تغییر همچون ضربه روانی و مولد زخم روانی

تغییر همچون ضربه روانی و مولد زخم روانی

دکتر حسن مکارمی. روانکاو لاکانی 

 

مقدمه : تغییر یعنی زمان , گذر زمان. روان ما,  مجموعه بسیار پیچیده ای است که ما را رهبری می کند و در هر لحظه زمانی برای ما  تصمیم می گیرد. با گذر زمان , روان ما از بدو تولد و براساس ذات ژنتیک خود, ساخته می شود. بپذیریم که برای ساده تر کردن این دستگاه پیچیده , که بزرگترین ساختار تصمیم گیری حیات است, آن را به گونه ای به مدل های ساده قابل دسرسی در آوریم. یکی از دو مدل فروید را در اینجا بر می گزینیم. روان هر انسان سخنگوی آرزومند, از سه پاره تشکیل شده است.

نخست , نهاد , مجموعه آنچه را که با تولد با خود می آوریم. مجموعه غریزه ها, آمادگی های فرا گیری, نماد پردازی و امکان انسان شدن.  حوزه نهاد , تلنبار شده همه تجربه حیات از یکسو و انسان , از بدو نماد سازیش تا امروز , از سوی دیگر است.  
"من برتر" , مجموعه آموزه هایی که از بدو تولد دریافت می کنیم تا بتوانیم , باید ها و نباید ها را از هم تشخیص دهیم و با دیگران تعامل کنیم. حوزه" من برتر" فرهنگ است.
و نهایتا" من" عاملی که درهر لحظه و با هر تغییر عوامل خارجی , میان نهاد و من برتر انتخاب می کند. اثر خارجی حضور من را می توانیم به نوعی همان شخصیت , اخلاق , رفتار و کارکرد بیرونی انسان بنامیم.  
در رابطه با کارکرد و شکل گیری روان ما  با دو نوع تغییر سر و کار داریم. تغییرات تدریجی , چون افزایش سن و تاثیرات آن, چون تغییر در نیروی جسمی, کارکرد حافظه , حضور ذهن,تغییر در شخصیت بی حوصلگی,... و  تغییرات یکباره .مولد  یک تغییر ناگهانی بهرشکل چه در بدن , چه در زندگی هرروزه فردی و یا جمعی, تغییراتی که می تواند مادی و تدارکاتی باشد و یا فرهنگی و عاطفی می توانند مولد  زخم روانی باشند. اگر چه تغییرات بنیان روان ما را می سازند, برای ادامه سازندگی و امکان زندگی متعادل, همین تغییر می بایست به گونه ای از نوع ضربه روانی نباشد. ضربه های روانی بر اساس سنگینی خود, شرایط حضور خود و شرایطی که ما از نظر روانی در آن قرار داریم؛ بر ما اثرات کوتاه مدت, میان مدت و یا بلند مدت خواهند داشت.  چنین تغییراتی را می توان به سه گروه اساسی تقسیم کرد؛  تغییرموثر در زندگی فردی و تغییرموثر در زندگی جمعی و مهاجردت ها :

تغییرموثر در زندگی فردی:
در مسیر تغییر پیش بینی شده برای عمده ساکنان زمین : تولد, ورد به  جامعه کوچک آموزشی, ورود به جامعه به عنوان شهروند و مسؤل شدن ,عشق و همراهی با تولید مثل, و خدا حافظی نزدیکان برای همیشه   
مسیر زندگی فردی و استثنایی: بیماری ها, ناتوانی های جسمی و روانی , اتفاقات زندگی خانوادگی, 
تغییرموثر در زندگی جمعی : تغییرات فرهنگی ؛ جنگها, حوادث طبیعی, بحران های اقتصادی , اجتماعی , سیاسی, 
مهاجرت ها : فردی و یا جمعی که می توان آن  را تغییری تدریجی و هم تغییری یکباره به حساب آورد.
به هر گونه تاثیر تغییر در روان ما بستگی به چهار عامل اساسی دارد, تغییر خشن یکباره از یکسو و زمانی که این تغییر در زندگی ما وارد میشود ,در دوران پیش از چند سالگی, در دوران بلوغ  و یا در دوران شهر وندی ؛ وضعیت روانی ما: ساختار روان ما ؛ , آسیب های روانی ما و شخصیت ما قدرت جذب تغییر و اتفاق با توجه به ایستادگی و قدرت روانی ما ( ایمان, وابستگی به ارزشهای جهان شمول, قدرت خود شیفتگی ...)  و بالاخره شرایط عمومی که در آن این تغییر ایجاد میشود, آیا ما به گونه ای از طرف دیگران همراهی می شویم یا به امان خود رها می شویم.

تاثیر تغییردر روان ما می تواند خود را سریعا  به ما و به پیرامونیان ما بنمایاند و یا بتدریج و آنهم به گونه ای مستقیم و یا غیر مستقیم. روان ما چون موجودی نماد پرداز, سخنگو و آرزو مند که مبنای تشکیل هویت خود را مرهون همین آرزومندی و نماد سازیست, در مقابل این تغییرات ناگهانی در کودکی , نوجوانی و شهروندی به یک گونه عمل نمی کند. به گونه ای دیگر هر چه تغییرات ناگهانی در سنین پایین تر که روان ما در حال شکل گیریست اتفاق بیفتد, تاثیرات کوتاه و بلند مدت آن, عمیق تر و مخرب تر است.   

هدف ما از این مقاله نگاهی است به تاثیر تغییرات ناگهانی یا ضربه های روانی در سلامت روان با تکیه بر عوامل موثر در شکل گیری و کارکرد روان در شرایط گوناگون زندگی فردی و اجتماعی ما. تلاش می کنیم که با تحلیل نمونه های تاریخی موضوع را بهتر بشکافیم.

با نگاه سیگموند فروید به تاثیر ضربه های روانی بنگریم. سه ویژگی اساسی که از آنها می توان نام برد:

– قرار دادن آدمی درمسیری متحرک و در تغییری مداوم پس از تولد

– بردن انسان در میدان فرهنگ بشری. فروید پزشک شجاعی بود که مرز بدن مکانیکی، بیولوژیک، آناتومیک، اجتماعی و اداری را شکست و به مرزبندی دقیق آدمی و حیوان بازگرداند. او در نظریه دوم خود، تقسیم‌بندی روان را بر سه عامل “من برتر”، “من و نهاد” که همان قسمت حیوانی ماست و حرف و سخن و گفتار در ساختار ناخودآگاه متمرکز کرد.

– فرهنگ را به ژرفنای انسان؛ آن هم از بدو پیدایش‌اش برد و این مهم را از دو طریق انجام داد: استفاده از انتروپولوژی و قوم‌شناسی؛ انسان‌ شناسی و توجه به فرهنگ شفاهی یا همان اسطوره به گونه‌ای که از اسطوره‌های اودیپ و اروس سود جست. فروید با توتم و تابو نشان داد که هر آدمی از تولد تا دوران بلوغ مراحل رشد انسان هموسپین را طی می‌کند. به عنوان نمونه کودک ۶ یا ٧ ساله همانند اجداد ما در ۷ یا ۸ هزار سال پیش آماده خواندن و نوشتن می‌شود.

از دید  ژاک لاکان, مراحل شکل گیری و کارکرد ناآگاه متفاوت اند. لاکان هر دو مرحله را بسیار نزدیک به شکل گیری زبان می داند. طبیعی است که ضربه های روانی در دوران شکل گیری ناآگاه , همان چند سال نخستین بسیار مخرب ترند. به گونه ای دیگر می توان گفت که زخم روانی رابطه روان ما را با زمان, آینده و آنچه در آینده پیش می آید, دگرگون می کند. تغییر به خطر تبدیل میشود و انتظار تجربه زخم آور گذشته بر لحظه های زندگی مناسب و آرام پیشی می گیرند. در زبان چینی برای تغییر و خطر یک واژه وجود دارد. در تعریف اضطراب از نظر آسیب شناسی روانی نیز از همین تفاوت سود می جوییم. اضطراب ترس از ترس است, ترسی که موضوع آن نا مشخص است. همان به دل شور افتادن, بی آنکه بتوانیم زمینه آن را روشن کنیم.

در مورد زخم روانی حاصل از مهاجرت در شرایط گوناگون,  در نخستین همایش بتفصیل سخن رفته است که در صورت نیاز می توانید به تارنما مراجعه کنید.خطرناک ترین  زخم های روانی را می توان در وقوع کشتار های جمعی چه در جنگ ها و یا مصیبت های طبیعی مشاهده کرد. مطالعات بسیار زیادی در مورد بازگشتگان از اردوهای مرگ صورت گرفته است. بازگشتگان تا مدتها , امکان سخن گفتن از تجربه تلخ خود را نداشتند.

بازگشتگان از زندان ها و اردو های مرگ  سخن نمی گویند.

خلاصه رابطه ضربه روانی و شرایط انسانی که در مرز این ضربه قرار دارد را می توان چنین خلاصه کرد :  

  http://ravanpc.ir/wp/wp-content/uploads/2017/10/aaaa-768x408.png

نگاهی به ضربه روانی از دیدگاه روانپزشکی نیز می تواند به ما روشنی بیشتری بدهد. می توان نام آسیب روانی اضطرابی یا اختلال تنش زای که  حاصل ضربه روانی است,  را برای آن برگزید.که عبارت است از در جریان قرار گرفتن , یا شنیدن حادثه ای که حضور جدی و نزدیک مرگ" شخصی یا هویتی" را به همراه داشته باشد. . بیمار نسبت به این تجربه‌ها احساس ترس و درماندگی می‌کند، اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بی‌قراری بروز می‌دهد و مدام تلاش می‌کند از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند. حوادثی همچون سوءاستفاده جنسی، تصادف، سوانح طبیعی مانند زلزله، جنگ و... به طور کلی افرادی که چنین رویدادهایی را تجربه می‌کنند حتی در مورد کودکان، بیشتر از این که ما بتوانیم تجربهٔ آنها را تصور کنیم و احساسات آنها را درک کنیم از آن واقعه رنج می‌برند. همچنین بر اثر اتفاقات مهم زندگی مانند فوت یک عزیز یا طلاق و جدایی و ضربه‌های عاطفی احتمال ابتلاء به این بیماری زیاد است.

ضربه روانی که منجر به آسیب روانی می گردد می تواند در ما نشانگان روانی -رفتاری زیر را تولید کند:

ناآرامی و بی‌قراری، رفتارهای پرخاشگرانه، احساس بیزاری از دیگران.
گوشه‌گیری و مشکلات در روابط بین فردی، به‌سختی انس گرفتن با دیگران.
احساس گناه و شرمزدگی، بی‌احساسی و فقر هیجانی
واپس‌روی‌های رشدی (بازگشت به رفتارهای اولیه کودکان، شب‌اداری، مکیدن شست و…
رفتارهای تهییجی و برانگیختگی بیش از حد 
اختلال خواب، کابوس و خواب‌های ترسناک 
اجتناب از افکار و احساسات و ورود به  اماکنی که وقایع ناخوشایند را یادآوری می‌کند.
تکرار خاطره‌های آسیب‌زا از قبیل مزاحمت، تجاوز و... در ذهن.
تمایل به بازی‌های تکراری پیرامون حادثه‌ای که تجربه کردند (درمورد کودکان).
اختلال در کار روزانه، مشکلات در تمرکز و آموزش.
همراهی چنین آسیب دیدگانی , در هر کدام از روشهای درمانی روان, همان کمک به باز شدن گره است با امکان سخن گفتن از آن, روانکاوی, رواندرمانی, کارهای گروهی...

در خاتمه به دو نمونه زخم روانی جمعی در تاریخ فرهنگی -انسانی ایران اشاره می کنیم.

نخست به مفهوم زخم تاريخی- فرهنگی و اثرات آن بپردازيم. چرا که برداشت تاريخی مردم ما تنها در سايه بيرون‌ريزی همه‌جانبه پيش‌داده‌ها و پيش‌باورهای گوناگون و مجرد می‌تواند شکل گيرد. مفهوم زخم تاريخی را به "سوراج پراساد نايپُل" به‌ويژه کتاب «تا انتهای ايمان»مديونم.
آن‌چه در روانکاوی بالينی، زخم‌روانی يا ضربه روانی (Traumatisme از ريشه لغت يونانی Trauma زخم) ناميده شده است، به‌گونه‌ای درباره خاطره قومی- تاريخی مردمی که در يک فرهنگ ريشه دارند، می‌تواند به‌کار گرفته شود. زخم روانی حادثه‌ای است ناخوشايند که ريشه‌های خود را در ناخودآگاه فرو می‌کارد و مقدمات دشواری‌ها و ناهنجاری‌ها و نابسامانی‌های روانی را فراهم می‌کند. گرچه ساختار ناخودآگاه در همان کودکی شکل کلی خود را گرفته است، ليک زخم‌روانی می‌تواند در استحکام و کارکرد ناخودآگاه زهر خود را بکارد. در روند روانکاوی فرد با به يادآوری و دوباره‌سازی ريشه‌های مولد زخم‌های روانی، به تدريج گره بافته بر پيرامون زخم را می‌گشايد. بازگويی حادثه، گفتگو پيرامون آن، تکرار و دوباره‌سازی صحنه‌های مربوط به حادثه، همگی در گشايش گره زخم‌روانی کارسازند. بيهوده نيست که در زندگی هرروزه آدميان به شکل طبيعی، حادثه‌های ناگوار را بارها و بارها باز می‌گويند، هر بار به زبانی و هر بار از زاويه‌ای آن‌ها را می‌شکافند و چنين است که در سوگواری در فاصله‌های مشخص سه روز، يک هفته، يک ماه، چهل روز، چهار ماه و ده روز و يک سال، به دور يکديگر گرد می‌آيند تا از فقدان عزيزی سخن بگويند. فاصله‌های زمانی اين گردهمايی‌ها به تدريج طولانی‌تر می‌شود تا به تدريج تازگی زخم کهنه گردد.

زخم‌های تاريخی، فرهنگی بر پيکره فرهنگی يک مردم نيز چنين می‌کنند. تنها چاره، بازگويی و گشايش اين زخم‌هاست. اين زخم‌ها با خود و در دل خود در فرهنگ و زبان حمل می‌شوند. آن‌چه به فرهنگ مردم ايران زمين باز می‌گردد، شکافتن ريشه‌های اين زخم‌های قومی و فرهنگی، عريان‌سازی اينان، شکافتن و کاووش در اين‌ها و بازيابی اثرات اين زخم‌ها به شناخت فرهنگی ما از ما، ياری سترگی می‌رساند.

حمله اعراب به ايران را می‌توان به عنوان شاهد اساسی اين زخم جمعی انگاشت. چه اين زخم نه تنها بنيان سياسی- اجتماعی- حکومتی مردم را درهم ريخت، بلکه تا عمق عقايد مذهبی و باورها و زندگی هرروزه و خط و نوشتار اثر گذاشت. (شيوه‌های توليد و مبادله کالا و خريد و فروش دست نخورده باقی ماندند، چه اعراب از اين نظر هديه‌ای! برای ايرانيان نداشتند). از اين نگاه حمله اعراب به ايران بسيار فراتر از حمله مغولان، تيموريان بوده است. در اين راستاست و پس از اين حمله است که دو قرن سکوت زاده می‌شود، سکوت حيرت‌آور جمعی مردمی که هنوز از آن‌چه بر آنان گذشته است، بی‌خبرند.

نمونه دوم حرکتی که به  اصلاحات ارضی معروف است: برای اولین بار اهداف تجدّد به روستاها و کوه و دشت و عشایر میکشاند و دومین حرکت بزرگ را در اجتماع ایران پس از انقلاب مشروطیت  از نظر اهداف تجدّد ایجاد می کند. مالکیت زمین و جنگل و مرتع از دست مالکین، بزرگ مالکین و خوانین بیرون می آید. بتدریج آب لوله کشی، راه روستائی، مدارس روستائی، بهداشت در روستا و بین عشایر مطرح میگردند. با دوران کوتاه و کم رنگ آزادی های سیاسی.

- از ١٩٦٨-١٩٧٨؛ از یکسو سیر مهاجرین روستائی به اطراف شهرهای بزرگ صورت می پذیرد و از سوی دیگر توسعه صنعتی و خانه سازی و راه سازی ... و افزایش دانشگاه و مدارس در شهرها ادامه می یابد دوران کم رنگ آزادی های سیاسی از بین می رود و عملاً نظام شاهنشاهی، حزب واحد رستاخیز و تعبیر مبانی تاریخ به اهداف تجدّد اضافه می شود.

با استفاده از آمارهای ارائه شده در کتاب جغرافیای جمعیت ایران، دکتر جوان، به چند نکته در مورد مهاجرت پس از سالهای ١٩٦٢، از روستا به شهر توجه کنیم. مشاهده می شود که از نظر مطالعه اهداف "استراتژیک تجدّد" از فاصله سالهای ١٩٠٦ تا ١٩٦٢، دو حادثه و اتفاق و واقعۀ اجتماعی که عمیقاً در زندگی مردم ایران اثر پایه ای گذاشته اند. یکی انقلاب مشروطیت است و دیگری اصلاحات ارضی. هر دو نقل قول از همان کتاب است.

ص ١٢٢ «کاهش جمعیت روستائی در دهۀ ٥٥ـ٤٥ نسبت به ده های ماقبل و مابعد خود بیشتر بوده است به طوریکه اختلاف درصد دهۀ مزبور با دهه های دیگر ٩٫٢ درصد در قبال ٦٫٥، ٧٫٧٢، ٦٫٨ درصد می باشد. در مقابل بیشترین میزان مهاجرت از نواحی روستائی به شهری نیز در همین دهه بوده است. این امر مسلماً بازگو کنندۀ افزایش مهاجرت روستائیان به شهرها در دهۀ ٥٥ـ٤٥ در نتیجۀ تحولات اجتماعی و اقتصادی در سطح کشور بعد از اصلاحات ارضی، ترویج مناسبات سرمایه داری بوده است.»

ص ٣٠٧ «...بدیهی است سرعت شهرنشینی هم بعد از تثبیت وضعیت اصلاحات ارضی و از هم پاشیده شدن ساختار اقتصادی و اجتماعی نواحی روستائی و متعاقب آن جابجائی های جمعیتی شروع می گردد.»

٥ ) برای اینکه بتوانیم نگاهی دقیق تر بر اهداف استراتژیک تجدد بیاندازیم، تغییرات جمعیتی عامل مهم و بنیانی دیگری را وارد بحث می کنیم.

 طبق آمار در پیش از انقلاب مشروطیّت، ٢٥٪ جمعیت ایران شهرنشین و ٧٥٪ روستائی یاعشایر بودند که از این رقم ٦١٪ به گونه ای یا بروش کوچ نشینی یا نیمه کوچ نشینی زندگی می کردند. به عبارتی دیگر ساکنین امروز ایران با حسابی سرانگشتی با سه یا چهار نسل با درصدی نزدیک به ٧٥٪ به فرهنگی شفاهی، روستائی، عشایری باز میگردند. منابع آمار ارائه شده: جغرافیای جمعیت ایران، تألیف جعفر جوان ١٣٨٠

چند نتیجه گیری کوتاه و سریع:

- با وجود تذکر سوسیال دموکراتها : اهداف عمده تجدّد در ایران در سالهای ١٩٠٦ تنها برای ٢٥٪ مردم تهیه شد و بقیه مردم بحساب نیامدند.

- تا سال ١٩٦٢ تغییرات بسیار اندکی در اهداف تجدّد برای اکثریت مردم ایران، ساکنان روستا و عشایر داده شد و مسیر طی شده همان اجرای این اهداف بشکلی نه کلی و معتبر و اساسی، بلکه ناقص ولی برای همان ٢٥ الی ٤٥ درصد بوده است.

- از سال ١٩٦٢ اهداف عمده تجدّد شهرنشینان اجتماعی به مناطق غیر شهرنشین میرسد، بسیار دیر و چون بسیار سریع در فاصلۀ ٦ سال این اهداف صورت می گیرد بسیار عجولانه بشکلی که ساختار کلی تولید یکباره در هم می شکند و اکثریت مردم ایران بدون اینکه جایگزینی داشته باشند به تجدّد هل داده می شوند.

و نتیجه آنکه:بنیان و ساختار تولیدی اکثریت مردم ایران در فاصلۀ کوتاهی از هم پاشیده می شود.بعبارت دیگر آنچه می بایست، بتدریج ولی هماهنگ از ١٩٠٦برای کلیه مردم صورت گیرد؛ تا ١٩٦٢ برای اقلیت رخ داد و اکثریت مردم وقتی متوجه شدند که دیگر همه چیز شکسته شده بود.می توان این دوران را برای مردم ایران چون زخمی روانی - جمعی  دید که در نهایت به انقلاب ۱۳۵۷ منجر شد.

در مقابل زخم های روانی, نیازمند باز کردن این گره هستیم و تنها راه همان سخن گفتن از آن است. مسیر همراهی هر زخم روانی , هر تغییر ناگهانی در هر سطح , گشودن آن و سخن گفتن از آن است.

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه