اضطراب و روش های مقابله با آن

اضطراب و روش های مقابله با آن

فائزه تربران

 

مقدمه
اضطراب به منزله ی بخشی از زندگی هر انسان، در حدی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حد به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می گردد. فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه مواجه کند. بنابراین اضطراب همان طور كه قسمتي از زندگي هر انسان است، یکی از مولفه های ساختار شخصیت او را نیز تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطراب های دوران کودکی و نوزادی را می توان بهنجار دانست و تاثیر مثبت آن بر فرایندهای تحول را پذیرفت چرا که این فرصت را در اختیار افراد قرار می دهد تا مکانیسم های سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا و اضطراب انگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر می توان گفت که اضطراب در پاره ای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می کند، امکان تجسم موقعیت ها و سلطه بر آنها را فراهم می آورد و یا آنکه وی را بر می انگیزد تا به طور جدی با مسولیت مهمی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک مسئولیت اجتماعی مواجه شود. اضطراب می تواند جنبه ی مرضی نیز داشته باشد( دادستان،۱۳۸۰).
اضطراب چیست؟
متاسفانه گروهی از افراد از ترس و اضطراب ناتوان کننده رنج می برند. شدت پریشانی این افراد بسیار زیاد و متداوم است و خیلی سریع راه اندازی می شود آنها نمی توانند زندگی بهنجاری داشته باشند و گفته می شود که این افراد مبتلا به اختلال های اضطرابی هستند. اختلال های اضطرابی از زمان فروید مورد بررسی قرار گرفتند. در گذشته این اختلال ها را روان رنجوری می نامیدند. هر چند امروزه همچنان بسیاری از افراد از آن استفاده می کنند ولی این اصطلاح منسوخ شده است. شهرت فروید به سبب کارهایش با افراد مبتلا به اختلال های اضطرابی بود. او با افرادی که مبتلا به اختلال های فوبی، وسواس فکری- عملی، و اختلال اضطراب منتشر بودند کار می کرد. فروید و پیروانش عنوان کردند که اضطراب زنگ خطری است که از ورود تکانه های تهدید کننده و خطرناک نهاد( یعنی تکانه های جنسی و پرخاشگری) به خودآگاهی خبر می دهد. “من” با استفاده از مکانیسم های دفاعی ورود این تکانه ها به خودآگاهی را بازداری می کند. مکانیسم های دفاعی با تحریف واقعیت و کاهش اضطراب از روان افراد محافظت می نمایند به این ترتیب آنها را قادر می سازند تا به ادامه ی فعالیت های خود بپردازند( کومر، ۲۰۰۵)
از ویژگی های مشخصه ی اختلال های اضطرابی تعمیم مفرط ترس به محرک های بدون خطر واقعی است. احتمالا تعمیم ترس از جنبه های اساسی، آسیب زایی اختلال های اضطرابی است. ترس به یک محرک تهدیدآمیز خاص محدود نمی شود بلکه دامنه ی وسیعی از محرک ها را شامل می شود. در نتیجه هنگامی که نشانه های تهدید افزایش می یابد فراخوانی پاسخ های ترس و اجتناب رفتاری نیز شدت می گیرد( بادز و همکاران ، ۲۰۱۲). گرچه عموما اصطلاح ترس و اضطراب به صورت مترادف به کار می رود. اما روان شناسان در زمینه ی بالینی بین آنها فرق می گذارند( هالجین، ۲۰۰۳). اضطراب یک علامت هشدار دهنده است، خبری از خطر قریب الوقوع می دهد و شخص را برای مقابله آماده می سازد. ترس، علامت هشدار دهنده ی مشابه، از اضطراب با این خصوصیات تفکیک می شود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی و از نظر منشاء بدون تعارض است. اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم و از نظر منشاء همراه با تعارض است( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
این احتمال وجود دارد که اضطراب را به عنوان یک هیجان ناخوشایند تعریف کنند که احساس هایی مانند وحشت، نگرانی، ناآرامی و یا ترس، از ویژگی های آن در نظر گرفته شود. این هیجان ممکن است در هنگام پاسخ به حوادث، موقعیت ها، افراد یا پدیده های خاص در انسان ایجاد شود و یا ممکن است شخص این هیجان را با پیش بینی این محرک ها تجربه کند. محرک بیرونی می تواند پدیده ای مانند طوفان باشد و محرک درونی ممکن است یک باور منفی باشد که با حس درماندگی همراه شده و در نتیجه فرد را از احساسی که با توسل به آن بتواند بر شرایط تسلط یافته و پاسخ مناسبی به آن محرک بدهد، تهی سازد. گذشته از این ممکن است علایم جسمی مانند تعریق، تنفس شدید، افزایش ضربان قلب، حالت تهوع و سر گیجه در شخص بروز کند. در راستای تلاش و کوششی که شخص به خرج می دهد تا از عهده ی این پریشانی و ناراحتی برآید، معمولا در پی آن است تا از این موقعیت که آن را به طور حتم تشدید کننده ی این احساس ها می داند، اجتناب نماید. این رفتار اجتنابی یکی از ویژگی های مشترک نشانگان بالینی اضطراب است( چامپیون و پاور ، ۱۳۸۵)
مكانيسم هاي دفاعي
تعريف مکانيسم های دفاعی
در سال ۱۸۹۴ فروید تعریفی از دفاع ها ارائه کرد و بیان داشت دفاع ها نیروهای متضاد یا مخالفی هستند که در برابر ابراز تکانه ها و سائق ها ایستادگی می کنند( کرامر، ۲۰۰۶). مکانیسم های دفاعی فرایندهای روان شناختی ناخودآگاهی هستند که از افراد در برابر اضطراب و خطرات درونی و بیرونی محافظت می نمایند و آنها را از این خطرات آگاه می سازند( برادی و کارسون ،۲۰۱۱). مکانیسم های دفاعی در خدمت کنترل و تعدیل تجلیات تکانه ها هستند تا از افراد در برابر فروپاشی ناشی از اضطراب ایجاد شده از بازشناسی خودآگاه تکانه های غیر قابل قبول محافظت نمایند ( كوپر ، ۱۹۹۸؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶).
در نظریه ی روان تحلیل گری معاصر دفاع ها، روی عوامل درون فردی تاكيد شده است( كوپر ۱۹۹۸؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶). یک کودک ممکن است بیاموزد که ابراز برخي از احساس ها و نیازها واکنش منفی ای را در مراقب بر می انگیزد در نتیجه این احساس ها در زیر سطح خودآگاهی قرار می گیرند. نگهداری احساس ها غیرقابل پذیرش خارج از خودآگاهی به حفظ رابطه با مراقب کمک می کند. این کارکرد یعنی قرار دادن تفکرات و احساس ها خارج از حیطه ی خودآگاهی، به صورت کلاسیک به دفاع سرکوب اشاره دارد. پیامد این دفاع ها همان طور که وینی کات( ۱۹۶۵؛ نقل از كرامر، ۲۰۰۶) و میلر( ۱۹۸۱؛ نقل از كرامر، ۲۰۰۶) اشاره کرده اند رشد یک “خود” کاذب است. بنابراین دفاع ها همان طور که در نظریه ی روان تحلیل گری کلاسیک بیان شده است هم در واکنش به فشارهای درونی و هم در واکنش به فشارهای بیرونی عمل می کنند. شکست همدلانه ی مراقبان سبب می گردد کودک دفاع هایی را بسیج نماید تا از بازشناسی این ناکامی ها اجتناب کند( کرامر، ۲۰۰۶).
در نظریه ی معاصر دفاع ها کارکرد دیگری هم دارند، از” خود” و احساس عزت نفس محافظت می کنند. در اینجا دفاع ها از “خود” در برابر تاثیرات منفی ناامیدی و ناکامی محافظت می کنند. بنابراین دفاع ها به عنوان مکانیسم های ذهنی ناخودآگاهی تعریف می شوند که در برابر فشارهای سایق درونی و فشارهای بیرونی به خصوص فشارهایی که تهدید کننده ی عزت نفس یا ساختار خود هستند از فرد محافظت می نماید. کارکرد مکانیسم های دفاعی دو قسمت دارد: محافظت از افراد در برابر اضطراب مفرط و محافظت از یکپارچگی خود( کرامر،۲۰۰۶).
در خصوص دفاع ها سه نکته قابل توجه است: دفاع ها اغلب به صورت ترکیبی به کار می روند هر فرد گستره ای از دفاع ها را برای مهار اضطراب به کار می برد که حجم عمده ای از آنها در فرایند تحول، مشخصه ی شخصیت وی شده اند، افزون بر این، همپوشی زیادی در شیوه ی عمل دفاع ها در مهار اضطراب وجود دارد و در نهایت اضطراب در مثلث تعارض، رنجش ذهنی افراد هنگام احساس تهدید است. از این روی در بیماران این رنجش ذهنی در قالب واژه هایی همچون ترس، کلافگی، ناراحتی، عصبی شدن، تنش، نگرانی، دردناک بودن و غیره نمود می یابد. این رنجش معمولا به احساس های بنیادینی همچون خشم، گناه، شرم، اندوه، عشق و صمیمیت و تمایلات جنسی گره خورده است( قربانی،۱۳۸۲).
دفاع در آغاز برای اجتناب از درد ناشی از مواجه شدن با دنیای خارج توسط “من” اتخاذ می شود. کتاب” بازداری، علایم و اضطراب ” که توسط زیگموند فروید نوشته شد، نقطه ی شروعی بود برای آنا فروید که متوجه تحلیل” من” شود و آن را حیطه ی مناسبی برای مشاهده به عنوان تنها راه بدست آوردن تصویری از عملکرد “من” در رابطه با دو ساختار روانی دیگر، یعنی نهاد و فرامن بیابد. آنا موفق شد که دو موضوع اصلی را در رابطه با رشد مفاهیم “من” تکامل بخشد، دفاع و ارتباط با واقعیت بیرونی( مزینانی، ۱۳۸۳).
آنافروید با انتشار کتاب” من و ساز و کارهای دفاعی ” نخستین و اساسی ترین کمک را به نظریه ی روانکاوانه ی پدر ارائه کرد. آنا در کتاب خود به اهمیت تحلیل دفاع ها پرداخت و “من” را جایگاهی برای مشاهده توصیف کرد که در آن قسمتی از شخصیت که به دقت نظاره گر دنیای درونی، افکار، آرزوها، احساس ها و تکانه هایی است که از نهاد سر می زند، در همان حال به واکنش های فرامن پاسخ داده و واکنش مردم و دنیای خارج از خود را نیز پیش بینی می کند. من باید تصمیم بگیرد که آیا می تواند به یک فکر، آرزو و یا تکانه اجازه ی سر زدن و ابراز وجود بدهد یا اینکه باید دفاع جایگزینی بر علیه تظاهرات غیر قابل قبول نهاد دست و پا کند( مزینانی، ۱۳۸۳).
دفاع ها و آسيب شناسی روانی
این باور که افراد برای حفاظت از خودشان در برابر اضطراب و استرس های روان شناختی، ادراکشان از واقعیت را تحریف می نمایند توسط فروید در سال ۱۸۹۴ در زمینه ی تلاش برای درک ماهیت آسیب شناختی روانی بسط پیدا کرد. هر چند مفهوم مکانیسم های دفاعی به صورت شایان توجهی بسط یافته، امروزه به عنوان جنبه ای از تحول بهنجار و همچنین به عنوان کارکرد شخصیتی سازگارانه در نظر گرفته می شود. این باور همچنان حایز اهمیت است که چنانچه مکانیسم های دفاعی به صورت افراطی مورد استفاده قرارگیرند با آسیب شناسی روانی در ارتباط قرار می گیرد. در مورد مشابه، ظرفیت های ذهنی انطباقی مختلف چون توانایی نادیده گرفتن محرک مزاحم در کارکرد شخصیتی بهنجار موثر بود اما هنگامی که در حد افراطی به کار گرفته شود دال بر آسیب شناسی روانی است. به عنوان مثال گوش به زنگ بودن در موقعیتی که بالقوه خطرناک است دال بر انعطاف پذیری و شخصیت سازش پذیر است اما گوش بزنگی بیش از اندازه و پیش بینی خطر و خصومت در هر موقعیتی، حتی در یک موقعیت آرام، دال بر آسیب شناسی روانی است. این حالت های کارکرد کم و بیش در همه ی ما حضور دارند. میزان و شدت استفاده از مکانیسم های دفاعی است که یک شخصیت بهنجار را از یک شخصیت که به لحاظ آسیب شناختی آسیب دیده است متمایز می سازد.
در سال های اخیر این عقیده که شخصیت بهنجار و شخصیت آسیب دیده روی پیوستاری مشابه نقاط متفاوتی را به خود اختصاص می دهند روند رو به رشدی داشته است. میلن ( ۱۹۹۶؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶) توضیح داد که بهنجاری و نابهنجاری مفاهیمی نسبی اند که نشان دهنده ی نقاط اختیاری روی یک پیوستار یا شیب می باشند. کاستا ، سامرفیلد ، و مکرا ( ۱۹۹۶؛ نقل از كرامر، ۲۰۰۶) بیان داشتند که تفاوت بین اشخاص نابهنجار و اشخاص آسیب دیده به لحاظ روان پزشکی بیشتر کمی است تا کیفی. با توجه به این نقطه نظر ممکن است انتظار داشته باشیم که در جمعیت های بهنجار و درون گروه های غیر بالینی افرادی را بیابیم که کم و بیش ویژگی هایی را که به عنوان اختلال روان شناختی در نظر گرفته می شوند، دارا باشند( کرامر، ۲۰۰۶).
بر طبق مطالعات صورت گرفته استفاده از مکانیسم های دفاعی با نشانه های آسیب شناسی روانی در ارتباطند. برخی از نشانه های آسیب شناسی روانی، گرایشات افسرده وار و فوبی با استفاده از دفاع های ناپخته در ارتباطند. افسردگی و فوبیا با مکانیسم های دفاعی پخته رابطه ی منفی دارند. به علاوه وجود شواهدی حاکی از این است که انواع اختلال های شخصیت با انواع متفاوتی از دفاع ها در ارتباطند و همخوانی ای بین سطح تحول آسیب شناسی و سطح تحول دفاع ها وجود دارد( کرامر، ۲۰۰۶).

دفاع ها واختلال های اضطرابی
چندین پژوهشگر روی رابطه ی اختلال های اضطرابی و مکانیسم های دفاعی مورد استفاده در این اختلال ها تمرکز نموده اند. سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا می توانیم انواع اختلال ها اضطرابی را بر مبنای استفاده از مکانیسم های دفاعی مختلف متمایز سازیم؟
به عنوان مثال در استفاده از مکانیسم های دفاعی مقایسه ای در بین بیماران مبتلا به اختلال ها اضطرابی( اختلال وحشتزدگی، فوبی اجتماعی یا وسواس فکری- عملی) صورت گرفت( پالک و اندروز،۱۹۸۹؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶). تحلیل های پروفایل پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۸۸ سوالی گروه های مبتلا به اختلال های اضطرابی را بر مبنای کاربرد مکانیسم های دفاعی مختلف به صورت معناداری از یکدیگر متمایز ساخت. بیماران مبتلا به اختلال وحشتزدگی را از بیماران مبتلا به فوبی اجتماعی یا وسواس فکری- عملی و همچنین بیماران مبتلا به فوبی اجتماعی را از افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی بر مبنای کاربرد مکانیسم های دفاعی مختلف از یکدیگر متمایز ساخت. به احتمال زیاد بیماران مبتلا به اختلال وحشتزدگی از دفاع هایی چون جا به جایی، واکنش وارونه و بدنی سازی استفاده می کردند و افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی از عمل زدایی، برون ریزی و فرافکنی استفاده می کردند. هر چند در مطالعه ای که اندروز و همکاران ( ۱۹۹۳؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶) با استفاده از پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۴۰ سوالی( ۴۰-DSQ) یا پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۷۷ سوالی(۷۷-DSQ ) انجام دادند، دریافتند که اختلال های اضطرابی مختلف از لحاظ کاربرد دفاع ها تفاوت معنی داری با یکدیگر نداشتند. در مطالعه ای که با استفاده از پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۳۶ سوالی( ۳۶-DSQ) برای ارزیابی دفاع ها صورت گرفت دریافتند که بیماران مبتلا به اختلال وحشتزدگی نسبت به بیماران مبتلا به افسرده خویی و بیماران بدون تشخیص های روان پزشکی از مکانیسم های دفاعی مختلفی استفاده می کردند( اسپینهاون و کویمان ، ۱۹۹۷؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶). بیماران مبتلا به اختلال وحشتزدگی نمرات بالاتری در مقیاس ها ی سبک های دفاعی روان آزرده و ناپخته داشتند( کرامر، ۲۰۰۶).

مکانيسم های دفاعی و اختلال های خلقی و افسردگی
در مقایسه ی بیشتری که با استفاده از DMRS در باب دفاع های مورد استفاده در بیماران مبتلا به وحشتزدگی و افسرده خویی به عمل آمد، مشخص شد که بیماران مبتلا به افسرده خویی در مقیاس های دفاع های خودشیفته و انکار در DMRS نمرات بالاتری گرفتند. به خصوص آنها بیشتر از فرافکنی، همانندسازی فرافکنانه، برون ریزی، دفاع منفعل- پرخاشگر، و خودبیمارانگاری و ناارزنده سازی استفاده می کردند. بلاچ و همکاران (۱۹۹۳؛ نقل از کرامر، ۲۰۰۶) گزارش دادند که بیمارانی که تشخیص افسردگی مزمن دریافت کردند از ناارزنده سازی و دفاع منفعل-پرخاشگر و خودبیمارانگاری بیشتر استفاده می کردند( کرامر، ۲۰۰۶).
مکانیسم های دفاعی که با استفاده از پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۴۰ سوالی سنجیده می شد با برخی از دوره های افسردگی و برخی از گرایشات خودکشی در ارتباط بود. بیماران با دوره های بازگشت کننده در مقایسه با بیمارانی که یک دوره ی افسردگی را تجربه کرده بودند نمرات بالاتری در مقیاس دفاع های ناپخته به دست آوردند. هر چند برخی از گرایشات خودکشی در بین گروه های اختلال های شخصیت تفاوت معناداري داشت و در گروه های بدون اختلال های شخصیت تفاوت معنی داری نداشت، با این وجود رابطه ی دفا ع ها با گروهی از گرایشات خودکشی به حضور یک اختلال شخصیت همراه بستگی داشت( کروبل و همکاران ، ۲۰۰۳).
در بیماران مبتلا به اختلال های شخصیت، برخی از تمایلات خودکشی در طی زندگی با نمرات مقیاس روان آزرده به خصوص مکانیسم دفاعی عمل زدایی مرتبط بود. نمرات مقیاس های دفاع های ناپخته و پخته با برخی از گرایشات خودکشی در ارتباط نبود. در بیماران بدون اختلال های شخصیت برخی از گرایشات خودکشی با نمرات مقیاس دفاع های ناپخته به خصوص با فرافکنی، دفاع منفعل-پرخاشگر، بدنی سازی، برون ریزی و دوپاره سازی در ارتباط بود. نمرات مقیاس های دفاع های پخته و روان آزرده با تمایلات خودکشی در ارتباط نبود( کروبل و همکاران، ۲۰۰۳).
در سه مطالعه با استفاده از مقیاس پرسشنامه ی سبک های دفاعی ۸۸ سوالی( ۸۸-DSQ) برای ارزیابی دفاع ها، مقیاس دفاع های ناپخته، سطح افسردگی را پیش بینی می کرد همان طور که توسط پرسشنامه ی افسردگی بک سنجیده می شد. مقیاس دفاعی پخته با افسردگی رابطه ی منفی داشت و مقیاس دفاعی روان آزرده با افسردگی در ارتباط نبود( کرامر، ۲۰۰۶).

طبقه بندی دفاع ها از ديدگاه دوانلو
محققان طبقه بندی های متفاوتی از دفاع ها ارائه کرده اند. دوانلو(۱۹۹۰؛ نقل از قربانی، ۱۳۸۲) در نوشته های مختلف خود دفاع ها را به سه دسته ی سرکوبگر، وسواسی و واپس رونده تقسیم می کند( قربانی، ۱۳۸۲).
دفاع های سرکوبگر افکار و احساس ها دردناک را در خارج از حیطه ی آگاهی هوشیار قرار می دهند. سرکوبی، واکنش وارونه و جابه جایی را می توان در مقوله ی دفاع های سرکوبگر قرارداد
دفاع های وسواسی به عایق بندی عواطف از شناخت می پردازند. در واقع در دفاع های وسواسی فکر و احساس تهدید آمیز سرکوب نمی شود، بلکه بار احساسی مساله از جنبه ی شناختی آن مجزا و فرد در سطح فکر با آن روبه رو می شود. عقلی سازی، دلیل تراشی، جداسازی و نشخوار فکری از جمله دفاع های وسواسی هستند( قربانی، ۱۳۸۲).
دفاع های واپس رونده نیز بازگشت به روش های دفاعی متداول در سطوح فروتر تحول است. در این گروه از دفاع ها فرد از روش های کودکانه و بسیار سازش نایافته برای مهار احساس ها اضطراب آور استفاده می کند. این گروه از دفاع های بدوی، اگر در مقوله ی دفاع های خوی قرار گیرند انعکاسی از سطح پایین سازش یافتگی بیمار است و در بیماران با خوی شکننده در مقوله ی اولین دفاع هایی هستند که در شروع درمان ظاهر می شوند، اما در روان رنجوری ها دفاع های سطح بالاتر فعالند. دفاع های واپس رونده در این بیماران تنها در شرایط پر استرس ظاهر می شوند. فرافکنی، درون فکنی، جسمی سازی، فعل پذیری، گریه ی دفاعی، برون ریزی، و انکار از جمله دفاع های واپس رونده اند( قرباني، ۱۳۸۲).
از ديدگاه وايلانت
وایلانت یکی از معروفترین محققان در خصوص دفاع ها و طبقه بندی و توصیف آنهاست. وی دفاع ها را به مقوله های خودشیفته وار و ناپخته، وروان رنجور و پخته تقسیم می کند. طبقه بندی وی با تقسیم بندی دوانلو از دفاع ها قابل تطبیق است. دفاع هایی را که وایلانت در مقوله ی دفاع های خودشیفته وار و ناپخته قرار می دهد می توان دفاع های واپس رونده در نظر گرفت، و دفاع های روان آزرده را می توان به دو مقوله ی سرکوبگر و وسواسی تقسیم کرد( قربانی، ۱۳۸۲).

دفاع های خودشيفته
دوپارگی
تقسیم موضوعات خارجی به دو بخش کاملا خوب و کاملا بد این دو پارگی در قالب تغییر ناگهانی یک موضوع از کاملا خوب به کاملا بد متجلی می شود. این نوسان به صورت مکرر در مورد خود شخص نیز صورت می گیرد. فرد گاهی خود را کاملا خوب و گاهی خود را کاملا بد ارزیابی می کند. این دفاع امکان شکل گیری یک تصویر کامل، تحلیلی و متوازن از موضوع را سلب می کند( قرباني، ۱۳۸۲).
آرمانی سازی بدوی
گرایش به ارزیابی کاملا خوب و کاملا بد موضوعات خارجی در اثر بزرگ نمایی نابهنجار و ویژگی های خوب و بد آنها. در اثر بزرگ نمایی ابعاد مثبت، یک موضوع به عنوان یک قدرت مطلق و متعالی در نظر گرفته می شود و در بزرگ نمایی ابعاد منفی، یک موضوع تماما بد دیده می شود( قرباني،۱۳۸۲).
فرافکنی
فرایندی که بوسیله ی آن شخص، صفات، هیجان ها، و تمایل های نامطلوب خود را به فرد دیگری نسبت می دهد، فرافکنی نامیده می شود. این پدیده در سطح روان پریشانه به صورت هذیان های آشکار در افراد پارانویید دیده می شود. در شرایط طبیعی نیز این مکانیسم دفاعی به وفور مورد استفاده واقع می گیرد( جزایری،۱۳۸۳).
همانندسازی فرافکنانه
نسبت دادن جنبه های ناخواسته ی خود به موضوع خارجی همراه با همسان سازی با موضوع یاد شده. در این دفاع حالت های انکار شده ی درونی خود در دیگران ایجاد و در همان حال با آن حالت همسان سازی می شود. فرد با تحریک دیگران افکار و احساس ها نفی شده ی خود را در آنها به وجود می آورد، سپس به عنوان واکنش به رفتار فرد مقابل، خود همان افکار و احساسا ت نفی شده را نشان می دهد. از این طریق هم نگرشی منفی نسبت به موضوع خارجی شکل می گیرد و هم امکان مهار و هدایت موضوع فراهم می گردد. در این حال موضوع خارجی تحت فشار قرار می گیرد تا تجربه ای مشابه تجربه ی فرد داشته باشد و از این طریق هم صفات منفی از خود دور می شود و هم امکان شناخت خود را توسط موضوع خارجی فراهم می سازد. در شکل گیری علایم اختلال های کنشی و روان تنی این دفاع با هدف مهار تکانه و خود تنبیهی به کار می رود( قربانی، ۱۳۸۲).
انکار
مکانیسم دفاعی انکار پیوند نزدیکی با سرکوبی دارد و امتناع کامل از وقوف و آگاهی نسبت به برخی از وجوه دردناک از واقعیت می باشد. در این مکانیسم پاره ای از تاثیرات حسی دنیای خارج متوقف شده و داده های حسی نفی می گردند. تفاوت آن با سرکوبی در این است که سرکوبی در مقابل عواطف و مشتقات ناخوشایند مربوط به سایق ها صورت می گیرد یعنی متوجه ی دنیای درونی فرد است در حالی که انکار، واقعیت بیرونی را نادیده می گیرد( جزایری، ۱۳۸۳).
تحريف
درک دگرگون واقعیت خارجی به منظور همسان سازی با نیازهای درونی. هذیان خود بزرگ بینی مثالی از این دفاع است. تحریف های بسیار خفیف نیز در شرایط بهنجار قابل مشاهده است( قربانی،۱۳۸۲).

دفاع های ناپخته
برون ريزی
ابراز مستقیم یک تکانه یا آرزو ناخودآگاه با عمل، به منظور اجتناب از وقوف به عاطفه ی همراه آن تخیل ناخودآگاه به شکلی تکانه ای در رفتار تظاهر می کند و به این ترتیب اقناع شدن بیشتر از زمانی است که تکانه مهار می شود. در سطح مزمن برون ریزی، به منظور اجتناب از تنش ناشی از به تعویق افتادن تظاهر، مستلزم تسلیم شدن به تکانه هاست( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
انسداد
مهار موقتی یا زودگذر تفکر در انسداد روی می دهد. عواطف و تکانه ها نیز ممکن است تحت تاثیر قرار گیرند. انسداد شباهت نزدیک به سرکوبی دارد اما از این نظر که در آن تنش از مهار شدن تکانه، عاطفه یا تفکر ناشی می شود با سرکوبی متفاوت است( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
خودبيمارانگاری
احساس مستحق سرزنش بودن از داغدیدگی تنهایی یا تکانه های پرخاشگرانه نامقبول ریشه می گیرد، به خود ملامتگری و شکایت از درد، بیماری جسمی و ضعف اعصاب تبدیل می شود برای مقاصد طفره روی و واپس گرایی ممکن است در مورد بیماری مبالغه و تاکید مفرط صورت بگیرد. در خود بیمارانگاری می توان از مسئولیت اجتناب کرد، احساس گناه را از خود دور کرد و از تکانه های غریزی کناره گیری نمود( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
درون فکنی
درون فکنی هر چند برای مراحل رشد اهمیت اساسی دارد، در خدمت اعمال دفاعی خاصی نیز به کار گرفته می شود. فرایند درون فکنی بادرون سازی کیفیات یک شی مربوط است و وقتی به صورت دفاع مورد استفاده قرار بگیرد می تواند راه تفکیک موضوع و هدف را مسدود سازد . از طریق درون فکنی شی محبوب از آگاهی جدایی یا تهدید فقدان اجتناب می شود. درون فکنی یک شی ترساننده آن همانندسازی با پرخاشگر است. همانندسازی با قربانی نیز ممکن است روی دهد و در این حالت کیفیات خودتنبیهی موضوع از او ستانده شده و درون خود شخص به صورت یک علامت یا صفت شخصیتی تثبیت می شود( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
منفعل-پرخاشگر
پرخاشگری معطوف به دیگران به طور غیر مستقیم از طریق فعل پذیری، آزار خواهی، و مقابله با نفس ابراز می شود. تظاهرات رفتار منفعل-پرخاشگر مشتمل است بر شکست طفره رفتن و دفع الوقت و بیماری هایی که بر دیگران بیشتر تاثیر می گذارند تا بر خود شخص( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
واپس روی
شخص از طریق واپس روی سعی می کند برای اجتناب از تعارض برانگیخته شده در سطح جاری رشد به سطح پایین تری از مرحله ی لیبیدویی عملکرد بازگردد. این مکانیسم بازتاب میل به اقناع غریزی در دوره ی پایین تری از رشد است. واپس روی پدیده ی بهنجاری نیز هست چرا که درجاتی از آن برای احساس آرامش، خواب، و ارگاسم در جریان رابطه ی جنسی اهمیتی اساسی دارد. واپس روی از همراهان اساسی فرایند خلاقیت نیز شمرده می شود( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
تخيل اسکيزوييد
شخص از طریق خیال پردازی برای حل تعارض ها و کسب رضایت به عقب نشینی اوتیستیک متوسل می گردد. شخص از صمیمیت بین فردی پرهیز می کند، و غرابت در خدمت راندن دیگران به کار گرفته می شود. شخص باور کامل به تخیلات خود ندارد و اصراری بر عمل روی آنها نشان نمی دهد( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).

بدنی سازی
تبدیل شدن پدیده های روان شناختی به نشانه های جسمانی و گرایش به واکنش بر اساس تظاهرات جسمانی به جای واکنش روانی. در بدنی سازی زدایی، افکار و عواطف جایگزین پاسخ های بدنی کودکانه می شود، در بدنی سازی مجدد، واپس روی به حالت های جسمانی ابتدایی در هنگام رویارویی با تعارضات حل نشده مشاهده می شود( قرباني، ۱۳۸۲).

دفاع های روان آزرده
بازداری
تلاش فزاینده و تقلا برای مهار و تنظیم رویدادها و موضوعات در محیط به منظور کاهش اضطراب و حل تعارض های درونی( قرباني، ۱۳۸۲).
جابه جايی
هیجان یا کشاننده ی نیروگذاری شده از یک فکر یا موضوع، به فکر یا موضوع دیگری منتقل می شود که در برخی جنبه ها شبیه موضوع یا فکر اولیه است. جابه جایی امکان تجسم فکر یا موضوع اصلی را در قالب فکر یا موضوعی که ناراحتی کمتری ایجاد می کند فراهم می سازد. انتقال یکی از موارد بارز این دفاع است( قرباني، ۱۳۸۲).
تجزيه
تغییر موقت، اما شدید در شخصیت یا حس هویت شخصی به منظور گریز از استیصال هیجانی. حالت گریز پایی و یا واکنش ها ی هیستری تبدیلی تظاهرات معمول این دفاع هستند. در این دفاع گروهی از فرایندهای روانی از بقیه سازمان روانی جدا می شوند و در نتیجه ارتباط و هماهنگی میان آنها از بین می رود( قرباني، ۱۳۸۲).

بيرونی سازی
مفهومی شبیه اما گسترده تر از فرافکنی که در آن مولفه های شخصیت خود در دنیای بیرون و یا موضوعات خارجی دیده می شود. در این حالت تعارضات، تکانه ها، خلقیات، سبک تفکر و یا علل بروز آنها به دنیای بیرون نسبت داده می شوند( قرباني، ۱۳۸۲).
سرکوبی
در این مکانیسم عقیده یا احساس ممکن است از آگاهی رانده شده ی از قلمرو آن دور نگاه داشته شود. سرکوبی اولیه به توصیف فکر یا احساس قبل از ورود به آگاهی گفته می شود، در سرکوبی ثانوی آنچه قبلا در سطح آگاهی تجربه شده کنار زده می شود. سرکوبی معادل فراموشی واقعی نیست چون تظاهر نمادین آن در رفتار باقی می ماند. سرکوبی ازاین نظر که با مهار آگاهانه تکانه ها تا حد خلاصی از آنها همراه است نه به تعویق افتادن صرف اهداف مطلوب با فرونشانی تفاوت دارد. راه ادراک آگاهانه غرایز و احساس ها بسته می شود( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
جداسازی
جداسازی به گسستگی یا جدایی عقیده از عاطفه ی همراه یا سرکوب شده ی آن اطلاق می شود. جداسازی اجتماعی به فقدان روابط شی گفته می شود( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
دليل تراشی
در دلیل تراشی شخص در تلاش برای توجیه نظرات، اعتقادات یا رفتارهایی که در غیر این صورت ممکن است نامقبول شناخته شوند به ارائه ی توضیحاتی منطقی می پردازد. این انگیزه های پنهانی معمولا ریشه ی غریزی دارند( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
واکنش سازی
تکانه های نامقبول به تکانه های متضاد تبدیل می شود. واکنش سازی مشخصه ی نوروز وسواس است، اما ممکن است در سایر انواع نوروزها هم دیده شود. اگر در مراحل اولیه ی رشد”من” استفاده ی مفرط از این مکانیسم به عمل آید، ممکن است به صورت یک صفت شخصیتی دایم درآید، به طوری که در منش وسواسی دیده می شود( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).

جنسی کردن
جنسی سازی عبارتند از : اهمیت جنسی دادن به یک شی یا عمل، که قبلا فاقد آن بوده یا به درجاتی کمتر چنان اهمیتی داشته است، به منظور رد اضطراب های مربوط به تکانه های مهار شده یا مشتقات آن( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
انديشه ورزی
اندیشه ورزی عبارتند از: استفاده ی مفرط از فرایندهای عقلانی برای اجتناب از بیان عاطفی یا تجربه ی عاطفی. برای اجتناب از صمیمیت با مردم شخص بر اشیاء بی جان تاکید می ورزد، برای فرار از ابراز احساس های درونی به واقعیت برونی متوجه می گردد و برای امتناع از پرداختن به کل بر جزییات بی ربط تاکید مفرط اعمال می شود( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲).
ناچيز انگاری
ناچیزانگاری کم اهمیت جلوه دادن فکر و احساس، مشکلات درونی، رویدادهای محیطی و یا مسایل و مشکلات موضوعات بیرونی است( قربانی،۱۳۸۲).
دفاع های پخته
نوع دوستی
در نوع دوستی شخص از طریق خدمت سازنده و رضایت بخش از نظر غریزی، به تجربه ای نیابتی می پردازد. نوع دوستی واکنش سازی خوش خیم و سازنده را شامل می گردد، این مکانیسم را باید از تسلیم نوع دوستانه، که مستلزم چشم پوشی از ارضاء مستقیم نیازهای غریزی برای تسهیل برآورده شدن نیازهای دیگران است تفکیک نمود. در حالت اخیر اقناع نیابتی فقط از طریق درون فکنی حاصل می شود( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
پيش بينی
پیش بینی و طرح ریزی واقع گرایانه هدفمند برای تحمل ناراحتی درونی آتی، به منظور ضمنی با طرح ریزی، دلواپسی و پیش بینی نتایج احتمالی شوم و ناگوار مربوط است( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
رياضت کشی
حذف آثار لذت بخش تجارب. در تعیین ارزش لذایذ خاص یک بخش اخلاقی وجود دارد. ریاضت کشی به تمام لذایذ بنیادی که هشیارنه درک می شود معطوف است و ارضاء از طریق چشم پوشی حاصل می گردد( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
شوخی
ابراز آشکار احساس ها بدون ناراحتی یا مهار شخصی و بدن تاثیر نامطلوب بر دیگران. شوخی امکان می دهد که شخص وضعیتی را که وحشتناک می نماید تحمل نموده، در عین حال روی آن تمرکز نماید. شوخی را باید از بذله گویی که همیشه مستلزم انحراف فکر و جابه جایی از موضوع عاطفی است تفکیک نمود( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
والايش
تکانه ای که هدف آن حفظ شده، اما موضوع ان از صورت قابل اعتراض از نظر اجتماعی به موضوعی با ارزش از نظر اجتماعی تبدیل می شود. والایش لیبیدویی مستلزم رفع جنسیت از تکانه های سائق و پذیرش چیزی است که فرامن و اجتماع آن را ارج می نهد. والایش تکانه های پرخاشگرانه از طریق بازی ها و ورزش های لذت بخش صورت می گیرد. برخلاف دفاع های روان رنجور، امکان می دهد که غرایز در مجرایی خاص تخلیه شوند تا محکوم شده یا بازگردانده شوند. بنابراین در والایش، شخص به احساس ها خود معترف است، و آن را تعدیل نموده و متوجه هدف یا شخص مهمی می سازد که ارضاء غریزی معتدل را امکان پذیر می سازد( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
فرونشانی
فرونشانی تصمیم آگاهانه یا نیمه آگاه برای به تعویق انداختن توجه به یک تکانه یا تعارض خودآگاهانه است. شخص ممکن است عمدا از پرداختن به موضوعی خودداری کند اما حالت اجتنابی نسبت به آنها ندارد. ناراحتی احساس می شود اما با کمینه سازی همراه است( كاپلان و سادوك، ۱۳۸۲).
با وجود این که طبقه بندی وایلانت مورد قبول اکثر روان شناسان قرار گرفته است، برخی از صاحب نظران بیان می کنند که بهتر است به جای این طبقه بندی، مکانیسم های دفاعی را روی یک محور بر اساس پختگی آنها به صورت کمترین تا بیشترین مرتب کرد. طبق این نظر دفاع ها در طبقات جداگانه قرار نمی گیرند و همه به دنبال هم در یک محور مرتب می شوند، بر اساس این طبقه بندی، ترتیب قرار گرفتن آنها به شرح زیر خواهد بود( برد، ۲۰۰۴؛ نقل از افضلی،۱۳۸۷).
شکافتگی، گسستگی، تخیلات اوتیستیک، جسمانی کردن، برون ریزی، فرافکنی، ناارزنده سازی، انکار، منفعل-پرخاشگر، آرمانی سازی، جداسازی، عمل زدایی، جابه جایی، سرکوبی، دلیل تراشی، بازداری، نوع دوستی، شوخی، پیش بینی و والایش( برد، ۲۰۰۴؛ نقل از افضلی،۱۳۸۷).
اساس طبقه بندی اخیر بر این مبناست که دفاع ها در حقیقت تحریف کننده ی واقعیات ناخوشایند هستند، البته میزان این تحریف در همه ی دفاع ها یکسان نیست و قراردادن دفاع ها بر روی یک محور بر اساس پختگی و رشد یافتگی از کمترین تا بیشترین، در واقع بازتابی از میزان تحریف واقعیت توسط آنهاست. بنابراین طبق این نظر مکانیسم های دفاعی پخته واقعیت را به کمترین میزان تحریف و به بیان دیگر تلطیف می کنند و مکانیسم های دفاعی ناپخته بیشترین تحریف واقعیت را به دنبال دارند( استینر ، اراجو ، کوپمن ، ۲۰۰۱؛ وایلنت، ۱۹۹۲؛ نقل از افضلی، ۱۳۸۷). با این توضیح این طبقه بندی به گونه ای دیگر هم قابل تصور است. به این صورت که مکانیسم های دفاعی را بر اساس بیشترین تا کمترین میزان تحریف شناختی مرتب کنیم که در نهایت نتیجه یکی است. بنابر این مشخص است که بین درجه ی رشد یافتگی یک دفاع و میزان تحریف شناختی آن یک ارتباط معکوس وجود دارد. هر چه میزان تحریف شناختی یک دفاع بیشتر باشد، به دنبال آن از میزان آگاهی هشیارانه کاسته می شود و در نتیجه تلاش کمتری جهت مقابله با تحریف شناختی انجام می شود. رتبه بندی مکانیسم های دفاعی بر اساس میزان تحریف شناختی و رشد یافتگی، گویای این واقعیت است که برخی از دفاع ها در یک مسیر کلی جنبه ی انطباقی دارند. تحریف خفیف واقعیت به افراد این امکان را می دهد تا اندکی دریافت ها و ادراک های خود از تجارب مختلف را، با یک چرخش مثبت و خود افزون طوری تغییر دهند که این دریافت ها کمتر منفی و تهدید آمیز باشند( برد،۲۰۰۴؛ نقل از افضلی، ۱۳۸۷).

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه