاد بود.
برای رنک، جدایی تنها یک فرآیند رفتاری نبود، بلکه یک فرآیند درونی نیزمحسوب میشد. فرد باید از درونیسازیهای گذشته، شیوههای وجود و الگوهای ارتباطی جدا شود تا بتواند خود منحصربهفرد خود را خلق کند. مفهوم خلق خود مستلزم اعمال اراده آگاهانه و کنش آگاهانه است، علاوه بر تحلیل موانع. از نظر رنک، فرد باید خود را به دست گیرد، بیش از آنچه نظریه کلاسیک اجازه میدهد.
از دیدگاه رنک، احساس گناه تنها به مجازات فراخود به دلیل تخلفات محدود نمیشود. احساس گناه زمانی تجربه میشود که فرد در حال ابراز خودمختاری و جدا شدن از دیگران است. منشاء این گناه در پیوند همدلانه اصلی میان مادر و کودک است. در حالی که فردیت و خودمختاری ارزشمندهستند، این تجربیات ممکن است به نوعی آسیب زدن به مادر تلقی شوند. به همین دلیل، احساس گناه به عنوان یک همراه طبیعی فرآیند فردیتسازی بروز میکند.
یکی دیگر از پیامدهای تلاش برای جدایی، ترس از جدایی نهایی، یعنی مرگ است. ترس از مرگ میتواند در هنرمند به خلاقیت منجر شود. خلق فرمهای جدید به معنای تلاش برای جدا شدن از جمعیت و هنجارهای غالب است، فرآیندی که مستلزم غلبه بر اضطراب جدایی، تفاوت و منحصر به فرد بودن است. یک اثر خلاقانه به نوعی با ترس از مرگ مقابله میکند، چرا که اثر خلاقانه پس از مرگ نیز ادامه مییابد و به این ترتیب پیوندی را حفظ میکند.کتابهای کرامر و مناكر به ایدههای رنک جان میبخشند. بسیاریخواندن آثار رنک را دشوار مییابند، اما نوشتههای کرامر و مناكر بسیارقابلفهم هستند و یکدیگر را به خوبی تکمیل میکنند. کتاب کرامر بیشترنظری است، در حالی که مناكر با شرح کارهای بالینی خود با بیماران به تبیین تفکر نظری رنک میپردازد. هر دو با هم یک دید جامع از رنک ارائه میدهند.
کتاب «روانشناسی تفاوت» نوشته کرامر از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول شامل یک بررسی ۴۷ صفحهای از آثار رنک است. سبک نوشتاری کرامر زنده، تیز و دقیق است. در اینجا دو نمونه آورده شده است:
در اولویتبخشی بر عقده ادیپ، تنش میان تسلیم و تأیید، ادغام و جدایی،محرک زندگی است و در تمام مراحل رشد از تولد و کودکی تا نوجوانی،بلوغ و سپس پیری و مرگ دوباره خلق میشود. [ص. ۴]
اما اراده به طور همزمان جدایی و پیوند، تأیید و رهایی، فردیت و ادغام را میخواهد. درون زهدان تحلیلی و در حال شناور بودن در احساس اقیانوسی، بیمار یاد میگیرد که کانال باریک بین وحشت و امید، پسرفت و پیشرفت، اراده فوری به پیوند و اراده حتی فوریتر به جدایی را هدایت کند. پاره شده میان ماندن و ترک کردن، بیمار در نهایت باید بدبختی عادیکه بخشی از وجود است را بپذیرد و بار تفاوت را تصدیق کند. [ص. ۹]
بخش دوم شامل بیست و دو سخنرانی است که رنک بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۸ در ایالات متحده ارائه داده است. این سخنرانیها حس و حال بسیارمعاصر دارند و فرصتی فراهم میکنند تا با شخصیت رنک و اصالت تفکر او آشنا شویم.
استر مناكر که سابقه گستردهای به عنوان نویسنده، نظریهپرداز و رواندرمانگر دارد، توسط آنا فروید تحلیل شده و در وین تحصیل کرده و دکترای خود را نیز از آنجا دریافت کرده است. او نه تنها شاهد تغییراتعمیق در روانکاوی از آن زمان تاکنون بوده، بلکه در معرفی ایدههای جدید در نظریه و درمان نیز نقش داشته است. کتاب قبلی او، «اتورنک: یک میراثبازکشفشده» که در سال ۱۹۸۲ نوشته شده، یک اثر کلاسیک به شمار میرود. او در حال حاضر خود را یک روانشناس خود معرفی میکند.
سیزده فصل کتاب «جدایی، اراده و خلاقیت» نه تنها به خلاصهسازی و تفسیر افکار رنک میپردازد، بلکه ارتباط ایدههای رنک با روانشناسان سلفرا نیز شرح میدهد. موضوعاتی از جمله فریفتار و ایدهآلسازی، رنک و خلاقیت، نگاهی مدرن به مازوخیسم، رنک و خودشیفتگی، و پیامدهایتکاملی تأکید رنک بر رابطه مادر-کودک در این کتاب بررسی شدهاند.
مناكر به عنوان نویسنده، توانایی فوقالعادهای در خلاصهسازی ایدههایپیچیده و چندوجهی به شکلی مختصر دارد. برای مثال:
رنک تأکید میکند که درمان او سازنده است، نه تحلیلی، و تجربی است، نه علتمحور تاریخی. منظور او از این بیان این است که تغییر شخصیت و رشد بیمار عمدتاً نتیجه کاوش و تفسیر گذشته تاریخی و خانوادگی نیستو نمیتواند باشد، بلکه از طریق تجربهای جدید در زمان حال و در ارتباط با درمانگر رخ میدهد. بنابراین، این رابطه عمدتاً توسط احساسات انتقالیشکل نمیگیرد، بلکه از احساساتی نشأت میگیرد که به واقعیت تفسیرشخصیتهای فردی بیمار و درمانگر در شرایط کنونی مرتبط است. برایرنک، رابطه درمانی از نظر ارزشی خنثی نیست. در واقع، ارزش اولیهایکه توسط درمانگر ابراز میشود، قدردانی و پذیرش منحصر به فرد بودن هر فرد و تأیید اراده خلاق اوست. این تأیید از سوی درمانگر به فرد کمک میکندتا خود را تقویت کند، بتواند احساس گناه ناشی از خودتعریفگری را تحمل کند و از این رو بر موانع در ابراز اراده فردی غلبه کند. [ص. ۶۰]
کتابهای کرامر و مناكر به درستی بر این نابغه فراموششده که مدتها در سایه بوده است، نور افکنده و همچنان چیزهای زیادی برای آموزش به ما دارد. به نظر میرسد زمان رنک فرا رسیده است.
دیدگاه کاربران